درباره این:
من فکر میکنم گاهی خود فرد آسیب زننده هم در معرض آسیبه و این وقتی اهمیت پیدا میکنه که ما اون فرد رو دوست داریم.
پدر و مادر من هم مثل همه والدین دیگه بنا به دلایل مختلف مثل ناآگاهی، کمکاری، تصمیمات احساسی، ... تو دوره های مختلف اشتباهاتی داشتهاند و باعث ضربه خوردن و آسیب دیدن من شدهاند.
آدم ها با گذر زمان طبیعتا نسبت به تعدادی از این اشتباهاتی که داشتن آگاه میشن. اما مشکل اینه که بخاطر ترس یا شرم ممکنه نتونن عذرخواهی کنن یا دلایل خود کمتجربه ترشون رو توصیف کنن و ازش دفاع کنن.
واسه همین فکر میکنم یکی از چیز هایی که الان اهمیت داره اینه که حالا که من بعضی از این زخم ها رو بخیه زدم، سمت خودم مشکل رو حل کردم و از مسئله عبور کردم، لازمه اون ها هم این رو بدونن و اگه احساس گناه یا عذاب وجدان دارند، اونا هم خودشون رو ببخشند و از مسئله عبور کنند.
واسه همین سعی میکنم خودم پیشقدم شم و بهشون بگم ببینید این مشکلات وجود دارند، ولی that's alright.
پ.ن. من روانشناس نیستم و تو اینجور متن ها طبیعتا دارم برداشت های شخصی خودم تو زندگیم رو مینویسم.
من فکر میکنم گاهی خود فرد آسیب زننده هم در معرض آسیبه و این وقتی اهمیت پیدا میکنه که ما اون فرد رو دوست داریم.
پدر و مادر من هم مثل همه والدین دیگه بنا به دلایل مختلف مثل ناآگاهی، کمکاری، تصمیمات احساسی، ... تو دوره های مختلف اشتباهاتی داشتهاند و باعث ضربه خوردن و آسیب دیدن من شدهاند.
آدم ها با گذر زمان طبیعتا نسبت به تعدادی از این اشتباهاتی که داشتن آگاه میشن. اما مشکل اینه که بخاطر ترس یا شرم ممکنه نتونن عذرخواهی کنن یا دلایل خود کمتجربه ترشون رو توصیف کنن و ازش دفاع کنن.
واسه همین فکر میکنم یکی از چیز هایی که الان اهمیت داره اینه که حالا که من بعضی از این زخم ها رو بخیه زدم، سمت خودم مشکل رو حل کردم و از مسئله عبور کردم، لازمه اون ها هم این رو بدونن و اگه احساس گناه یا عذاب وجدان دارند، اونا هم خودشون رو ببخشند و از مسئله عبور کنند.
واسه همین سعی میکنم خودم پیشقدم شم و بهشون بگم ببینید این مشکلات وجود دارند، ولی that's alright.
پ.ن. من روانشناس نیستم و تو اینجور متن ها طبیعتا دارم برداشت های شخصی خودم تو زندگیم رو مینویسم.