♨️
سردار رادان پدر عروس شدبرای دختر یکی از شهدا خواستگار آمده است و سردار رادان در این مراسم شرکت میکند؛ اما نه به عنوان فرمانده پلیس بلکه به جای پدر عروس.
🔺شبی ساده، بیتکلف و دلانگیز، در منزل باصفای خانواده شهید سردار شعبانی، آکنده از عطر گل و نور معنویت بود. شبی خاص که بوی سادگی و صفای انقلابی در آن موج میزد. مراسم خواستگاری دختر شهید شعبانی بود؛ مراسمی که از جنس صداقت و صفای روزهای پرشور انقلاب بود.
🔺مادر زهرا، خانم شعبانی، با چادری گلدار و لبخندی از دل برآمده، به استقبال مهمانان میرفت. زنی باوقار و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی که با سخنان شیرین و عمیقش محفل را گرما بخشیده بود. در میان عطر چای تازهدم و شیرینیهای ساده، از روزهای دلاوریهای همسر شهیدش میگفت و فضای مجلس را روحانی و صمیمی میکرد.
🔺در این میان، سردار احمدرضا رادان، بیتکلف و صمیمی، وارد شد. او نه بهعنوان فرمانده پلیس، بلکه بهعنوان همرزم قدیمی شهید شعبانی و به نیابت از پدر عروس آمده بود. با چهرهای پدرانه و لبخندی مهربان، در کنار خانواده عروس نشست و جمعیت را در سکوتی پر از احترام فرو برد.
در گوشهای از اتاق، عکسی از شهید شعبانی دیده میشد؛ گویی نگاهش از قاب عکس به مجلس دوخته شده بود. لحظهای احساس کردم که با آمدن سردار رادان، چهرهاش نشاط گرفت. امشب رادان آمده بود تا به نیابت از همرزمش، وظیفه پدری را برای دختر او ایفا کند.
🔺وقتی لحظه اصلی مراسم فرا رسید، همه نگاهها به سوی او دوخته شد. سردار رادان با صدایی آرام و مطمئن گفت:
«من امروز اینجا نیستم که فقط بهعنوان یک دوست کنار خانواده شعبانی باشم؛ امروز به نیابت از برادرم، شهید شعبانی، اینجا نشستهام. او که روزی در میدان نبرد کنار من بود، امروز هم در این لحظه مقدس در کنار ما حضور دارد، حتی اگر دیده نشود.»
اشکهای بیاختیار دختر شهید و تکان دادن سرهای تأییدکننده، عمق تأثیر این سخنان را نشان میداد.
🔺پدر داماد با لحنی فروتنانه و دلنشین گفت: «ما امروز آمدهایم تا با افتخار و احترام، دست خانواده شعبانی را بفشاریم و پیوندی مبارک را آغاز کنیم. امیدواریم پسر ما لیاقت همراهی با دختر گرانقدر شهید شعبانی را داشته باشد.»
🔺سردار رادان با لبخندی مهرآمیز به داماد گفت: «پسرم، تو از خانوادهای اصیل و محترم هستی. از تو میخواهم که مردانگی، صداقت و وفاداری را در حق این دختر تمام کنی؛ دختری که یادگار مردی بزرگ است.»
داماد با صدایی همراه با قدرت و احترام گفت: «قول میدهم، سردار، قول میدهم امانتدار خوبی باشم.»
🔺آن شب، سردار رادان نه بهعنوان فرمانده پلیس، بلکه بهعنوان همرزم، پشتیبان و دوست شهید درخشید. او که روزی در میدان نبرد میدرخشید، امشب در جایگاه پیوندی ارزشمند نورافشانی میکرد.
🔺مجلس با صدای صلوات به پایان رسید. عروس و داماد با نگاهی پر از امید و ایمان به آینده، در میان تبریکهای مهمانان، قدم در راه زندگی مشترک گذاشتند. پیوندی که به یاد شهید شعبانی و به نیابت از او (سردار رادان)، با صلوات بر رسول خدا (ص) و خاندان پاک و مطهرش، مبارک شد.
👁🗨Join→
@Nasimbnb | نسیم بناب