من هجده سالم بود که پسری از یه روستا دیگه اومدن خواستگاری و منو پسند کردن
نگو دو روز دیگه میخواد خواهرشو بیاره که منو ببینه شناسنامه رو ببرن
ولی خاله منم شاکی میاد برا پسرش خواستگاری
البته خواستگاری نبود اومدن فقط شناسنامه بردن ..
از منم سوال نکردن کدوم رو برا ازدواج قبول داری ..
پدرم پسر خاله منو قبول کرد مامانم ازدواج فامیلی دوست نداشت ولی خب حرف حرف پدر شد ...
مامانم شب گفت فردا صبح باید بری گروه خون ..
من 😳اینجوری شدم با کدوم ..این یا اون ....
خلاصه تا صبح شد با پسر خاله رفتم گروه خون ..
تازه متوجه شدم ...
دوره ما سوال نمیکردن دختر شوهر میدادن این یا اون
نگو دو روز دیگه میخواد خواهرشو بیاره که منو ببینه شناسنامه رو ببرن
ولی خاله منم شاکی میاد برا پسرش خواستگاری
البته خواستگاری نبود اومدن فقط شناسنامه بردن ..
از منم سوال نکردن کدوم رو برا ازدواج قبول داری ..
پدرم پسر خاله منو قبول کرد مامانم ازدواج فامیلی دوست نداشت ولی خب حرف حرف پدر شد ...
مامانم شب گفت فردا صبح باید بری گروه خون ..
من 😳اینجوری شدم با کدوم ..این یا اون ....
خلاصه تا صبح شد با پسر خاله رفتم گروه خون ..
تازه متوجه شدم ...
دوره ما سوال نمیکردن دختر شوهر میدادن این یا اون