Part 17
پروانه : رو صندلی جلوی ایینه نشسته بودم و داشتم موهام و برس میکشیدم که در اتاق به شدت باز شد و نسترن وارد شد و در پشت سرش بست و سمت من اومد از تو ایینه به نسترن ک داشت نفس نفس میزد زل زدم
پروانه : کی دنبالت کرده انقد نفس نفس میزنی قربونت بشم من
خم شد و دستشو گزاشت رو شونه ام من داشتم همینجوری موهام و برس میکشیدم نسترن با خوشحالی لب زد
نسترن: وای پری نمیدونی چی شنیدم از دهن عفت و بقیه اعجوزه هایی ک دورش بودن شنیدم
پری : وای بگو چی شده نسترن ....
نسترن: گفتن فردا صبح اعظم میره مسافرت ب گمونم میره اونور خارجه دیگ
پروانه : برس و پرت کردم رو میز و روم و برگردوندم و دستای نسترن و تو دستام گرفتم و با ذوق صورت نسترن و با دستام قاب گرفتم و لب زدم
وای راستی میگی جونم؟؟؟؟
نسترن: آره بابا
یعنی میخاد بره تو مطمنی ؟؟؟
.نسترن : آره بابا تو اتاق رعنا بودم اومدیم تو راهرو داشتیم رد میشدیم عفت داشت به دوستاش میگفت
پروانه : وای نسترن میتونیم از این خراب شده بیایم بیرون وای نسترن
نسترن : ب این سادگیا نیست پری باید قبلش بارمون و ببندیم باید بتونیم بریم اتاق اعظم همون اتاقی که پولا و طلاهاشو اونجا نگه میداره پول جسم و تن من و تو امثال من و تو که تو گاو صندوقش میزاره حتی طلا هاییم ک ب تو داد اونشب سر و گردنت بندازی فقط برای همون شب بود دیدی ک ازت گرفتن با این دو جفت گوشواره و دو تا النگو بیرونم بریم مطمن باش ب ماه نکشیده پولمون تموم میشه و تو خیابون گیر یه عده ات و اشغال دیگ میفتیم
ما باید با خودمون پول ببریم یکم پول یا طلا ک بتونیم کلن از تهرون بریم بریم ی شهر دیگ ای جایی زندگی کنیم بدون اینک سر خری مارو بشناسه یا چیزی
پروانه : اره میدونم من ک هر چی تو بگی پایه ام ...
نسترن : فقط باید بشینیم فکرامون رو هم بریزیم
پروانه : رو صندلی جلوی ایینه نشسته بودم و داشتم موهام و برس میکشیدم که در اتاق به شدت باز شد و نسترن وارد شد و در پشت سرش بست و سمت من اومد از تو ایینه به نسترن ک داشت نفس نفس میزد زل زدم
پروانه : کی دنبالت کرده انقد نفس نفس میزنی قربونت بشم من
خم شد و دستشو گزاشت رو شونه ام من داشتم همینجوری موهام و برس میکشیدم نسترن با خوشحالی لب زد
نسترن: وای پری نمیدونی چی شنیدم از دهن عفت و بقیه اعجوزه هایی ک دورش بودن شنیدم
پری : وای بگو چی شده نسترن ....
نسترن: گفتن فردا صبح اعظم میره مسافرت ب گمونم میره اونور خارجه دیگ
پروانه : برس و پرت کردم رو میز و روم و برگردوندم و دستای نسترن و تو دستام گرفتم و با ذوق صورت نسترن و با دستام قاب گرفتم و لب زدم
وای راستی میگی جونم؟؟؟؟
نسترن: آره بابا
یعنی میخاد بره تو مطمنی ؟؟؟
.نسترن : آره بابا تو اتاق رعنا بودم اومدیم تو راهرو داشتیم رد میشدیم عفت داشت به دوستاش میگفت
پروانه : وای نسترن میتونیم از این خراب شده بیایم بیرون وای نسترن
نسترن : ب این سادگیا نیست پری باید قبلش بارمون و ببندیم باید بتونیم بریم اتاق اعظم همون اتاقی که پولا و طلاهاشو اونجا نگه میداره پول جسم و تن من و تو امثال من و تو که تو گاو صندوقش میزاره حتی طلا هاییم ک ب تو داد اونشب سر و گردنت بندازی فقط برای همون شب بود دیدی ک ازت گرفتن با این دو جفت گوشواره و دو تا النگو بیرونم بریم مطمن باش ب ماه نکشیده پولمون تموم میشه و تو خیابون گیر یه عده ات و اشغال دیگ میفتیم
ما باید با خودمون پول ببریم یکم پول یا طلا ک بتونیم کلن از تهرون بریم بریم ی شهر دیگ ای جایی زندگی کنیم بدون اینک سر خری مارو بشناسه یا چیزی
پروانه : اره میدونم من ک هر چی تو بگی پایه ام ...
نسترن : فقط باید بشینیم فکرامون رو هم بریزیم