ستیغ dan repost
چراغ و شمع
زِ رو یِ دوست دل ِ دشمنان چه دَریابد
چراغ ِ مُرده کجا؛ شمع ِ آفتاب کجا
#حافظ غزل ۲
چراغ: فتیلهئی باشد که آن را با چربی و روغن و امثال ِ آن روشن کرده باشند. (برهان، آنندراج، ناظم الاطباء)
چراغ ِ مرده: چراغ ِ خاموش
شمع: موم ِ عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد)
شمع و چراغ و آفتاب با هم تناسب دارند.
فردوسی هم جایی چراغ را با آفتاب مترادف کرده:
هماش رای و هم دانش و هم نسَب
چراغ ِ عجم آفتاب ِ عرب
امروزه منطقی به نظر میرسد که چراغ از شمع فروزانتر باشد. اما در نظر داشته باشیم که تصوّر ِ ناخودآگاه ِ امروزی ِ ما از چراغ، لامپ ِ برق یا چراغ نفتی است. باید در نظر گرفت که آن زمان، نه نفت برای روشنایی به کار میرفت و نه لامپ ِ برق اختراع شده بود. چراغ، از چربی و روغن ِ حیوانات میافروخته
دولت ِ تو روغن است ومُلک چراغ است
زنده توان داشتن چراغ به روغن
فرخی سیستانی، قصیده ۱۳۷
در این بیت، آشکارا اشاره شده که چراغ از روغن بر میافروخته.
با این حساب، چراغ نور ِ خیلی زیادی نداشته و دود ِ زیادی هم تولید میکرده.
شبی همچو زنگی، سیَهتر زِ زاغ
مَه ِ نو چو در دست ِ زنگی چراغ
اسدی توسی، گرشاسبنامه، بخش ۸۷
در این بیت، حدود ِ روشنایی ِ چراغ، در اندازهئی توصیف شده که ماه ِ نو (هلال ِ ماه) آسمان ِ سیاه ِ شب را روشن میکند.
و شمع از موم ِ عسل ساخته میشده. که پُربهاتر هم بوده است.
به باور ِ من، ارزش ِ شمع، از چراغ بیشتر بوده است.
شمع است پدر، او بهمَثَل همچو چراغ است
شمس است پدر، او بهمَثَل چون قمر آمد
قطران تبریزی، قصیده ۳۷
در این بیت، آشکارا، پدر به خورشید و شمع مانند شده و او (فرزند) به ماه و چراغ. بهنوعی، میتوان مقایسهیِ قدر ِ شمع به چراغ را، همسنگ ِ قدر ِ خورشید به ماه پنداشت.
یا در این بیت:
شمع داریم و شمع پیش نهیم
گر بِکُشت آن چراغ ِ ما را باد
گر برَفت آن مَلِک، به ما بگذاشت
پادشاهی کریم و پاکنژاد
فرخی سیستانی، قصیده ۲۳
که قصیده در تهنیت ِ جلوس ِ سلطان محمد پس از سلطان محمود است و اگر چراغ، سلطان محمود باشد، شمع، سلطان محمد است که قصیده در تهنیت ِ جلوس ِ او است. و نمیباید که ممدوح، مرتبتی پایینتر از متوفّا داشته باشد! دستکم هممرتبت!
معنای بیت حافظ: دل ِ دشمنان، چه ادراک و فهمی از رویِ دوست میتواند داشت؟ چنانکه چراغ ِ مرده نمیتواند شمع ِ آفتاب را دریابد. دل ِ دشمنان هم نمیتواند رویِ دوست را درک کُنَد.
دل ِ دشمن به چراغ ِ مُرده مانند شده و روی ِ دوست به شمع ِ آفتاب. شمع ِ آفتاب را میتوان اضافهی تشبیهی در نظر گرفت. همچنین در نظر بگیریم از لحاظ ِ زمانی نیز هنگامی که آفتاب طلوع میکند، شبزندهداران دیگر نیازی به چراغ ندارند و چراغ را میکُشند و خاموش میکنند . و چراغ ِ مُرده، رویِ آفتاب را نمیبیند.
برخی ِ جانات شوم! که شمع ِ افق را
پیش بمیرد چراغدان ِ ثریّا
سعدی، غزل ۳
در این بیت هم خورشید را شمع دانسته و ثریّا را چراغدان. و میگوید همانگونه که چراغدان ِ ثریّا پیشمرگ ِ شمع ِ افق (خورشید) میشود، من هم میخواهم در برابر ِ تو قربانی شوم.
همچون چراغ که به شب افروخته باشد و چون آفتاب برآید، شعاع ِ آفتاب بر آن افتد. روشنایی ِ چراغ در جَنب ِ شعاع ِ آفتاب ناچیز شود»
ابوعلی عثمانی، برگردان ِ رسالهیِ قشیریه، باب ۴۶
مضمون همان است که حافظ گفته: چراغ در جنب ِ شعاع ِ آفتاب ناچیز شود.
سهیل قاسمی
@Setiq
زِ رو یِ دوست دل ِ دشمنان چه دَریابد
چراغ ِ مُرده کجا؛ شمع ِ آفتاب کجا
#حافظ غزل ۲
چراغ: فتیلهئی باشد که آن را با چربی و روغن و امثال ِ آن روشن کرده باشند. (برهان، آنندراج، ناظم الاطباء)
چراغ ِ مرده: چراغ ِ خاموش
شمع: موم ِ عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد)
شمع و چراغ و آفتاب با هم تناسب دارند.
فردوسی هم جایی چراغ را با آفتاب مترادف کرده:
هماش رای و هم دانش و هم نسَب
چراغ ِ عجم آفتاب ِ عرب
امروزه منطقی به نظر میرسد که چراغ از شمع فروزانتر باشد. اما در نظر داشته باشیم که تصوّر ِ ناخودآگاه ِ امروزی ِ ما از چراغ، لامپ ِ برق یا چراغ نفتی است. باید در نظر گرفت که آن زمان، نه نفت برای روشنایی به کار میرفت و نه لامپ ِ برق اختراع شده بود. چراغ، از چربی و روغن ِ حیوانات میافروخته
دولت ِ تو روغن است ومُلک چراغ است
زنده توان داشتن چراغ به روغن
فرخی سیستانی، قصیده ۱۳۷
در این بیت، آشکارا اشاره شده که چراغ از روغن بر میافروخته.
با این حساب، چراغ نور ِ خیلی زیادی نداشته و دود ِ زیادی هم تولید میکرده.
شبی همچو زنگی، سیَهتر زِ زاغ
مَه ِ نو چو در دست ِ زنگی چراغ
اسدی توسی، گرشاسبنامه، بخش ۸۷
در این بیت، حدود ِ روشنایی ِ چراغ، در اندازهئی توصیف شده که ماه ِ نو (هلال ِ ماه) آسمان ِ سیاه ِ شب را روشن میکند.
و شمع از موم ِ عسل ساخته میشده. که پُربهاتر هم بوده است.
به باور ِ من، ارزش ِ شمع، از چراغ بیشتر بوده است.
شمع است پدر، او بهمَثَل همچو چراغ است
شمس است پدر، او بهمَثَل چون قمر آمد
قطران تبریزی، قصیده ۳۷
در این بیت، آشکارا، پدر به خورشید و شمع مانند شده و او (فرزند) به ماه و چراغ. بهنوعی، میتوان مقایسهیِ قدر ِ شمع به چراغ را، همسنگ ِ قدر ِ خورشید به ماه پنداشت.
یا در این بیت:
شمع داریم و شمع پیش نهیم
گر بِکُشت آن چراغ ِ ما را باد
گر برَفت آن مَلِک، به ما بگذاشت
پادشاهی کریم و پاکنژاد
فرخی سیستانی، قصیده ۲۳
که قصیده در تهنیت ِ جلوس ِ سلطان محمد پس از سلطان محمود است و اگر چراغ، سلطان محمود باشد، شمع، سلطان محمد است که قصیده در تهنیت ِ جلوس ِ او است. و نمیباید که ممدوح، مرتبتی پایینتر از متوفّا داشته باشد! دستکم هممرتبت!
معنای بیت حافظ: دل ِ دشمنان، چه ادراک و فهمی از رویِ دوست میتواند داشت؟ چنانکه چراغ ِ مرده نمیتواند شمع ِ آفتاب را دریابد. دل ِ دشمنان هم نمیتواند رویِ دوست را درک کُنَد.
دل ِ دشمن به چراغ ِ مُرده مانند شده و روی ِ دوست به شمع ِ آفتاب. شمع ِ آفتاب را میتوان اضافهی تشبیهی در نظر گرفت. همچنین در نظر بگیریم از لحاظ ِ زمانی نیز هنگامی که آفتاب طلوع میکند، شبزندهداران دیگر نیازی به چراغ ندارند و چراغ را میکُشند و خاموش میکنند . و چراغ ِ مُرده، رویِ آفتاب را نمیبیند.
برخی ِ جانات شوم! که شمع ِ افق را
پیش بمیرد چراغدان ِ ثریّا
سعدی، غزل ۳
در این بیت هم خورشید را شمع دانسته و ثریّا را چراغدان. و میگوید همانگونه که چراغدان ِ ثریّا پیشمرگ ِ شمع ِ افق (خورشید) میشود، من هم میخواهم در برابر ِ تو قربانی شوم.
همچون چراغ که به شب افروخته باشد و چون آفتاب برآید، شعاع ِ آفتاب بر آن افتد. روشنایی ِ چراغ در جَنب ِ شعاع ِ آفتاب ناچیز شود»
ابوعلی عثمانی، برگردان ِ رسالهیِ قشیریه، باب ۴۶
مضمون همان است که حافظ گفته: چراغ در جنب ِ شعاع ِ آفتاب ناچیز شود.
سهیل قاسمی
@Setiq