من پسر لاشی را دهها برابر بیشتر به پسر واژنلیس و لیکر ترجیح میدهم. پسر لاشی هدف و برنامه دارد، آمده ببرد روی تخت خواب یا تیغ بزند و پولی ببرد یا از موقعیت اجتماعی دختره و ددیاش سواستفاده کند. او مصمم است و تا رسیدن به هدفش آرام و قرار ندارد. شجاع و نترس است و از اینکه ادای بگیرها را در بیاورد ابایی ندارد و البته برخلاف تصور عامه معمولا رو بازی میکند و با یکسری از شواهد و قرائن قابل تشخیص و شناسایی است. پرانتز باز، البته دخترها چون زود خر میشوند و بهش دل میبندند در شناسی علائم و نشانههای یک شخص لاشی دچار خطا میشوند وگرنه تشخیصش زیاد سخت نیست، پرانتز بسته. اما پسر لیکر بیهدف است. معلوم نیست چه میخواهد و دنبال چی است. گاهی میآید زبانی میاندازد و گرد و غبار فندوس را میزداید و میرود. نه جلوتر میآید و نه عقبتر میرود. ترسو است. تا اسم ازدواج میآید دچار پنیک میشود و به پته پته میافتد. مذبذب و دهنبین است. استقلال رای ندارد و نگاه میکند ببیند دخترها چه میگویند تا همان را نصب العین قرار دهد. خلاصه که او مثل گربهای است که به تکه گوشتی که جلویش بندازند راضی است و خودش را برای همان صاحب گوشت لوس میکند. من دوست لاشی کم نداشته و ندارم. با خیلیهایشان هم رفاقت عمیقی داشته و دارم اما یکی از افتخارات زندگیام این است که یک لیکر هیچگاه در ترکیب اجتماعی دوستانم جایگاهی نداشته و نخواهد داشت. اصلا خوار و مار همهی لیکرها زنده است.