#part_532
#شبی_در_پروجا
#کپی_ممنوع
انگار که من درد میکشیدم با تمام توان جیغ کشیدم.
اینبار طرف حسام رفت و همون چاقو رو توی رونش کوبید.
قلبم... وایی قلبم... من چقدر احمق بودم.
چقدر خر بودم که میتونستم بگم دردشون رو میبینم و بهش تن نمیدم.
_ غلط کردم... غلط کردم ساشا بس کن... بسه هر چی بخوای هر چی بخوای.
برگشت و پیروزمندانه نگاهم کرد.
_ هنوز که شروع نکردم بیبی... تازه اولشه.
_غلط کردم گوه خوردم باشه ساشا باشه نزن تو رو خدا نزن جون من نزن.
چاقو رو عقب کشید و جلو اومد.
طناب دور دست و پام رو برید و هشدارگونه نگاهم کرد.
_دست از پا خطا کنی جلوی چشمت تیکه تیکهاشون میکنم.
تند تند سر تکون دادم.
_ چشم چشم کاری نمیکنم.
لبخند عمیقی زد.
چاقو رو روی زمین انداخت و گفت:
_ آفرین حنایی آروم باش تا دردشون کم بشه.
دستش روی شونهام نشست و روی تخت خوابوندم.
با ارامش خیره به الیاس و حسامی که من حالا حتی نگاهشون نمیکردم دکمه به دکمهی پیراهنش رو باز کرد و درآورد.
بعد با تن بزرگش بدنم رو در برگرفت.
_ میخوام نالههاتو بشنوم.
#شبی_در_پروجا
#کپی_ممنوع
انگار که من درد میکشیدم با تمام توان جیغ کشیدم.
اینبار طرف حسام رفت و همون چاقو رو توی رونش کوبید.
قلبم... وایی قلبم... من چقدر احمق بودم.
چقدر خر بودم که میتونستم بگم دردشون رو میبینم و بهش تن نمیدم.
_ غلط کردم... غلط کردم ساشا بس کن... بسه هر چی بخوای هر چی بخوای.
برگشت و پیروزمندانه نگاهم کرد.
_ هنوز که شروع نکردم بیبی... تازه اولشه.
_غلط کردم گوه خوردم باشه ساشا باشه نزن تو رو خدا نزن جون من نزن.
چاقو رو عقب کشید و جلو اومد.
طناب دور دست و پام رو برید و هشدارگونه نگاهم کرد.
_دست از پا خطا کنی جلوی چشمت تیکه تیکهاشون میکنم.
تند تند سر تکون دادم.
_ چشم چشم کاری نمیکنم.
لبخند عمیقی زد.
چاقو رو روی زمین انداخت و گفت:
_ آفرین حنایی آروم باش تا دردشون کم بشه.
دستش روی شونهام نشست و روی تخت خوابوندم.
با ارامش خیره به الیاس و حسامی که من حالا حتی نگاهشون نمیکردم دکمه به دکمهی پیراهنش رو باز کرد و درآورد.
بعد با تن بزرگش بدنم رو در برگرفت.
_ میخوام نالههاتو بشنوم.