مرگ میآید. لحظهی بعد تمام زندگیات به تو خورانده میشود. انگار که مکشی از خلأ تو را به درون گذشتهات میبرد. بر پوستت مینشیند، رگهایت برون میزند و تو ماندهای بر ساحلی سیاه. موجهای سرد خاکستری پاهایت را نیشگون میگیرند. دردی احساس میکنی، از لحظه زایمان مادرت، تا آخرین تیری که بر سرت فرود آوردهای.
رویای پیش از خواب میانهی بیداری- دیشب
رویای پیش از خواب میانهی بیداری- دیشب