علیه اتمیزه شدن جامعه، حفظ پیوندهای اجتماعی
اقدام سبزیفروش ما برای «زندگی در راستی»، میتواند این باشد که برخی کارها را انجام ندهد: از ترس لو رفتن از سوی سرایدار، آن پارچهنوشته را پشت پنجره آویزان نکند، در انتخاباتی که میداند نمایشی بیش نیست شرکت نکند، عقیدهاش را در برابر مقام بالاتر پنهان نکند. بنابراین، اقدام او میتواند این باشد که خیلی «ساده»، به برخی از خواستهای نظام، پاسخ مثبت ندهد، که به جای خود چندان هم بیاهمیت نیست! اما این امتناع میتواند جلوتر هم برود: سبزیفروش میتواند دست به کارهای مشخصی بزند، و از اینکه در برابر دستکاریهای (مانیپولاسیون) نظام مستقیماً از خودش دفاع کند، فراتر برود و «مسئولیت عالیتر» خود را که بازیافته تحقق بخشد. به عنوان مثال، میتواند به همراه همکاران خود برای دفاع از منافع جمع به اقدامی جمعی دست بزند. میتواند به نهادهای مختلف نامه بنویسد و توجه آنان را به بیعدالتیها و نابسامانیهایی که در اطراف خود میبیند جلب کند. میتواند نوشتههای غیرقانونی را تکثیر کند و به دوستان و اطرافیان بدهد.
اگر آنچه که «زندگی در راستی» نامیده ام، سرآغاز اساسی ( و بالقوه سیاسی) هرگونه «اقدام مدنی مستقل» و هرگونه جنبش «اپوزیسیون» یا «ناراضیان» است، البته به معنای آن نیست که هر اقدامی در جهت «زندگی در راستی» به صورت خودکار نتیجۀ یکسانی دارد، به عکس، «زندگی در راستی» به معنای ابتدایی و در وسیع ترین معنا، حوزۀ بسیار گستردهای را در برمیگیرد که روشن ساختن محدودۀ آن بسیار دشوار است. «زندگی در راستی» در نمودهای کوچکی متجلی میشود که اغلب ناشناختهاند، و تأثیر سیاسیشان، جز در چارچوب کلی حال و هوای جامعه، به طور مشخص هرگز روشن و شناخته نیست. اکثر این فعالیتها از مرحلۀ طغیان اولیه علیه دستکاری جلوتر نمیروند و خیلی ساده میتوان گفت که فرد برمیخیزد و در مقام فرد با شأن و منزلت بیشتری زندگی میکند.
گاه به یُمن حرفۀ خاص برخی اشخاص و نیز به یُمن یک سلسله از عوامل تصادفی (اطرافیان، مناسبات دوستی و غیره)، شاهد اقدامی هستیم هماهنگ و چشمگیر که از این پسزمینۀ وسیع و بینام و نشان سر برمیکشد و مرزهای «ساده» طغیان فردی را پشت سر میگذارد و به فعالیتی آگاهانهتر، سازمانیافتهتر و هدفدارتر بدل میشود. از جایی که دیگر «زندگی در راستی» «فقط» نفی «زندگی در دروغ» نیست و آغاز میکند به اینکه خود را خلاقانه بیان کند، چیزی متولد میشود که میتوان آن را «زندگی مستقل معنوی، اجتماعی و سیاسی جامعه» نامید. بدیهی است که این «زندگی مستقل»، آشکارا از ساير عرصههاى زندگی (زندگی «نامستقل») متمایز نیست و حتا اغلب، به همراه این نوع زندگی در درون افراد همزیستی میکند. اما مهمترین کانونهای این «زندگی مستقل» با سطح نسبتاً بالایی از آزادی درونی مشخص میشوند: همچون سرنشینان زورقی که در تلاطم زندگی آغشته به فریب پارو میزنند، و هر بار سر از امواج بیرون کشیده و چون «پیامآوران» «زندگی در راستی»، «آشکارا» از امیال سرکوبشدۀ زندگی سخن میگویند.
اقدام سبزیفروش ما برای «زندگی در راستی»، میتواند این باشد که برخی کارها را انجام ندهد: از ترس لو رفتن از سوی سرایدار، آن پارچهنوشته را پشت پنجره آویزان نکند، در انتخاباتی که میداند نمایشی بیش نیست شرکت نکند، عقیدهاش را در برابر مقام بالاتر پنهان نکند. بنابراین، اقدام او میتواند این باشد که خیلی «ساده»، به برخی از خواستهای نظام، پاسخ مثبت ندهد، که به جای خود چندان هم بیاهمیت نیست! اما این امتناع میتواند جلوتر هم برود: سبزیفروش میتواند دست به کارهای مشخصی بزند، و از اینکه در برابر دستکاریهای (مانیپولاسیون) نظام مستقیماً از خودش دفاع کند، فراتر برود و «مسئولیت عالیتر» خود را که بازیافته تحقق بخشد. به عنوان مثال، میتواند به همراه همکاران خود برای دفاع از منافع جمع به اقدامی جمعی دست بزند. میتواند به نهادهای مختلف نامه بنویسد و توجه آنان را به بیعدالتیها و نابسامانیهایی که در اطراف خود میبیند جلب کند. میتواند نوشتههای غیرقانونی را تکثیر کند و به دوستان و اطرافیان بدهد.
اگر آنچه که «زندگی در راستی» نامیده ام، سرآغاز اساسی ( و بالقوه سیاسی) هرگونه «اقدام مدنی مستقل» و هرگونه جنبش «اپوزیسیون» یا «ناراضیان» است، البته به معنای آن نیست که هر اقدامی در جهت «زندگی در راستی» به صورت خودکار نتیجۀ یکسانی دارد، به عکس، «زندگی در راستی» به معنای ابتدایی و در وسیع ترین معنا، حوزۀ بسیار گستردهای را در برمیگیرد که روشن ساختن محدودۀ آن بسیار دشوار است. «زندگی در راستی» در نمودهای کوچکی متجلی میشود که اغلب ناشناختهاند، و تأثیر سیاسیشان، جز در چارچوب کلی حال و هوای جامعه، به طور مشخص هرگز روشن و شناخته نیست. اکثر این فعالیتها از مرحلۀ طغیان اولیه علیه دستکاری جلوتر نمیروند و خیلی ساده میتوان گفت که فرد برمیخیزد و در مقام فرد با شأن و منزلت بیشتری زندگی میکند.
گاه به یُمن حرفۀ خاص برخی اشخاص و نیز به یُمن یک سلسله از عوامل تصادفی (اطرافیان، مناسبات دوستی و غیره)، شاهد اقدامی هستیم هماهنگ و چشمگیر که از این پسزمینۀ وسیع و بینام و نشان سر برمیکشد و مرزهای «ساده» طغیان فردی را پشت سر میگذارد و به فعالیتی آگاهانهتر، سازمانیافتهتر و هدفدارتر بدل میشود. از جایی که دیگر «زندگی در راستی» «فقط» نفی «زندگی در دروغ» نیست و آغاز میکند به اینکه خود را خلاقانه بیان کند، چیزی متولد میشود که میتوان آن را «زندگی مستقل معنوی، اجتماعی و سیاسی جامعه» نامید. بدیهی است که این «زندگی مستقل»، آشکارا از ساير عرصههاى زندگی (زندگی «نامستقل») متمایز نیست و حتا اغلب، به همراه این نوع زندگی در درون افراد همزیستی میکند. اما مهمترین کانونهای این «زندگی مستقل» با سطح نسبتاً بالایی از آزادی درونی مشخص میشوند: همچون سرنشینان زورقی که در تلاطم زندگی آغشته به فریب پارو میزنند، و هر بار سر از امواج بیرون کشیده و چون «پیامآوران» «زندگی در راستی»، «آشکارا» از امیال سرکوبشدۀ زندگی سخن میگویند.