- مهرو جانم، بیا اینور عزیزدلم!
با جیغ و فریاد حرف میزدم:
- من عزیزتو نیستم، من هیچی تو نیستم کثافت، برو عقب وگرنه خودمو میندازم!
با نگرانی قدمی سمتم برداشت که پاهایم را از روی لبه عقبتر بردم:
- مگه نمیگم نیا، مگه نمیگم برو عقب... برو عقب!
همراه جیغهایم صدای دیگری شنیدم:
- مهرو!
سرم بیاجازهی من به عقب برگشت و با دیدنش خشکم زد و او انگار مرده بود.
- باشه غلط کردم، غلط کردم بیا اینور، کاریت ندارم ببین میرم نزدیک در!
سرم را سمت بایار گرداندم و بخاطر آدمی که آن پایین ایستاده بود خواستم قدم عقب رفتهام را جبران کنم که صدایش پاهایم را لرزاند.
- مهروی من!
باز نگاهش کردم که انگار نفس برایش نمانده بود که تنها توانست لب بزند:
- برو عقب...
ولی، نخواستم با وجود او سمت بایار بروم و خودم را به عقب پرتاب کردم.
- مهرو....
مهروی بلندش در سرم پژواک شد و لبخند را زینت لبهای من کرد و نامش را با تمام وجود بر لب راندم.
- امیروالا!
و بعد درد شدیدی را در سرم حس کردم و...
https://t.me/+s1PqMub32ddjMDQ0
با جیغ و فریاد حرف میزدم:
- من عزیزتو نیستم، من هیچی تو نیستم کثافت، برو عقب وگرنه خودمو میندازم!
با نگرانی قدمی سمتم برداشت که پاهایم را از روی لبه عقبتر بردم:
- مگه نمیگم نیا، مگه نمیگم برو عقب... برو عقب!
همراه جیغهایم صدای دیگری شنیدم:
- مهرو!
سرم بیاجازهی من به عقب برگشت و با دیدنش خشکم زد و او انگار مرده بود.
- باشه غلط کردم، غلط کردم بیا اینور، کاریت ندارم ببین میرم نزدیک در!
سرم را سمت بایار گرداندم و بخاطر آدمی که آن پایین ایستاده بود خواستم قدم عقب رفتهام را جبران کنم که صدایش پاهایم را لرزاند.
- مهروی من!
باز نگاهش کردم که انگار نفس برایش نمانده بود که تنها توانست لب بزند:
- برو عقب...
ولی، نخواستم با وجود او سمت بایار بروم و خودم را به عقب پرتاب کردم.
- مهرو....
مهروی بلندش در سرم پژواک شد و لبخند را زینت لبهای من کرد و نامش را با تمام وجود بر لب راندم.
- امیروالا!
و بعد درد شدیدی را در سرم حس کردم و...
https://t.me/+s1PqMub32ddjMDQ0