شاعران زن ادبیات فارسی ، بد اقبال ترین موجودات جهان بوده اند. از پروین اعتصامی که در سن 35 سالگی بر اثر بیماری حصبه درگذشت تا فروغ فرخزاد که در ماجرایی تراژیک که همه ما میدانیم ، در سن 32 سالگی و اوج جوانی جهان را ترک گفت تا «رابعه قُزداری» اولین شاعر زن ایرانی که بر اثر تعصبات مذهبی و سنتی، در س27سالگی توسط برادرش«حارث» کشته شد. #رابعه_قزداری هزار سال پیش در دوره #رودکی(پدر شعر فارسی) میزیست...حتا میگویند با رودکی، معاشرت و حشر و نشر داشت....توانایی های این زن جوان در نقاشی ، خطاطی ، موسیقی و البته شعر زبانزد خاص و عام بود. به او لقب «مادر شعر فارسی» داده اند...
میگویند رابعه عاشق «بکتاش» خدمتکار برادرش شد و رویش کراش زده بود ....اما فضای بسته مذهبی و سنتی آن دوران شهر بلخ ( افغانستان امروزی داغان و متحجر است ، وای به حال هزار سال پیش) بیان و علنی کردن این عشق را ناممکن کرده بود...اصلا زن غلط میکرد که عاشق شود چه برسد به اینکه خودش پا پیش بگذارد.....اما رابعه ، ساختار شکن بود و خودش را سانسور نکرد....اشعاری عاشقانه نوشت و برای «بکتاش» فرستاد.....نتیجه اینکه:
رابطهای قلبی میان آن دو شکل گرفت...
روزی رودکی در گفتگو با رابعه اشعار عاشقانه او را شنید و دست نوشته شعر رابعه را گرفت....چند روز بعد در شهر بخارا در حالت مستی و سرخوشی، همان شعر رابعه را در حضور سلطان سامانی خواند. بعد به سلامتی رفقا دومین پیاله را رفت بالا مست و پاتیل شد. سرش داغ کرد و ماجرای عشق رابعه را در مجلس بزم شاهی بیان کرد...غافل از اینکه «حارث» برادر «رابعه» که از حاکمان بلخ بود هم در آن مجلس حضور داشت....
او باشنیدن ماجرا ی عشق خواهرش غیرتی شد.....شبانه راه افتاد و چهار نعله به سمت بلخ برگشت تا به دست خودش خواهرش را تنبیه کند...
در اتاق بکتاش، صندوقچهای پر از نامه های عاشقانه و اشعار شورانگیز خواهرش را پیدا کرد... به گمان ارتباط نامشروع، رگ دست خواهرش را زد و در حمام حبسش کرد... بعد از یک روز که در حمام و گرمابه راباز کردند ، دیدند رابعه با خون خود اشعار عاشقانه ای درباره بکتاش بر دیوار گرمابه نوشته و به طرز تراژیکی جان داده است....رابعه زنی عاشق بود که هزارسال پیش در دوران تعصب و جهل سنتی ، خودش را سانسور نکرد و پای عشق آتشینش ایستاد...
منابع: الهی نامه: عطار نیشابوری ؛ تصحیح و ترجمه: محمدرضا شفیعی کدکنی ؛ نشر سخن
لباب الالباب: محمد عوفی ؛ مترجم عزیزالله علیزاده ؛ نشر فردوس
نفحات الانس: جامی ؛ نشر اطلاعات
@Archivesbooks
میگویند رابعه عاشق «بکتاش» خدمتکار برادرش شد و رویش کراش زده بود ....اما فضای بسته مذهبی و سنتی آن دوران شهر بلخ ( افغانستان امروزی داغان و متحجر است ، وای به حال هزار سال پیش) بیان و علنی کردن این عشق را ناممکن کرده بود...اصلا زن غلط میکرد که عاشق شود چه برسد به اینکه خودش پا پیش بگذارد.....اما رابعه ، ساختار شکن بود و خودش را سانسور نکرد....اشعاری عاشقانه نوشت و برای «بکتاش» فرستاد.....نتیجه اینکه:
رابطهای قلبی میان آن دو شکل گرفت...
روزی رودکی در گفتگو با رابعه اشعار عاشقانه او را شنید و دست نوشته شعر رابعه را گرفت....چند روز بعد در شهر بخارا در حالت مستی و سرخوشی، همان شعر رابعه را در حضور سلطان سامانی خواند. بعد به سلامتی رفقا دومین پیاله را رفت بالا مست و پاتیل شد. سرش داغ کرد و ماجرای عشق رابعه را در مجلس بزم شاهی بیان کرد...غافل از اینکه «حارث» برادر «رابعه» که از حاکمان بلخ بود هم در آن مجلس حضور داشت....
او باشنیدن ماجرا ی عشق خواهرش غیرتی شد.....شبانه راه افتاد و چهار نعله به سمت بلخ برگشت تا به دست خودش خواهرش را تنبیه کند...
در اتاق بکتاش، صندوقچهای پر از نامه های عاشقانه و اشعار شورانگیز خواهرش را پیدا کرد... به گمان ارتباط نامشروع، رگ دست خواهرش را زد و در حمام حبسش کرد... بعد از یک روز که در حمام و گرمابه راباز کردند ، دیدند رابعه با خون خود اشعار عاشقانه ای درباره بکتاش بر دیوار گرمابه نوشته و به طرز تراژیکی جان داده است....رابعه زنی عاشق بود که هزارسال پیش در دوران تعصب و جهل سنتی ، خودش را سانسور نکرد و پای عشق آتشینش ایستاد...
منابع: الهی نامه: عطار نیشابوری ؛ تصحیح و ترجمه: محمدرضا شفیعی کدکنی ؛ نشر سخن
لباب الالباب: محمد عوفی ؛ مترجم عزیزالله علیزاده ؛ نشر فردوس
نفحات الانس: جامی ؛ نشر اطلاعات
@Archivesbooks