#پارت_247 ♥️
سوار ماشین شدم
-چقدر سرده..
نشست و ماشین رو روشن کرد
بخاری رو تنظیم کرد روی صورتم
- یه ذره راه اومدی از در خونه تا در حیاط..
میخندم
راست میگه خیلی سوسول شدم ، یاد قدیما افتادم
چه روزایی که تو برف و بارون و سرما و گرما بیرون از خونه از این اموزشگا به اون اموزشگا میرفتم..
لبخند کمرنگی میزنم
-مثل دفعه قبل تو رستورانه مهمونیشون؟
نوچی میگه
- نه این دفعه تو خونست..
-خونه کی؟!
میخنده ، نیم نگاهی بهم میندازه و ضبط رو روشن میکنه
-خونه من..
چشمام گرد میشن
-امیر اصکلممم کردییییی؟!
بلندتر میخنده
- سگ کی باشم
دور از جونی بهش میگم
- دیشب فهمیدن بچه ها مهمونی بودم ریختن سرم..
دیگه دیدم امشب از همیشه بیکار ترم گفتم یه مهمونی جمع و جوری راه بندازم
از وقتیم برگشتم نشد درست حسابی باهاشون در ارتباط باشم..
سرمو تکون میدم
- خوبه..گشنمه
باز میخنده
- الان میرسیم..دارن اونجا کار میکنن الا
رفتیم میگم یه چیزی برات بیارن
- کاوه کی میاد؟
جوابم رو نمیده فقط پاشو میزاره رو گاز..
تعجب میکنم
حواسم بهش هست که یهو نگاهم رو قافل گیر میکنه
-چیه نگاه میکنی ، خوشگل ندیدی؟
سوار ماشین شدم
-چقدر سرده..
نشست و ماشین رو روشن کرد
بخاری رو تنظیم کرد روی صورتم
- یه ذره راه اومدی از در خونه تا در حیاط..
میخندم
راست میگه خیلی سوسول شدم ، یاد قدیما افتادم
چه روزایی که تو برف و بارون و سرما و گرما بیرون از خونه از این اموزشگا به اون اموزشگا میرفتم..
لبخند کمرنگی میزنم
-مثل دفعه قبل تو رستورانه مهمونیشون؟
نوچی میگه
- نه این دفعه تو خونست..
-خونه کی؟!
میخنده ، نیم نگاهی بهم میندازه و ضبط رو روشن میکنه
-خونه من..
چشمام گرد میشن
-امیر اصکلممم کردییییی؟!
بلندتر میخنده
- سگ کی باشم
دور از جونی بهش میگم
- دیشب فهمیدن بچه ها مهمونی بودم ریختن سرم..
دیگه دیدم امشب از همیشه بیکار ترم گفتم یه مهمونی جمع و جوری راه بندازم
از وقتیم برگشتم نشد درست حسابی باهاشون در ارتباط باشم..
سرمو تکون میدم
- خوبه..گشنمه
باز میخنده
- الان میرسیم..دارن اونجا کار میکنن الا
رفتیم میگم یه چیزی برات بیارن
- کاوه کی میاد؟
جوابم رو نمیده فقط پاشو میزاره رو گاز..
تعجب میکنم
حواسم بهش هست که یهو نگاهم رو قافل گیر میکنه
-چیه نگاه میکنی ، خوشگل ندیدی؟