🎯 از فرهنگ چیزی نمانده است جز آنچه بفروشد یا بخنداند
— ماریو بارگاس یوسا معتقد بود فرهنگ مرده است
🔴 ماریو بارگاس یوسا، نویسندۀ مشهور برندۀ جایزۀ نوبل، در ۸۹ سالگی درگذشت. یوسا در یکی از آخرین کتابهایش، «یادداشتهایی دربارۀ مرگ فرهنگ» سوگوارانه اعلام کرد که آنچه در دوران جوانیاش به نام فرهنگ میشناخت و میستود، شاید امروز زیر سایۀ سنگین و فراگیر صنعت سرگرمی، مرده باشد. یوسا نوشت: امروز بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ بشر، مقاله و نظریه و تحلیل دربارۀ فرهنگ داریم و باوجوداین، شگفتآور است که فرهنگ در زمانۀ ما چنین بر لبۀ سقوط و زوال قرار گرفته است.
🔴 یوسا تحلیل خود را از سال ۱۹۴۸ و با بیانۀ جنجالی تی.اس. الیوت، دربارۀ فرهنگ آغاز میکند. الیوت در بیانیۀ خود به دفاعی تمامقد از «فرهنگ والا» پرداخت و معتقد بود «برای حفظ کیفیت فرهنگ اقلیتها، شرط ضروری آن است که فرهنگِ یادشده همچنان فرهنگ اقلیت بماند». چرا که عمومیکردن فرهنگ حاصلی ندارد جز ابتذال و سطحیشدن آن. حفاظت از فرهنگ والا، در برابر فرهنگِ عامۀ مردم، ضروری است تا نظمی اجتماعی حاکم باشد. اما امروز، این نظم شکاف برداشته و ویران شده است.
🔴 الیوت میگفت دلیل این زوال آن است که «آموزش فرهنگ» از پایههای سنتی آن، که خانواده و کلیسا بوده است، به مدرسه سپرده شده است و مدرسهها میخواهند همانطور که ریاضی و علوم به بچهها یاد میدهند، به آنها فرهنگ را هم یاد بدهند. اما فرهنگ نوعی شیوۀ زندگی است، چیزی مقدم بر دانش؛ صفتی برای روح، نوعی ادراک و پرورش فرم که به حوزههای مختلف دانش، معنا و جهت میدهد. به همین دلیل است که فرهنگ، همچون همراه همیشگیاش یعنی دین، میتواند مردم را از کسالت و یأس محافظت کند.
🔴 بیست سال بعد، جورج استاینر، جوابیۀ دورانسازی به الیوت منتشر کرد و پرسید: چطور میتوان سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم رسالهای دربارۀ فرهنگ نوشت و هیچ حرفی از قتلعام حیرتآور آن جنگ نزد؟ استاینر میگفت بعد از جنگهای جهانی هر تحلیلی از فرهنگ باید نگاهی به خشونت سیاسی و اجتماعی داشته باشد. از نظر او، پس از انقلاب فرانسه، «ملالی عظیم» اروپا را طعمۀ خود کرد. حس سرخوردگی، یکنواختی و مالیخولیا با میلی پنهان به خشونتی انفجاری همراه شد که خود را در جنگهای جهانی و هولوکاست نشان داد.
🔴 اسناینر نوشت: روح شر، خشونت و ویرانگری که در جنگهای جهانی، کورههای آدمسوزی نازیها و گولاگهای روسها به اوج خود رسید، روح فرهنگ را نابود کرد و دورۀ پسافرهنگ آغاز شد. شاخصههای این پسافرهنگ، ضدیت با پیشرفت، بدبینی به آینده و نوعی رواقیگری بود که مرز برتر را از پستتر، بزرگتر را از کوچکتر، تمدن را از بدویت، یادگیری را از جهل، و فرادستان را از فرودستان، از میان برد و با این فروپاشی، ما به عرصۀ «ضدفرهنگ» رسیدیم. عرصهای که در آن جای هر واقعیتِ فرهنگی، سیاسی یا اجتماعیای را «مصرف» گرفته بود.
🔴 به تعبیر گی دوبور، این فرهنگ جدید، بر خلاف آنچه پیشتر فرهنگ نامیده میشد، دیگر نخبهگرا، فرهیخته و انحصارطلب نیست، بلکه نوعی «فرهنگ تودۀ» اصیل است: فرهنگِ توده بهدنبال عرضۀ نوآوریهایی است که برای گستردهترین طیف ممکن از مخاطبان، قابلفهم باشند و بیشترین تعداد مصرفکنندگان را سرگرم کنند. هدفش سرگرمسازی و عرضۀ لذت است، ارائۀ مفری ساده و فهمپذیر برای هرکس، بدون نیاز به پیشینۀ آموزشی خاص یا ارجاعات متقن و فرهیخته. آنچه صنایع فرهنگ میآفرینند فرهنگی است که به اقلام قابلمصرف و انبوه تبدیل شده است.
🔴 چنین شد که در مهمترین بحثهای فرهنگی امروز، نه بحثی از کتاب به میان میآید، نه نقاشی و مجسمه و علوم انسانی و موسیقی کلاسیک. در عوض، همهجا را فیلمها، سریالها، بازیهای ویدئویی، موسیقیهای پاپ و رپ، و کلیپهای طنز پر کرده است. بدین ترتیب، بساط حیات فرهنگی آن اقلیت کوچکی که پیشتر انحصار فرهنگ را در اختیار خود داشت، جمع شد. فرهنگِ سابق اکنون مُرده است، هرچند که در محفلهای اجتماعی کوچک دوام دارد، بیآنکه اثری بر جریان اصلی داشته باشد.
🔴 فردریک مارتل، جامعهشناس فرانسوی، مینویسد: آنچه این فرهنگ نو نیاز دارد تولید انبوه صنعتی و موفقیت تجاری است. تفاوت میان قیمت و ارزشْ از بین رفته است: این دو اکنون یک چیزند، چون قیمت توانسته است ارزش را در خود جذب و حل کند. هرچه موفق باشد و بفروشد خوب است و هرچه ناکام باشد یا به عموم نرسد بد است. یگانه ارزشْ ارزش تجاری است. زوال فرهنگ قدیم بر زوال مفهوم قدیمیِ ارزش دلالت دارد. اکنون یگانه ارزش موجودْ آن است که بازار دیکته میکند.
🔴 یوسا مینویسد: فرهنگ امروزی بهجای بسط افراد، آنها را خفه میکند، از روشنبینی و اراده محروم مینماید و وادارشان میکند که با ذهنیتی شرطیشده و گلهوار به «فرهنگ» غالب واکنش نشان دهند.
@tarjomaanweb👇