سلام
خود یا آگاهی مثل آسانسور یا در طبقه یک هست که جسم است یا در طبقه ۲ که طبقه جان یا عاطفه هست که البته اسامی زیادی دارد. یا در طبقه ۳ هست
که طولانی ترین طبقه وجود ماست و ذهنست که ذهن فردی و جمعی و کیهانیست.
بالاتر از ذهن کیهانی ما دیگر فردیت را تجربه نمیکنیم در طبقه ۶ که کوچکترین سطح وجودماست و سطح خرد است فقط دوگانه نور و ظلمت هست و در سطح ۷ که سطح روح است سطح وحدت است که از جنس عشق و اولین سطح کیهان دوم یا جهان امر الهیست. شش سطح کیهان اول کیهان خلق و از جنس جذب است.
با نشستن در مراقبه سکون و ساکن کردن جسم و عواطف و احساسات از سطح یک و دو عبور و در سطح وسیع ذهن حاضر و ناظر میشویم.
جسم از ماده و عاطفه از جنس انرژی است و این دو کالبد قابل مشاهد است . و با دانستن این مطلب که ذهنها از جنس شعور هستند و اصلا قابل مشاهده هم نیست و با تابانیدن نور آگاهی و حضور از آنچه از فکر که بر صفحه ضمیر میگذرد آگاه و بتدریج افکار منفی و اضافی و بیهوده که به قول شما همان نشخوار ذهنیست کم و کمتر میشود. و آگاهی یا خود حقیقی ما وقتی لذت ماندن در ارتعاشات بالا را درک و دریافت و لمس کرد. این حال خوب کم کم به حال دائم ما تبدیل شده و نسبت به نشخوار ذهنی که حالیست جهنمی یا همان حال ترس و اندوه و حسرت و اضطراب ترجیح وجودمان میشود. مثل اینست که به دختری که حاضر نیست عروسکش را رها کند. بالغ شده و خود بچه دار شده و دیگر با داشتن بچه زنده واقعی حاضر به عروسک بازی نیست.
خود یا آگاهی مثل آسانسور یا در طبقه یک هست که جسم است یا در طبقه ۲ که طبقه جان یا عاطفه هست که البته اسامی زیادی دارد. یا در طبقه ۳ هست
که طولانی ترین طبقه وجود ماست و ذهنست که ذهن فردی و جمعی و کیهانیست.
بالاتر از ذهن کیهانی ما دیگر فردیت را تجربه نمیکنیم در طبقه ۶ که کوچکترین سطح وجودماست و سطح خرد است فقط دوگانه نور و ظلمت هست و در سطح ۷ که سطح روح است سطح وحدت است که از جنس عشق و اولین سطح کیهان دوم یا جهان امر الهیست. شش سطح کیهان اول کیهان خلق و از جنس جذب است.
با نشستن در مراقبه سکون و ساکن کردن جسم و عواطف و احساسات از سطح یک و دو عبور و در سطح وسیع ذهن حاضر و ناظر میشویم.
جسم از ماده و عاطفه از جنس انرژی است و این دو کالبد قابل مشاهد است . و با دانستن این مطلب که ذهنها از جنس شعور هستند و اصلا قابل مشاهده هم نیست و با تابانیدن نور آگاهی و حضور از آنچه از فکر که بر صفحه ضمیر میگذرد آگاه و بتدریج افکار منفی و اضافی و بیهوده که به قول شما همان نشخوار ذهنیست کم و کمتر میشود. و آگاهی یا خود حقیقی ما وقتی لذت ماندن در ارتعاشات بالا را درک و دریافت و لمس کرد. این حال خوب کم کم به حال دائم ما تبدیل شده و نسبت به نشخوار ذهنی که حالیست جهنمی یا همان حال ترس و اندوه و حسرت و اضطراب ترجیح وجودمان میشود. مثل اینست که به دختری که حاضر نیست عروسکش را رها کند. بالغ شده و خود بچه دار شده و دیگر با داشتن بچه زنده واقعی حاضر به عروسک بازی نیست.