#گلامور
#مریم_دماوندی
#پارت_748
رویا پسرک را بغل میزند ، توپ را به دستش میدهد و پس از برداشتن ساک هامین از وسط خانه برمیگردد و روی مبل می نشیند
نمیتواست جلوی چشمان هامون به اتاق رود و برای این بچه لباس بیاورد
کاری دور از عقل بود
قطعا شک میکرد
سرهمی که کمند یک هفته تمام وقت برای دوخت آن گذاشته بود را از داخل کیف بیرون میکشد و در جواب هامون می گوید
- بچه همسایه...
نگاه هامون روی پسرک با آن شکم گرد و قلبمه اش کشیده میشود .
برایش سوال بود که مادر این بچه چطور از پس زاییدنش برآمده است؟
- بچه همسایه خونه شما چیکار میکنه؟
از کنجکاوی اش لبخندی روی لبهای رویا می نشیند
خونسرد بود و آرام
- مادرش دست تنهاست ، میره سرکار ، نمیتونه اونجا بچه رو با خودش ببره سپردتش دست من...
- کس و کار دیگه ای نداشته که سپرده به شما؟
اخم هایش درهم بود و سوال میپرسید ، رویا اما نمیخواست پرسش های او را بی پاسخ بگذارد
این بحث را دوست داشت
- اگه داشت که از من خواهش نمیکرد نگهش دارم ...
لبخندی از سر تمسخر روی لبهای هامون می نشیند و طعنه میزند
- شما شدی پرستار حاصل عشق و حال مردم؟
#مریم_دماوندی
#پارت_748
رویا پسرک را بغل میزند ، توپ را به دستش میدهد و پس از برداشتن ساک هامین از وسط خانه برمیگردد و روی مبل می نشیند
نمیتواست جلوی چشمان هامون به اتاق رود و برای این بچه لباس بیاورد
کاری دور از عقل بود
قطعا شک میکرد
سرهمی که کمند یک هفته تمام وقت برای دوخت آن گذاشته بود را از داخل کیف بیرون میکشد و در جواب هامون می گوید
- بچه همسایه...
نگاه هامون روی پسرک با آن شکم گرد و قلبمه اش کشیده میشود .
برایش سوال بود که مادر این بچه چطور از پس زاییدنش برآمده است؟
- بچه همسایه خونه شما چیکار میکنه؟
از کنجکاوی اش لبخندی روی لبهای رویا می نشیند
خونسرد بود و آرام
- مادرش دست تنهاست ، میره سرکار ، نمیتونه اونجا بچه رو با خودش ببره سپردتش دست من...
- کس و کار دیگه ای نداشته که سپرده به شما؟
اخم هایش درهم بود و سوال میپرسید ، رویا اما نمیخواست پرسش های او را بی پاسخ بگذارد
این بحث را دوست داشت
- اگه داشت که از من خواهش نمیکرد نگهش دارم ...
لبخندی از سر تمسخر روی لبهای هامون می نشیند و طعنه میزند
- شما شدی پرستار حاصل عشق و حال مردم؟