با متمم | هایلایت | محمدرضا شعبانعلی dan repost
توی فایل صوتی هدفگذاری یکی از محورهای اصلی حرفم این بود که هدفگذاری اسمارت و اساساً نگاه نتیجهگرا خیلی جاها مفید نیست. نقدها رو هم توضیح دادم.
توی تمرین درس هدفگذاری عملکردی در متمم هم یه مثال تجاری و سازمانی رو نوشتم.
اما یه نمونه از زندگی روزمره هست که دیدم بد نیست اینجا تعریف کنم: دربارهٔ عطر.
نگاه من به عطر سالها یه نگاه عملکردی و نتیجهگرا بوده: عطر از برند خوبی باشه و منم دوستش داشته باشم و تمام.
وقتی نگاهمون عملکردیه، کم ریسک میکنیم و به مسیرهای تکراری و «پاخورده» و پیشنهادهای دیگران و ترندهای روز محدود میشیم.
شاید انتخابهامون خوب باشه و بقیه بپسندن، اما جهانمون کوچیک میشه.
توی این ماجرای ساده، من سالها انتخابهام به چند عطر خاص محدود میشد:
Mont Blanc Explore
Bleu de Chanel
Creed Aventus
طبیعتاً بسته به استفادهٔ روزمره یا جلسات رسمی، انتخاب میکردم که کدوم رو استفاده کنم. اینها از نظر من عطرهای کمریسک بودن و با سلیقهام هم جور. تنها زمانهایی عطر دیگه استفاده میکردم که هدیه بگیرم.
این سبک من، ویژگی نگاهِ نتیجهگراست: ریسک کم و خروجی قابلاتکا، اما یادگیری و تجربه بسیار کم و جهان محدود.
جالبه که تجربه و دایرهٔ واژگان، با هم کوچیک و بزرگ میشن. زبانم هم به همون نسبت در زمینهٔ عطر فقیر بود: عطر سرد و گرم و تلخ و شیرین و گاهی هم اشاره به رنگ (عطرهای زرد، عطرهای تم مشکی، عطرهای تم آبی و ...). لابد اگر داریوش آشوری عزیز بود میگفت "زبانمایهٔ عطری" ضعیفی داشتم.
دو سه سال پیش تصمیم گرفتم نگاهم رو در این زمینه Learning-oriented یا یادگیریمحور بکنم. یعنی خیلی درگیر نتیجه نباشم و سعی کنم رایحههای مختلف (نوتها) رو بهتر از قبل بشناسم.
روشم هم ساده بود. میرفتم توی سایت Fragrantica چند تا عطر رو انتخاب میکردم و ترتیب رایحههاشون رو مینوشتم. بعد میرفتم عطرفروشی اون چند تا عطر رو بو میکردم و با اون نوتها تطبیق میدادم.
دیگه کمکم دستم اومد که بوی زنبق، عنبر، تنباکو، لیمو، ترنج، برگ بنفشه، وانیل و ... چهجوریه و وقتی نوت اول باشه با نوت دوم یا سوم چه فرقی میکنه.
تازه فهمیدم چه دنیای جذاب و بانمکیه و این همه سال ازش غافل بودم. با همین پولهایی که تا الان دادهام یا حتی کمتر، میشد چه چیزهایی رو تست کنم اما نکردهام.
و جالبه که الان وقتی توضیحات مکتوب عطر رو میبینم، یعنی هفت هشت تا نوت اصلی رو میبینم، بوش رو روی صفحهٔ مانیتور کاملاً حس میکنم!
دیگه خریدن عطر برام سخت نیست و انتخابم هم توی عطرفروشی انجام نمیشه. اول فکر میکنم که دوست دارم نوت اول عطرم چی باشه. نوت دومش چی باشه. سومش چی باشه. بعد که بو رو توی ذهنم تجسم کردم سرچ میکنم ببینم کدوم برندها اون ترکیب رو تولید کردهان. میرم همونها رو بو میکنم و میخرم.
ما قرار نیست متخصص عطر باشیم. اما اگر استفادهکنندهاش هستیم، میشه تلاش کنیم یک استفادهکنندهٔ مطلع (Informed User) باشیم در حد خودمون.
مثالی که گفتم خیلی پیشپاافتاده بود. اما میخواستم بگم نگاه یادگیریمحور در مقابل عملکردمحور در همهٔ وجوه زندگی، افساری رو که «عرف، سنّت، انتخابهای پیشفرض، ترجیحات و سلیقهٔ دیگران، مُد و ترند روز» به گردن ما انداخته از گردنمون برمیداره و فرصت میده جهان رو بیشتر کشف کنیم.
#هدف_گذاری #یادگیری
#اعترافات_وسط_روز ؛)
توی تمرین درس هدفگذاری عملکردی در متمم هم یه مثال تجاری و سازمانی رو نوشتم.
اما یه نمونه از زندگی روزمره هست که دیدم بد نیست اینجا تعریف کنم: دربارهٔ عطر.
نگاه من به عطر سالها یه نگاه عملکردی و نتیجهگرا بوده: عطر از برند خوبی باشه و منم دوستش داشته باشم و تمام.
وقتی نگاهمون عملکردیه، کم ریسک میکنیم و به مسیرهای تکراری و «پاخورده» و پیشنهادهای دیگران و ترندهای روز محدود میشیم.
شاید انتخابهامون خوب باشه و بقیه بپسندن، اما جهانمون کوچیک میشه.
توی این ماجرای ساده، من سالها انتخابهام به چند عطر خاص محدود میشد:
Mont Blanc Explore
Bleu de Chanel
Creed Aventus
طبیعتاً بسته به استفادهٔ روزمره یا جلسات رسمی، انتخاب میکردم که کدوم رو استفاده کنم. اینها از نظر من عطرهای کمریسک بودن و با سلیقهام هم جور. تنها زمانهایی عطر دیگه استفاده میکردم که هدیه بگیرم.
این سبک من، ویژگی نگاهِ نتیجهگراست: ریسک کم و خروجی قابلاتکا، اما یادگیری و تجربه بسیار کم و جهان محدود.
جالبه که تجربه و دایرهٔ واژگان، با هم کوچیک و بزرگ میشن. زبانم هم به همون نسبت در زمینهٔ عطر فقیر بود: عطر سرد و گرم و تلخ و شیرین و گاهی هم اشاره به رنگ (عطرهای زرد، عطرهای تم مشکی، عطرهای تم آبی و ...). لابد اگر داریوش آشوری عزیز بود میگفت "زبانمایهٔ عطری" ضعیفی داشتم.
دو سه سال پیش تصمیم گرفتم نگاهم رو در این زمینه Learning-oriented یا یادگیریمحور بکنم. یعنی خیلی درگیر نتیجه نباشم و سعی کنم رایحههای مختلف (نوتها) رو بهتر از قبل بشناسم.
روشم هم ساده بود. میرفتم توی سایت Fragrantica چند تا عطر رو انتخاب میکردم و ترتیب رایحههاشون رو مینوشتم. بعد میرفتم عطرفروشی اون چند تا عطر رو بو میکردم و با اون نوتها تطبیق میدادم.
دیگه کمکم دستم اومد که بوی زنبق، عنبر، تنباکو، لیمو، ترنج، برگ بنفشه، وانیل و ... چهجوریه و وقتی نوت اول باشه با نوت دوم یا سوم چه فرقی میکنه.
تازه فهمیدم چه دنیای جذاب و بانمکیه و این همه سال ازش غافل بودم. با همین پولهایی که تا الان دادهام یا حتی کمتر، میشد چه چیزهایی رو تست کنم اما نکردهام.
و جالبه که الان وقتی توضیحات مکتوب عطر رو میبینم، یعنی هفت هشت تا نوت اصلی رو میبینم، بوش رو روی صفحهٔ مانیتور کاملاً حس میکنم!
دیگه خریدن عطر برام سخت نیست و انتخابم هم توی عطرفروشی انجام نمیشه. اول فکر میکنم که دوست دارم نوت اول عطرم چی باشه. نوت دومش چی باشه. سومش چی باشه. بعد که بو رو توی ذهنم تجسم کردم سرچ میکنم ببینم کدوم برندها اون ترکیب رو تولید کردهان. میرم همونها رو بو میکنم و میخرم.
ما قرار نیست متخصص عطر باشیم. اما اگر استفادهکنندهاش هستیم، میشه تلاش کنیم یک استفادهکنندهٔ مطلع (Informed User) باشیم در حد خودمون.
مثالی که گفتم خیلی پیشپاافتاده بود. اما میخواستم بگم نگاه یادگیریمحور در مقابل عملکردمحور در همهٔ وجوه زندگی، افساری رو که «عرف، سنّت، انتخابهای پیشفرض، ترجیحات و سلیقهٔ دیگران، مُد و ترند روز» به گردن ما انداخته از گردنمون برمیداره و فرصت میده جهان رو بیشتر کشف کنیم.
#هدف_گذاری #یادگیری
#اعترافات_وسط_روز ؛)