✍️ محسن جلالپور dan repost
چرا نسل زد علاقه به فعالیتهای سنتی ندارد؟
نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد:
🔹 دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد. تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است. جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید. این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود. نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد. فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است. با خودش میگوید من اگر 30 سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند. این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند. اگر نسلهای قبل با پدیده آقازادگی مواجه بودند، نسل جوان امروز با آقازادههای نسل زد مواجه است که تعدادشان هم کم نیست. مشخصاً این شرایط، بیانگیزگی جدی به وجود میآورد.
این نارضایتی تنها در مورد نسل زی هم نیست؛ بلکه حتی ما که سه یا چهار نسل با آنان فاصله داریم هم با آن درگیریم. بیانگیزگی برای امثال من هم زمانی پیش میآید که میبینم 60 سال فعالیت خانوادگی پدر با 40 سال فعالیت خانوادگی خودم که روی هم میشود 100 سال؛ با یورش آقازادهای به محاق میرود. یکی میآید و یکشبه از همه این سابقه و تلاش سبقت میگیرد. علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است. ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹 دلیل دوم؛ مقایسه درآمد در برابر هزینههاست. به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد. طرف حساب میکند که اگر یک ماه در شهرستانها کار کند 15 تا 20 میلیون تومان و در تهران 30 تا 35 میلیون تومان حداکثر درآمد دارد (آن هم اگر در بالاترین جایگاه کاری و بهترین شرایط کار کند)، باز هم درآمدش با خرج زندگیاش جور درنمیآید، یعنی دخلوخرج نمیخواند. جوان نسل جدید وقتی میبیند کار کردن و نکردنش در زندگیاش چندان تاثیری ندارد نسبت به آینده ناامید میشود.
🔹 دلیل سوم که به نظر من از دو دلیل اولی هم مهمتر است به مقایسه «خود» در برابر یک جوان خارجی بازمیگردد. جوان نسل زد از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی به راحتی میتواند خود را با جوانان کشورهای دیگر مقایسه کند. امروز اینترنت همه را به هم وصل کرده است. در قدیم اینطور نبود و نهایت شما از شهر و روستای خودت خبر داشتی. یادم هست زمانی که بچه بودیم، روزنامه، هفتگی به شهرمان میآمد و هفتهنامهها به صورت ماهانه دستمان میرسید. بزرگترهای ما هفتهای یکبار میرفتند پای ماشینهای بینراهی میایستادند تا مجله اطلاعات هفتگی یا مجله جوانان را بخرند اما امروز خبرها لحظهای منتقل میشود. بنابراین جوان نسل زد، وقتی خودش را با همسنوسال خود در یک کشور دیگر مثل ترکیه و امارات یا کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه میکند، میبیند خیلی با رفاه او فاصله دارد. بنابراین دلیلی نمیبیند برای کار در سطح عادی تلاشی کند. نهایتاً سعی میکند شرایط را به سمتی ببرد که حداقل اگر جایی کار میکند، درآمدش با شرایط زندگی، رفاه و آزادی عملش مطابقت داشته باشد.
متن کامل گفتوگو را اینجا بخوانید
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد:
🔹 دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد. تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است. جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید. این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود. نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد. فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است. با خودش میگوید من اگر 30 سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند. این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند. اگر نسلهای قبل با پدیده آقازادگی مواجه بودند، نسل جوان امروز با آقازادههای نسل زد مواجه است که تعدادشان هم کم نیست. مشخصاً این شرایط، بیانگیزگی جدی به وجود میآورد.
این نارضایتی تنها در مورد نسل زی هم نیست؛ بلکه حتی ما که سه یا چهار نسل با آنان فاصله داریم هم با آن درگیریم. بیانگیزگی برای امثال من هم زمانی پیش میآید که میبینم 60 سال فعالیت خانوادگی پدر با 40 سال فعالیت خانوادگی خودم که روی هم میشود 100 سال؛ با یورش آقازادهای به محاق میرود. یکی میآید و یکشبه از همه این سابقه و تلاش سبقت میگیرد. علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است. ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹 دلیل دوم؛ مقایسه درآمد در برابر هزینههاست. به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد. طرف حساب میکند که اگر یک ماه در شهرستانها کار کند 15 تا 20 میلیون تومان و در تهران 30 تا 35 میلیون تومان حداکثر درآمد دارد (آن هم اگر در بالاترین جایگاه کاری و بهترین شرایط کار کند)، باز هم درآمدش با خرج زندگیاش جور درنمیآید، یعنی دخلوخرج نمیخواند. جوان نسل جدید وقتی میبیند کار کردن و نکردنش در زندگیاش چندان تاثیری ندارد نسبت به آینده ناامید میشود.
🔹 دلیل سوم که به نظر من از دو دلیل اولی هم مهمتر است به مقایسه «خود» در برابر یک جوان خارجی بازمیگردد. جوان نسل زد از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی به راحتی میتواند خود را با جوانان کشورهای دیگر مقایسه کند. امروز اینترنت همه را به هم وصل کرده است. در قدیم اینطور نبود و نهایت شما از شهر و روستای خودت خبر داشتی. یادم هست زمانی که بچه بودیم، روزنامه، هفتگی به شهرمان میآمد و هفتهنامهها به صورت ماهانه دستمان میرسید. بزرگترهای ما هفتهای یکبار میرفتند پای ماشینهای بینراهی میایستادند تا مجله اطلاعات هفتگی یا مجله جوانان را بخرند اما امروز خبرها لحظهای منتقل میشود. بنابراین جوان نسل زد، وقتی خودش را با همسنوسال خود در یک کشور دیگر مثل ترکیه و امارات یا کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه میکند، میبیند خیلی با رفاه او فاصله دارد. بنابراین دلیلی نمیبیند برای کار در سطح عادی تلاشی کند. نهایتاً سعی میکند شرایط را به سمتی ببرد که حداقل اگر جایی کار میکند، درآمدش با شرایط زندگی، رفاه و آزادی عملش مطابقت داشته باشد.
متن کامل گفتوگو را اینجا بخوانید
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour