Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇🌛3🌜
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


- دورت بگردم شمارو؟! زخم شمشیر خوردی مگه؟
بغض کرده لب چین می دهد

- از اونجام مثل وقتی که پریود میشم داره خون میاد! ولی من هفته پیش پریود بودم... دردش خیلی بیشتره

بوسه ای روی سرش می زند

- دردش مال خانومیته! شدی زن من!

دخترک اشک از چشمانش می آید

- دیگه همیشه اینطوری درد دارم دامون؟!

- نه قراره از الان لذت ببری! الان دردت و آروم میکنم....
سرش را بین پایش می برد و .....
https://t.me/+RDz9Q8hVex5kNmQ0


- من فلجم!

-مهم بین پاته که کارمو راه میندازه. بده کنار شورتتو ببینم سوراختو❗️

- یعنی فقط واسه سکس منو میخوای؟

خودش شورتمو داد کنار و گفت:
-اگه خوب سرویس بدی خودم عملت میکنم که دوباره بتونی راه بری.

انگشتشو روی سوراخ واژنم فشار داد که آخی گفتم و اون فشار دستشو بیشتر کرد

-یه جوری ناله کن همه بفهمن زیر منی❗️

https://t.me/+zhPCyikRSuU4NjBk
برای اینکه عملم کنه شرط گذاشت بهش سرویس بدم
فکر میکردم یه سکس یه شبه‌ست ولی مجبور بودم هر شب تو اتاقش جیغ بکشم و...⛔️‼️


سینه هایم را محکم از روی لباس بین پنجه هایش مالید. با لحن خونسردی که ترس به جانم می انداخت، زیر گوشم پچ زد:
-سینه هات، همه وجودت ماله کیه..!؟🔞
سکوت کردم که محکم تر تکانم داد.  با لکنتی که هی بیشتر و بیشتر میشد لب زدم:- ماله تو....ماله توئه!
-من کی‌م؟
-برادر ناتنیمی!
-میخوام چکارت کنم؟!
_نازمو بکنی..
با چشمان خیس اشک نگاهش کردم که لب هایم را بوسید و سرم را به قفسه سینه اش تکیه داد:
-بغض نکن چشم رنگی من ازت نمیگذرم اینو بدون که تو تا همیشه اسیرم می مونی.💦💦🔞🔞
https://t.me/+qoOCwZSQ0fEwNzU8


‍ ‌ # خصوصیات زنانه ای که مردان ازآن متنفرند؛
1.اینکه زنها چطور میتوانند حتی ساده ترین چیزها را هم پیچیده کنند.
2.کمبود اعتماد به نفس
3.زنهایی که فکر میکنند همه چیز دارند.
4.میل شدید زنها برای تغییر دادن مردها
5.حسادت خانمها
6.زنهایی که بیش از حد وابسته اند.
7.زنانی که خصوصیات زنانه ندارند.
8.زنانی که قدرت مراقبت از خودشان را ندارند.
9.زنانی که به شدت مادی گرا هستند.
10. زنانی که در ابتدای یک رابطه سعی میکنند به جای مرد تصمیم بگیرند و انتخاب کنند



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
محلول‌جادویی ِ‌رفع‌موهای زائد که ترکوند😍

فقط کافیه ۵ الی ۶ بار ازش استفاده کنی تا موهای صورت و بدنت رو کامل ریشه کن کنه


❌قــوی تر و ارزان تـر از لـــیــزر ❌
 مناسب آقایون‌وخانومها بدون‌محدویت سنی
❞ مناسب تمام بدن و صورت دارای ویتامین E
❞ دارای تائیدیه سازمان غذا و دارو
❞ پرداخت درب منزل و ارسال رایگان


برای سفارش و مشاوره ، عدد 8 به 10003024 بفرست یا بیا تو سـایتش😍👇
∞ 
http://mateitaland.ir/d ∞ 
🪒⚡️🪔
🧚


دختـــHamsaroonehــرونه dan repost
#برای_یک_بانو

‍ نه تنهای تنها نه مستقل مستقل

نه به حدی وابسته شوهر باشید که نتونید یک استکان چایی را بدون او بخورید و نه به حدی مستقل که به تنهایی سخت‌ترین کارها و سنگین‌ترن وسایل را بلند کنید.

گزینه اول یعنی شما خانم بی‌عرضه‌ای هستی و گزینه دوم یعنی شما موجود زمختی هستی که هیچ لطافت و زنانگی ندارید و هر دوی اینها برای یک مرد قابل تحمل


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌


بی رحمانــه طــلاقش دادم 👊😡
#چربی های شکم و پهلوم رو میگم 😉

یه محصول لاغــری پیدا کردم راست کارِ
کسایی که حوصله
#رژیم و ورزش ندارن 😁

🍏 تــــاییدیه ســـازمان غذا و دارو
و اســـــتاندارد TUV آلــمــان داره و
بدون بازگشت و بدون عوارضه 👌

تاعید چربی و نفخ شکم و پهلوتو بترکون 😍
(کافیه بزنی رو لینک و ببینی چیه👇)
http://roysaa.ir/a
💥 یا عدد ۱ به ۱۰۰۰۳۰۲۴ بفرستی 💥


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
⭕️خودت کبد چرب و تشخیص بده و از شرش خلاص شو❗️
😍 @farteb

😀 @farteb.com


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🚨اگر بدونی درمان سفیدی موها چقدر راحته دیگه از رنگ مو استفاده نمیکنی🧿
حتی کسایی که به خاطر افزایش سن موهاشون سفید شده راحت میتونن با این شیوه انحصاری 15 سال جوانتر به نظر بیان🥰
این شیوه جدید کاملا ساده و #خانگیه و نیاز به صرف زمان و هزینه هایی مثل رنگ کردن موها رو نداره
✅در ضمن کاملا دائمیه و موهای شمارو از ریشه برای سالها به رنگ طبیعی برمیگردونه
فقط عزیزان این مشاوره رایگان به مدت محدود در دسترسه پس ازین فرصت تکرار نشدنی استفاده ببرین👇
bam30.com/ads/landings/3e5a-7e52
bam30.com/ads/landings/3e5a-7e52

خدمت به شما برای ما افتخاره❤️شاید این آخرین فرصت امسال برای 10 سال جوانتر شدن شما باشد




دختـــHamsaroonehــرونه dan repost
#عشق_ممنوعه
#پارت_هشتادو دو

- من اون روزهای اول با خودم جنگهام و کردم و الان  جز خودم و تو به کسی فکر نمی‌کنم.

نگاهش کردم، خیلی نزدیک بود صدای کوبش قلبش را می‌شنیدم. گوشهایم سوت کشیدند. مثل شب ازدواجم با علیرضا که روی تخت دراز کشیدیم، ضربان قلب او هم همانطور بود... ریتم خواستن ... آهنگ یکی شدن...

پیشانی‌اش سنجاق شقیقه‌ام شد. نگاهم قفل چشمانش که چراغانی شده بودند ، قدرت هیچ حرکتی را نداشتم.

فاصله گرفت با پشت دست روی گونه‌ام کشید.
- بذار کنارت به آرامش برسم، من عاشقت شدم.

عادل بلند شد دستم را گرفت، وارد اتاق شدیم من با پاهای خودم راه نمی‌رفتم،  روی زمین کشانده می‌شدم. جلوی چشمم تار بود  نمی‌خواستم جایی را ببینم، سرم را پایین انداختم.
دستش زیر چانه‌ام  رفت نگاهم در چشمان مشتاقش گره خورد. دست دیگرش آرام پشت کمرم رفت.
- نترس نازی.

دهانم خشک بود. وزنه‌ای به پاهایم وصل شده بود و قفلی بر دهانم.
روسری‌ام روی زمین افتاد پلک بستم. آنشب‌هم از علیرضا ترسیده بودم. وقتی زیپ لباس عروسم را باز کرد گریه افتادم. نوازشم کرد. گفت هر وقت آمادگی‌اش را داشتم، اما یاد مادر و خاله افتادم که هر دو با ذوق و اصرار تاکید کردند" ایشالله فردا صبح روسفیدمون کنی" سکوت کردم و همان شد بله‌ی رضایتم برای پیش‌روی بیشترش.
صبح وقتی مادرم دستمال گلدوزی شده را برای خاله می‌برد برق غرور و شادی از نگاهش معلوم بود.
پیشانی‌ام را بوسید از خاطرات پرت شدم، دنیای واقعی پیش رویم قدعلم کرد.
قفسه‌ی سینه‌ام بالاو پایین شد. حرکاتش آرام بودند انگار هیچ عجله‌ای نداشت. با طمانینه دکمه‌های مانتوام را باز می‌کرد. صبح کدام بلوزم را پوشیده بودم؟
تنش را به تنم چسباند مورمورم شد. اتاق سرد بود. قطره‌های باران به شیشه ضربه می‌زدند. انگار قصد نجاتم را داشتند. ای‌کاش زورشان می‌رسید. صدایم لرزید:
- عادل!
- جانم!
جانمش تمام شد، همچون پر روی تخت فرود آمدم. کمرم به نرمی تشک چسبید ، سرم را روی بالش گذاشتم، قطره اشکها سر خوردندو شدند سهمِ لبهای  تشنه‌ی عادل.
دقایق بعد در تاریکی گذشت، به عمد چشم بستم. تا شاهد سقوطم نباشم. صدا در گلویم زندانی شد. هر چه زور داشتم را به کار بستم، مقاومتم اثر می‌کرد؟ معلوم بود چه کسی پیروز میدان است.
رد بوسه‌هایش از لبهایم شروع شد، بدنم را منقبض کردم. سخت گذشت، سخت‌تر از شب عروسی‌ام. شرم و خجالت ، نفرت و انزجار همه‌ی حسی بود که داشتم. هر چه او پیش‌روی می‌کرد من سردتر می‌شدم. شده بودم کوه یخ.

صدای شرشر باران و نفسهای عادل تنها صدایی  که در اتاق پیچیده بود. چشم بسته بودم و به دردی که در جانم افتاده بود فکر می‌کردم.
عادل با هر بوسه‌ای "دوستت دارم" می‌گفت. 
و من پشت پلکهای بسته‌ام به نسترن  فکر می‌کردم. به دقایقی که سپری کرده بودم.
هر بوسه‌اش نیشتری بر قلبم می‌زد. بعد از چندسال دوباره رابطه را تجربه می‌کردم؟
از آخرین هم‌آغوشی‌ام خاطره‌ای نداشتم، چون بعدش جواب مثبتِ برگه‌ی آزمایشگاه بود که خبر آمدن عسل را داد و لحظه‌هایم پر شدند از حس مادر شدن. ملحفه را میان مشتم فشردم.
کی تمامش می‌کرد؟ برعکس من که می‌خواستم زودتر کابوس به پایان برسد او عجله‌ای نداشت.
ناخنهایم را در بازویش فرو کردم حالم بد شده بود. تمام حرصم را خالی کردم هلش دادم اما او غرق لذت بی‌توجه به حسم محکم‌تر لبهایم را بوسید. اسمش را همراه هق‌‌هق‌ام صدا زدم.
بوسه‌ی عمیق آخرش، بعد آن حس کرختی و سستی‌اش، انگار به‌یکباره از آنهمه فشار خلاص شده و به آرامش رسید ، زیر دلم تیر کشید. ثمره‌ی رابطه‌ی پرشورش شد ریخته شدن یاس و ناامیدی در وجود من.

از رویم کنار رفت نفسم بالا آمد. پلکم را بهم فشردم. اینکه نفرین می‌کردند خار روزگار شوی را من با تمام پوست و استخوانم حس کردم.
غرور لگدمال شده و تن به تاراج رفته، از این حس خوارتر داشتیم؟

- ببخش نازی، دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم.

خیسی تنم ، آن حس چندش‌آور و پچ‌پچ کنار گوشم تاب و تحملم را از دست دادم.

چرخیدم و پشت به او چشم باز کردم، هوا تاریک شده بود، اما آسمان همچنان می‌گریست، لابد برای من.خودم را مچاله کردم. دوباره صدای منحوسش را شنیدم:
- بعد از چندسال... آمادگیش و نداشتی، فهمیدم

برایش ارضا شدن من مهم بود؟ واقعا فکر می‌کرد تسلیم شدنم یعنی دلم می‌خواهد با او هم‌آغوشی کنم و لذت ببرم؟ هر چند هرکس دیگری هم بود همان فکر را می‌کرد. لابد دلم می‌خواسته که لخت کنارش خوابیده بودم و دم نزدم. چه کسی از درونم خبر دارد؟ شده بودم پرنده‌ی اسیر در قفس. به هر طرف پرواز می کردم جز میله‌های سرد چیزی نصیبم نمی‌شد.
تازه داشتم هوشیار می‌شدم. پاهایم را که بهم چسباندم. خیسی شره شده. فکری که مثل هیولا در ذهنم جان گرفته بود را همراه بغضم به زبان بردم:
- اگر حامله بشم...

سرم را میان سینه‌ام بردم. گریه‌ام شدت گرفت.


https://t.me/+D3XkdaBPDJ44Nzg0
https://t.me/+D3XkdaBPDJ44Nzg0


دختـــHamsaroonehــرونه dan repost
-آخخخ ولم کـــــن....ازت متنفرم عوضـــی

نیشخندی عصبی زد و با گرفتن چونه لرزونم ، محکم فشارش داد و گفت:
-تو غلط می‌کنی ازم متنفر باشی تخم سگ. این لبای اناریت فقط باید به دوست داشتن من وا بشه . افتــــاد؟؟
آخی از درد فکم گفتم و مظلومانه و در عین حال حرصی لب زدم:
-حالم ازت بهم میخوره قاتل... مطمئن باش شده یه روز به عمرم مونده باشه می‌کشمت.
فرصتی واسه پشیمونی بهم نداد و با پرت کردنم رو تخت مثل شیری درنده به جون بدن سفیدم افتاد و همین حین مالکانه غرید :
-آخ بیشرف...آخ که منو به مرز جنون میرسونی دلبر آمان...آخ که من چه پدری از توعه بی پدر در بیارم لعنتی....

-نه..نه...نه...آمان توروخدا...نکن...آمان درد داره....آخخخخخ خــــــــداااا....
https://t.me/+9jBx7HNusbllMjQ0
https://t.me/+9jBx7HNusbllMjQ0
اون رئیس بزرگترین باند مافیای خاورمیانه بود و من...من دختر کسی بودم که اون به دنبال انتقام گرفتن ازش بود. انتقامی که اون مرد وحشی و قاتل رو به من وصل میکرد....😱💔🔥


دختـــHamsaroonehــرونه dan repost
رویا...رویا بیا اینجــــــا...
ترسیده از صدای بلند پارسایی که تو این مدت چند ماهه حتی یک بار هم به گوشم نرسیده بود ، زود از آشپزخونه اومدم بیرون.
-جونم....چیزی شده؟! چرا انقدر عصبانیی؟!
همون‌طور که چشمای بدون قدرت بیناییش رو به جلو دوخته بود با خشم لای دندوناش غرید:
-تو با اون مهیار بی ناموس حرف زدی؟؟
ترسیده از اینکه فهمیده با اون مهیاری که ازش متنفر هست حرف زدم ، اونم فقط برای اینکه ازش برای یه چیزی کمک بخوام ، جواب میدم:
-ب..به خدا کار داشتم... مجبور شدم
-گمشو از این خونه...
-چ..چی؟ چی میگی پارسا؟؟؟
-گورتو گم کن...من دختری که به من بگه عاشقمه و پشت سرم با دشمنم بریزه رو هم، رو غذای سگمم حساب نمیکنم. پس گورتو گم کن.
و من رفتم....رفتم چون وقتی با اون حجم از نفرت با منی که می گفت جونش به جونم بنده حذف میزد ، یعنی دیگه همه چی تمومه....
اما من برمی گردم....نه برای اثبات خودم....بلکه برای اثبات عشقمون...
رویا بی پارسا زنده نمی موند....

https://t.me/+3Ye-6zn42gkxNWU0

https://t.me/+3Ye-6zn42gkxNWU0

دختره پرستار یه پسری شده که نابیناعه. اما به مرور....


- سینه هات بوی توت فرنگی میده!
آروم زمزمه کردم.
- ک..کیک توت فرنگی درست کردم. میخوری؟
محکم کمرم و گرفت و به کمد تکیه داد.
- می‌خورم.
زبون داغش بین چاک سینه‌م کشیده شد و...💦❌🔞

https://t.me/+zRnmsv4poxg4OTZk
دختری که آشپزیش خوبه ۱۰۰ هیچ جلوتره!😂🔥 باور نمی‌کنی؟ ببین دخترِ ما چه پسر سکسی و تور کرده...🥹👆😍


در اتاق رو باز کردم با دیدن پسری که روی تخت نشسته بود اب دهانم رو قورت دادم و ترسیده لب زدم
_ س سلام آقا منو شیما فرستاده
+خوبه... باکره ای ؟
_ بله آقا...
+ لخت شو بخواب روی تخت پاهاتم بگیر بالا
_ اما..اما گفت اول پول رو میدید
+اره میخوام بکارتت رو چک کنم حرف اضافه نزن
ترسیده و پر از بغض کاری که گفتو انجام دادم انگشتش رو واردم کردو با پوزخند گفت : اوم اره تنگی من سه برابر میدم ولی به شرط اینکه..
ممنوعه ترین رمان تلگرام ♨️
برای خوندن ادامه کیلیک کنید 💦
بالای 19سال 💦🙊
https://t.me/+UIiUHUQzGvA3Njlh


جناب سرگرد میشه #سوتینم رو ببندی برام ... ❗️
از عمد مقابل مرد خم میشود و پستی بلندی های تنش را بیشتر نمایان می‌کند
میثاق زیر لب استغفاری گفته و چشم می گیرد
_ پروا خانوم میشه #لباستون رو بپوشید ! این درست نیست.
دخترک اینبار از کوره در میرود
_ چی درست نیست هاااا ، اینکه وقتی زن خودت تو خونته با زن سابقت می پری ! آها شرمنده یادم نبود من زن صوریتم دلت نمیخواد با من #بخوابی !
حرفش مرد را به اتش میکشد با یک حرکت دست دخترک را می گیرد و روی #تخت پرتش میکند
_ چرا اتفاقا خیلی دلم میخواد زن خودم #ارضام کنه
روی دخترک خیمه میزند و در اولین حرکت لباس‌زیرش را پاره می‌کند و ...🔞🔞♨️
https://t.me/+zRnmsv4poxg4OTZk


#پارت‌واقعی
-تو کی هستی؟ اسمت چیه کوچولو؟
-من دخترم... اسمم دختره!
پیرمرد با تعجب به دختر بچه ی ۳-۴ ساله‌ی بامزه خیره شد که ملیحه با عجله سمتش دوید.
قبل از اینکه فریدون خان بپرسه، آروم گفت : نفهمیدم چطور از زیرزمین فرار کرده آقا... دخترِ افسونه... میدونم نمیخواید چشمتون بهش بیفته شرمنده
-اسم نداره؟
-نه آقا... منتظر امر شما بودیم. گناه داره این بچه... اگه میشه شناسنامه یا حداقل اسم....

فریدون خان پلک روی هم گذاشت و قطره ی اشک از چشمش سرازیر شد
-کیارا... به معنی اندوه و ملامت... نمیخوام یادم بره که مادرش عروس و پسرم رو زنده آتیش زد! دیگه نفرستش زیرزمین
میخوام جلوی چشمم قد بکشه تا یادم بمونه باید ازش #انتقام بگیرم!
https://t.me/+vn6985zP0VJiZWI8


دعا می‌کنم با آدم‌های خوب مواجه شوی و با آدم‌های خوب تعامل کنی و با آدم‌های خوب هم‌مسیر شوی. . .
هرکجا رفتی و هرکجا گذارت افتاد و هرکجا که کارت گیر افتاد عزیزم،
دعا می‌کنم گیرِ آدمِ نانجیب نیفتی!

#نرگس_صرافیان_طوفان

🌸

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.