اگر پزشکبلاگرها، زیباییکارها، پکیجفروشها، مهاجران -علیالخصوص مهاجران کشورهای آلمان و حاشیهی خلیج فارس- بهشان برنمیخورد و اجازه میدهند باید بگویم که من رزیدنت سال یک هستم در یکی از سختترین رشتهها آنهم در یکی از شلوغترین بیمارستانهای کشور. بیشتر تایم ماه را بیمارستان هستم. کشیکهای سنگین و طاقتفرسایی را پشت سر میگذارم. دارم از خیلی از تفریحاتم میزنم. بیمارستان لولینگ وحشتناکی دارد و گاهی از طرف رزیدنتهای سال بالا و اتندهایش توبیخ میشوم. حقوق چندانی نمیگیرم و شب و روزم قاتی شده و باید به فکر پرهارتقا و ارتقا یک به دو و دو به سه و سه به چهار و بورد و آسکی و کِیاِف و فلان و بهمان هم باشم اما نهتنها از رزیدنتی پشیمان نیستم که راضی هم هستم و برگردم همین مسیر را از نو میروم. این از من. نظر برادرم و چهار پنج نفر از رفقای رزیدنت را هم پرسیدم، آنها هم همین نظر را داشتند. پس از حالا اگر خواستید از رزیدنتی بد بگویید جوری نگویید که انگار نظر همه نسبت بهش منفی است و از طرف گروه ما -هرچند قلیل و کم- گه نخورید. باتشکر.