🍁🌹🍁🌹🍁
#ارباب_خدمتکار
#پارت_101
شیوا با شنیدن این حرف من از اتاق خارج شد لبخندی روی لبهام نشست چه خوب که حالش گرفته شد.
_ ارباب
با شنیدن صدای من به چشمهام خیره شد و گفت :
_ جان
_ میشه یه خواهشی از شما داشته باشم ؟!
با شنیدن این حرف من ابرویی بالا انداخت و خش دار پچ زد
_ چه خواهشی ؟!
_ میشه از این خونه بریم ؟
با شنیدن این حرف من ابرویی بالا انداخت
_ چیشده مشکلی پیش اومده ؟
_ آره
_ چی ؟
_ دوست ندارم جایی که شیوا هست باشم اون میاد پیش من بهم پیشنهاد پول میده تا شما رو ترک کنم من از دستش عصبانی میشم نمیتونم تحمل کنم واسه همین میخوام از اینجا بریم جایی که شیوا نباشه لطفا
چشمهاش گرد شد
_ شیوا بهت پیشنهاد پول داد که من رو ترک کنی ؟
_ آره
_ خوب تو چی بهش گفتی ؟!
تموم حرفامون رو بهش گفتم وقتی حرفام تموم شد شروع کرد به خندیدن بعدش با صدایی گرفته گفت :
_ این اصلا درست نیست !.
_ چی ؟!
_ باید بهش سیلی میزدی
با اعتراض صداش زدم :
_ ارباب
_جووون
_ این چه حرفیه مگه من مثل شیوا بد هستم که بخوام کتک کاری کنم .
با شنیدن این حرف من چشمهاش رو محکم روی هم فشار داد
_ نه
🍁🌹🍁🌹🍁
#ارباب_خدمتکار
#پارت_101
شیوا با شنیدن این حرف من از اتاق خارج شد لبخندی روی لبهام نشست چه خوب که حالش گرفته شد.
_ ارباب
با شنیدن صدای من به چشمهام خیره شد و گفت :
_ جان
_ میشه یه خواهشی از شما داشته باشم ؟!
با شنیدن این حرف من ابرویی بالا انداخت و خش دار پچ زد
_ چه خواهشی ؟!
_ میشه از این خونه بریم ؟
با شنیدن این حرف من ابرویی بالا انداخت
_ چیشده مشکلی پیش اومده ؟
_ آره
_ چی ؟
_ دوست ندارم جایی که شیوا هست باشم اون میاد پیش من بهم پیشنهاد پول میده تا شما رو ترک کنم من از دستش عصبانی میشم نمیتونم تحمل کنم واسه همین میخوام از اینجا بریم جایی که شیوا نباشه لطفا
چشمهاش گرد شد
_ شیوا بهت پیشنهاد پول داد که من رو ترک کنی ؟
_ آره
_ خوب تو چی بهش گفتی ؟!
تموم حرفامون رو بهش گفتم وقتی حرفام تموم شد شروع کرد به خندیدن بعدش با صدایی گرفته گفت :
_ این اصلا درست نیست !.
_ چی ؟!
_ باید بهش سیلی میزدی
با اعتراض صداش زدم :
_ ارباب
_جووون
_ این چه حرفیه مگه من مثل شیوا بد هستم که بخوام کتک کاری کنم .
با شنیدن این حرف من چشمهاش رو محکم روی هم فشار داد
_ نه
🍁🌹🍁🌹🍁