Part 22
چند دقیقه ای بود وایستاده بودم یهو تو این سر و صدا و شلوغی صدای پا شنیدم روم و برگردوندم ک نگاهم افتاد به غلام ک داشت میومد تا چشمش به من افتاد چشماش برق زد نصف پیرهنش از تو شلوارش دراومده بود و کتشو بدون اینکه بپوشه رو دوشش انداخته بود شکم گنده ش از زیر پیرهن تکون میخورد و پاشنه ی کفشاش و خوابونده بود و صدای لخ لخ کفشاش ک داشت سمت من میومد...
روم و برگردوندم ک دیدم کنارم وایستاد و دستشو کشید به پشتم ک لخت و باز بود بوی عرق بدنش و بوی تریاک میداد تنش اونقدر تو این یکسال این بوها به مشامم خورده بود ک عادی بود واسم... با اون لهجه ی لاتیش و ضمختش ک توش لهجه ی ترکیش بیشتر مشخص بود لب زد
غلام: مثل الماس میدرخشی پری اوووف یعنی حیف تو ک اینجایی میون یه مشت فاحشه تو خوشگلی خوش هیکلی نازی ...
پروانه: مرسی از تعریفت اما اعظم جونت عمر و زندگی منو تباه کرد
.غلام : بیخیال گزشته ی امشب و خوش بگذرون بگم بچه ها برات وودکای اصل شیراز و بیارن؟؟
پروانه : ن نمیخام جونم هیچی از تو و اون زن کوفتیت نمیخام
غلام : خخخ پری پری دریایی جون تُ حساب منو از اون اعظم جدا کن من چ جوری بگم خاطرت واس ما عزیزه
پروانه : روم و برگردوندم و بهش زل زدم تو چشمای هیزش نگاه کردم آب از لب و لوچه ش داشت میریخت نگاهش به سینه هام بود ک از یقه ی باز پیرهنم مشخص بود ...
غلام : جووون چند نفر و شیر میدن این پستونات اخ اخ
پروانه : دستمو کشید و بردم وسطای دالون ک مثلن خواستم پسش بزنم ولم کن غلام حال و حوصله ندارم
غلام : جون غلام ی دقیقه بیا تو اتاق کارت دارم
پروانه : داشتم مثلن تقلا میکردم و نفس نفس میزدم که از دستم گرفت و به خودش چسبونده بود و برد سمت اتاق ن اتاق نگهبانا اتاق اعظم ... چند لحظه دم در وایستادیم اونقد حشری شده بود داشت تند تند نفس میکشید و دست منم با ی دستش گرفته بود و با دست دیگش از جیب شلوارش داشت کلید در و در میآورد
چند دقیقه ای بود وایستاده بودم یهو تو این سر و صدا و شلوغی صدای پا شنیدم روم و برگردوندم ک نگاهم افتاد به غلام ک داشت میومد تا چشمش به من افتاد چشماش برق زد نصف پیرهنش از تو شلوارش دراومده بود و کتشو بدون اینکه بپوشه رو دوشش انداخته بود شکم گنده ش از زیر پیرهن تکون میخورد و پاشنه ی کفشاش و خوابونده بود و صدای لخ لخ کفشاش ک داشت سمت من میومد...
روم و برگردوندم ک دیدم کنارم وایستاد و دستشو کشید به پشتم ک لخت و باز بود بوی عرق بدنش و بوی تریاک میداد تنش اونقدر تو این یکسال این بوها به مشامم خورده بود ک عادی بود واسم... با اون لهجه ی لاتیش و ضمختش ک توش لهجه ی ترکیش بیشتر مشخص بود لب زد
غلام: مثل الماس میدرخشی پری اوووف یعنی حیف تو ک اینجایی میون یه مشت فاحشه تو خوشگلی خوش هیکلی نازی ...
پروانه: مرسی از تعریفت اما اعظم جونت عمر و زندگی منو تباه کرد
.غلام : بیخیال گزشته ی امشب و خوش بگذرون بگم بچه ها برات وودکای اصل شیراز و بیارن؟؟
پروانه : ن نمیخام جونم هیچی از تو و اون زن کوفتیت نمیخام
غلام : خخخ پری پری دریایی جون تُ حساب منو از اون اعظم جدا کن من چ جوری بگم خاطرت واس ما عزیزه
پروانه : روم و برگردوندم و بهش زل زدم تو چشمای هیزش نگاه کردم آب از لب و لوچه ش داشت میریخت نگاهش به سینه هام بود ک از یقه ی باز پیرهنم مشخص بود ...
غلام : جووون چند نفر و شیر میدن این پستونات اخ اخ
پروانه : دستمو کشید و بردم وسطای دالون ک مثلن خواستم پسش بزنم ولم کن غلام حال و حوصله ندارم
غلام : جون غلام ی دقیقه بیا تو اتاق کارت دارم
پروانه : داشتم مثلن تقلا میکردم و نفس نفس میزدم که از دستم گرفت و به خودش چسبونده بود و برد سمت اتاق ن اتاق نگهبانا اتاق اعظم ... چند لحظه دم در وایستادیم اونقد حشری شده بود داشت تند تند نفس میکشید و دست منم با ی دستش گرفته بود و با دست دیگش از جیب شلوارش داشت کلید در و در میآورد