داستان فیلم: سال ۱۲۸۵، دورۀ استبداد صغير ماژور دادخان احمد هاشمی نماینده ،دولت، مأموریت می یابد تا منطقه ای را از شر یاغیان خلاص کند. او در عملیاتی یکی از افراد جان محمدخان به نام ماشاالله (جمشید هاشم پور) و سوارانش را دستگیر و راضی به همکاری میکند ماژور دادخان یک زندانی را به عنوان طعمه هم راه ماشاالله به قرقگاه جان محمد اعزام میکند تا زمینه را برای دستگیری جان محمد فتحعلی اویسی فراهم کند ماژور دادخان در می یابد که مرد زندانی بیگناه است و به ناروا به حبس افتاده است و از طرف دیگر دولت مرکزی با یاغیان حشر و نشر دارد ماژور دادخان و نایب برای نجات مرد زندانی میشتابند همسر زندانی افسانه بایگان نیز به قُرقگاه جان محمد خان میرود. زن توسط یکی از افراد خان دستگیر میشود و ماژور او را نجات میدهد و به استراحتگاه خان حمله می.کند نایب و یاغیها کشته میشوند و زندانیها پس از آزادی نزد خانواده های خود باز میگردند