📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (پنج از ده)
جعفربنمحمد که ما او را بنیادگزار این کیش میشناسیم ، پسر خود اسماعیل را بجانشینی نامزد گردانیده بود. ولی اسماعیل پیش از وی مُرد (و این مرگ او داستانی پیدا کرد که خواهیم نوشت) ، و اینبود پس از وی پسر دیگرش موسیالکاظم جانشین گردید.
در زمان این امام ، خلیفهی عباسی بدگمان گردیده او را از مدینه به بغداد آورد و بیستوهفت سال در زندان نگه داشت تا درگذشت.
پس از وی پسرش علیالرضا جانشین میبود و این همانست که مأمون بولیعهدیش برگزید و به خراسانش خواست ، و این خود پرسشیست که کسی که خود را از سوی خدا برگزیده برای خلافت میشناخت و خلیفهی عباسی را «جائر و غاصب» میدانست چگونه ولیعهدی او را پذیرفت؟!.
پس از وی پسرش محمدالتقی که دختر مأمون را نیز گرفته بود امام شد. پس از وی پسرش علیالنقی جانشین گردید. پس از وی پسرش حسنالعسکری ، که بشمارش خود شیعیان امام یازدهم میبود ، جایش را گرفت. ولی چون این نیز مُرد ، یک داستان شگفتتری در تاریخچهی شیعیگری رُخ داد و شیعیگری بار دیگر رنگی بخود گرفت.
چگونگی آنکه این امام یازدهم را فرزندی شناخته نشده بود. از اینرو چون مُرد بمیان پیروانش پراکندگی افتاد. یک دسته گفتند : «امامت پایان پذیرفت». یک دسته برادر او جعفر را (که شیعیان جعفر کذّاب مینامند) بامامی پذیرفتند. یک دسته هم چنین گفتند : «آن امام را پسری پنجساله هست که در سرداب نهان میباشد و امام اوست». سردستهی اینان و گویندهی این سخن عثمانبنسعید نامی میبود که خود را «باب» (یا درِ امام) نامیده میگفت : «آن امام مرا میانهی خود و مردم میانجی گردانیده. شما هر سخنی میدارید بمن بگویید و هر پولی میدهید بمن دهید» و گاهی نیز پیامهایی از سوی آن امام ناپیدا (بگفتهی خودش : «توقیع») بمردم میرسانید.
دوباره میگویم : داستان بسیار شگفتی میبود. آن بچهای که اینان میگفتند کسی ندیده و از بودنش آگاه نشده بود و این نپذیرفتنیست که کسی را فرزندی باشد و هیچکس نداند. آنگاه امام چرا رو میپوشید؟!.. چرا از سرداب بیرون نمیآمد؟!.. اگر امام پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. نهفتگی بَهر چه میبود؟!..
لیکن در شیعیگری دلیل خواستن و یا چیزی را بداوری خِرد سپاردن از نخست نبوده کنون هم نبایستی بود. آنگاه شیعیان با آن پافشاری که در کیش خود میداشتند و با آن دوری که از مسلمانان (یا سُنّیان) پیدا کرده بودند این نشدی که از راه خود بازگردند ، و ناچار میبودند که هرچه پیش میآید بپذیرند و گردن گزارند.
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (پنج از ده)
جعفربنمحمد که ما او را بنیادگزار این کیش میشناسیم ، پسر خود اسماعیل را بجانشینی نامزد گردانیده بود. ولی اسماعیل پیش از وی مُرد (و این مرگ او داستانی پیدا کرد که خواهیم نوشت) ، و اینبود پس از وی پسر دیگرش موسیالکاظم جانشین گردید.
در زمان این امام ، خلیفهی عباسی بدگمان گردیده او را از مدینه به بغداد آورد و بیستوهفت سال در زندان نگه داشت تا درگذشت.
پس از وی پسرش علیالرضا جانشین میبود و این همانست که مأمون بولیعهدیش برگزید و به خراسانش خواست ، و این خود پرسشیست که کسی که خود را از سوی خدا برگزیده برای خلافت میشناخت و خلیفهی عباسی را «جائر و غاصب» میدانست چگونه ولیعهدی او را پذیرفت؟!.
پس از وی پسرش محمدالتقی که دختر مأمون را نیز گرفته بود امام شد. پس از وی پسرش علیالنقی جانشین گردید. پس از وی پسرش حسنالعسکری ، که بشمارش خود شیعیان امام یازدهم میبود ، جایش را گرفت. ولی چون این نیز مُرد ، یک داستان شگفتتری در تاریخچهی شیعیگری رُخ داد و شیعیگری بار دیگر رنگی بخود گرفت.
چگونگی آنکه این امام یازدهم را فرزندی شناخته نشده بود. از اینرو چون مُرد بمیان پیروانش پراکندگی افتاد. یک دسته گفتند : «امامت پایان پذیرفت». یک دسته برادر او جعفر را (که شیعیان جعفر کذّاب مینامند) بامامی پذیرفتند. یک دسته هم چنین گفتند : «آن امام را پسری پنجساله هست که در سرداب نهان میباشد و امام اوست». سردستهی اینان و گویندهی این سخن عثمانبنسعید نامی میبود که خود را «باب» (یا درِ امام) نامیده میگفت : «آن امام مرا میانهی خود و مردم میانجی گردانیده. شما هر سخنی میدارید بمن بگویید و هر پولی میدهید بمن دهید» و گاهی نیز پیامهایی از سوی آن امام ناپیدا (بگفتهی خودش : «توقیع») بمردم میرسانید.
دوباره میگویم : داستان بسیار شگفتی میبود. آن بچهای که اینان میگفتند کسی ندیده و از بودنش آگاه نشده بود و این نپذیرفتنیست که کسی را فرزندی باشد و هیچکس نداند. آنگاه امام چرا رو میپوشید؟!.. چرا از سرداب بیرون نمیآمد؟!.. اگر امام پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. نهفتگی بَهر چه میبود؟!..
لیکن در شیعیگری دلیل خواستن و یا چیزی را بداوری خِرد سپاردن از نخست نبوده کنون هم نبایستی بود. آنگاه شیعیان با آن پافشاری که در کیش خود میداشتند و با آن دوری که از مسلمانان (یا سُنّیان) پیدا کرده بودند این نشدی که از راه خود بازگردند ، و ناچار میبودند که هرچه پیش میآید بپذیرند و گردن گزارند.
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸