📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»
🖌 احمد کسروی
🔸 گفتار دارندهی پیمان در انجمن ادبی (سه از پانزده)
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان بشعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را بغلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گله از روزگار نموده. از همینجا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.
کسانی از شعرا که پی کارهای دیگر رفته و تنها بهنگام نیاز و دربایست زبان بشعر گشاده و سخنانی را برشتهی نظم کشیدهاند جایگاه خود را دارند و هر کسی آنان را گرامی میدارد. ولی اینگونه شاعران بسیار اندکند.
کنون از این سخنان نتیجه گرفته میگویم : شعرهایی که از چند سال پیش در ایران رواج گرفته و ما هر روز در روزنامهها و مجلهها آنها را میخوانیم آیا از ادبیات بشمار میروند؟! این شعرها که نه بهنگام نیاز سروده میشود و نه سودی از آنها بدست میآید آیا با معنایی که ما برای ادبیات نگاشتیم سازگار میآید؟!
جوانی از آنجا که خود را از جرگهی شعرا میشمارد و دربایست خود میپندارد که هفتهای یک بار غزلی بسراید و بروزنامهها بدهد از این جهت شبانه که بخانه برگشت خود را بگوشهای میکشد بیآنکه نیازی در کار باشد یا معنای پرارجی را در نظر بگیرد تنها بنام آنکه شعرهایی بسراید و از دیگران بازپس نماند هوش و مغز خود را گداخته قافیهپردازی میکند ـ آیا این شعرهای او درخور ارج و بها میباشد؟!
نپندارید که همهی شعرها را میگویم و نیک را از بد جدا نمیسازم. من بارها این موضوع را یادآور شدهام که شعر در ایران پیشرفت بسیار نموده و ما امروز باید از این جُربُزهی[استعداد] ایرانیان بهره برداریم. ولی باید زمینه را عوض کرده شعر را از حال کنونی بیرون آوریم.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 گفتار دارندهی پیمان در انجمن ادبی (سه از پانزده)
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان بشعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را بغلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گله از روزگار نموده. از همینجا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.
کسانی از شعرا که پی کارهای دیگر رفته و تنها بهنگام نیاز و دربایست زبان بشعر گشاده و سخنانی را برشتهی نظم کشیدهاند جایگاه خود را دارند و هر کسی آنان را گرامی میدارد. ولی اینگونه شاعران بسیار اندکند.
کنون از این سخنان نتیجه گرفته میگویم : شعرهایی که از چند سال پیش در ایران رواج گرفته و ما هر روز در روزنامهها و مجلهها آنها را میخوانیم آیا از ادبیات بشمار میروند؟! این شعرها که نه بهنگام نیاز سروده میشود و نه سودی از آنها بدست میآید آیا با معنایی که ما برای ادبیات نگاشتیم سازگار میآید؟!
جوانی از آنجا که خود را از جرگهی شعرا میشمارد و دربایست خود میپندارد که هفتهای یک بار غزلی بسراید و بروزنامهها بدهد از این جهت شبانه که بخانه برگشت خود را بگوشهای میکشد بیآنکه نیازی در کار باشد یا معنای پرارجی را در نظر بگیرد تنها بنام آنکه شعرهایی بسراید و از دیگران بازپس نماند هوش و مغز خود را گداخته قافیهپردازی میکند ـ آیا این شعرهای او درخور ارج و بها میباشد؟!
نپندارید که همهی شعرها را میگویم و نیک را از بد جدا نمیسازم. من بارها این موضوع را یادآور شدهام که شعر در ایران پیشرفت بسیار نموده و ما امروز باید از این جُربُزهی[استعداد] ایرانیان بهره برداریم. ولی باید زمینه را عوض کرده شعر را از حال کنونی بیرون آوریم.
🌸