#ضربهی_عشق
#پارت۷۸۰
پرش به قسمت اول👇
https://t.me/c/1157334770/55933چند روز دیگه میاد
سری تکون میدم و چیزی نمیگم
سروش: پس قضیه هتل اکی شد دیگه
من اونجا باشی-
اوهوم... فقط خوشم نمیاد از صبح تا غروب به هوای سر زدن به
سروش: محبت هم بهت نیومده
سروش: حال اون بچه پررو رو که حتما میگیرم-
به مهران هم کاری نداشته باش
سروش: تو هم که فقط طرفداریش رو کن-
سروش
سروش: اگه حواسش به کاراش باشه.. نه-
کاریش که نداری؟
-به طاهر که در این مورد چیزی نمیگی؟
سروش: نه.. حاال خیال جنابعالی راحت شد؟
بگیرم-
اوهوم... فقط باید به مهران اطالع بدم که میخوام تو هتل اتاق
با حرص میگه: الزم نکرده به اون پسره راپورت کارات رو بدی
میخوام جواب حرفش رو بدم که با سر و صدایی که از بیرون میاد
حرف تو دهنم میمونه
سروش متعجب نگام میکنه
-چی شده؟
سروش: نمیدونم.. تو به کارات برس... من برم ببینم چه خبره
سری تکون میدمو هیچی نمیگم
سروش هم به سمت در میره همینکه در اتاق باز میشه صدای
آشنایی رو میشنوم اما
سروش بالفاصله از اتاق خارج میشه و در رو پشت سرش میبنده
گوشام رو تیز میکنم اما چیزی نمیشنوم-
یعنی خودش بود؟
طاقت نمیارمو از جام بلند میشم... به سمت در میرم و چند لحظه
ای مکث میکنم.. هیچ
صدایی از بیرون نمیاد... در رو باز میکنم و از اتاق خارج میشم
کسی رو به جز منشی
نمیبینم
با صدای منشی به خودم میام
---------------
منشی: چی میخوای؟
منشی با پوزخند نگام میکنه-
میتونم بپرسم کی اومده بود؟
دلیل رفتاراش رو نمیفهمم... با حرص نگام رو ازش میگیرم و
میخوام از کنارش رد بشم که
میگه: اینجوری وقت کشی میکنی تا کارات بمونه و بعد با رئیس
تو شرکت تنها بشی
واقعا برات متاسفم
از کنارش رد میشم ولی صداش رو میشنوم که میگه: برای خودت
متاسف باش بدبخت...
فکر کردی چند بار میتونی راضیش کنی.. آخرش هم بعد از اینکه
به هدفش رسید نه تنها از
اتاقش بلکه از این شرکت پرتت میکنه بیرون..
بی تفاوت به راهم ادامه میدم... شک ندارم برای یه لحظه صدای
طاها رو شنیدم..
همینجور که به راهم ادامه میدم دنبال سروش هم میگردم
-پس کجا رفته؟... یعنی واقعا طاها اومده؟
میرسم به اتاقی که منشی میگفت اتاق مترجمه ولی سروش اجازه
ی کار توی اون اتاق رو
به من نداد.. میخوام از کنارش بگذرم که صدای خشن سروش رو
میشنوم
سروش: هیچ معلومه چی داری میگی؟
طاها: سروش باور کن اگه ناچار نبودم نمیومدم
پس حدسم درست بود.. صدا صدای طاها بود... اخمام تو هم
میره... اون هم مثل عمو و
پدربزرگ فقط به فکر آبروشه.. دلم نمیخواد سر راهم سبز بشه
سروش: طاهر کجاست؟
⭕️ رمان جدید و جذاب #ضربهی_عشق رو هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
@pofiuzkade