#ديالوگ
- فرانک: میدونی این جریان مثل چی میمونه، اپریل؟ این صحبتهامون، همهی این فکری که اینطوری به اروپا مهاجرت کنیم... شبیه احساسیه که اولین بار توی خط مقدم جبهه داشتم. من هم مثل بقیه ترسیده بودم، ولی در درونم هیچوقت احساسی به اون خوبی نداشتم. احساس زندهبودن، احساس اینکه خون توی رگهام جریان داره. و همهچیز خیلی واقعی به نظر میاومد. اون مردها توی یونیفرمهاشون، برفی که روی زمینها نشسته بود، درختها. و ما که داشتیم راه میرفتیم. من واقعاً ترسیده بودم. ولی همهاش به این فکر میکردم که این خودشه. این خودِ حقیقته.
+ اپریل: من هم یه بار همچنین احساسی داشتم.
- کِی؟
+ اولین باری که با من عشقبازی کردی.
Revolutionary Road🎬
🍃 @BooqzeMan 🍃
- فرانک: میدونی این جریان مثل چی میمونه، اپریل؟ این صحبتهامون، همهی این فکری که اینطوری به اروپا مهاجرت کنیم... شبیه احساسیه که اولین بار توی خط مقدم جبهه داشتم. من هم مثل بقیه ترسیده بودم، ولی در درونم هیچوقت احساسی به اون خوبی نداشتم. احساس زندهبودن، احساس اینکه خون توی رگهام جریان داره. و همهچیز خیلی واقعی به نظر میاومد. اون مردها توی یونیفرمهاشون، برفی که روی زمینها نشسته بود، درختها. و ما که داشتیم راه میرفتیم. من واقعاً ترسیده بودم. ولی همهاش به این فکر میکردم که این خودشه. این خودِ حقیقته.
+ اپریل: من هم یه بار همچنین احساسی داشتم.
- کِی؟
+ اولین باری که با من عشقبازی کردی.
Revolutionary Road🎬
🍃 @BooqzeMan 🍃