گفتگو با کافکا/گوستاو یانوش:
- کافکا: شبِ بسیار بدی را پشتِ سر گذاشتهام.
- یانوش: به پزشک مراجعه کردهاید؟
لبهایش را جمع کرد. : پزشک..
دستش را بالا برد و بعد رهایش کرد. :
« از خود نمیتوان گریخت. این، تقدیر است. تنها امکانی که برایت میماند، نگریستن است،و فراموش کردنِ اینکه بازیچه شدهای. »
@HayhatAzJahl
- کافکا: شبِ بسیار بدی را پشتِ سر گذاشتهام.
- یانوش: به پزشک مراجعه کردهاید؟
لبهایش را جمع کرد. : پزشک..
دستش را بالا برد و بعد رهایش کرد. :
« از خود نمیتوان گریخت. این، تقدیر است. تنها امکانی که برایت میماند، نگریستن است،و فراموش کردنِ اینکه بازیچه شدهای. »
@HayhatAzJahl