رفتم جلوی آینه
یهو دیدمش
بهم نگاه کرد، چشماش پر اشک بود
انقدر گریه کرده بود که زیر چشماش قرمز شده بود
یهو گفت: کی میریم؟ من خستم،بند بند وجودم خستس،میشه بریم؟
واقعا نمیخوام اینجا باشم…
اینجا هیچ چیزش جذاب نیست، اینجا خیلی جهنمه و من این جهنمو نمیخوام .
میشه بریم؟ من دیگه خسته شدم از قوی بودن،خسته شدم از اینکه تو میتونی.
حتی خسته شدم از زمان دادن.
بیا فقط بریم.این دنیارو با آدماش تنها بذاریم.
یهو دیدمش
بهم نگاه کرد، چشماش پر اشک بود
انقدر گریه کرده بود که زیر چشماش قرمز شده بود
یهو گفت: کی میریم؟ من خستم،بند بند وجودم خستس،میشه بریم؟
واقعا نمیخوام اینجا باشم…
اینجا هیچ چیزش جذاب نیست، اینجا خیلی جهنمه و من این جهنمو نمیخوام .
میشه بریم؟ من دیگه خسته شدم از قوی بودن،خسته شدم از اینکه تو میتونی.
حتی خسته شدم از زمان دادن.
بیا فقط بریم.این دنیارو با آدماش تنها بذاریم.