.@mrym_bordbar
اندر بابِ "شهرت"
چخوف داستانی دارد بهنام "مسافر واگن درجه یک" در این داستان، مسافری مسن و متشخص با مردی همکلام میشود. او از این مینالد که او با این که مهندسی درجهیک است و چندین پل و بنا ساخته و استاد دانشگاه است هیچکس او را نمیشناسد، اما رقاصهها و هنرپیشهها و بسیاری از افراد که از او بسیار کمتر تلاش کردهاند، به واسطهی روزنامهها به شهرت میرسند. او میگوید:
"وقتی جوانتر از حالا بودم با تمام وجودم مشتاق آن بودم که به شهرت برسم.. بهخاطر شهرت بود که تحصیل کردم، کار کردم، بیخوابیها کشیدم، کمخوریها کردم و سلامتم را از دست دادم. و به نظر خودم -البته تا آنجایی که بتوانیم از روی بیغرضی داوری کنیمـ همهی خصوصیات و مشخصات لازم را برای کسب شهرت داشتم.
اولاً بنده مهندس هستم تا امروز که در حضورتان نشستهام متجاوز از بیست تا پل باشکوه در روسیه ساختهام، لولهکشی آب سه تا شهر را انجام دادهام. بهجز روسیه در بلژیک و انگلستان هم کار کردهام..
ثانیاً در زمینهی تخصص خودم مقالات علمی زیادی نوشتهام.. بیشتر از هر آدم مشهوری کار کردهام و آخرش چه؟ همانطوری که ملاحظه میفرمایید پیر شدهام، خودم را دارم برای سَقط شدن آماده میکنم و همانقدر شهرت دارم که آن سگ سیاهی که دارد در طول خاکریز میدود.."
▫️مجموعه آثار چخوف - جلد دوم ص ۵۰۲ (ترجمهی استپانیان)
و سپس از دختری کمسن یاد میکند که به واسطهی صدای خوب و خوانندگیاش بهسرعت مشهور شده است. در واقع حق با این آقای مهندس است. شهرت نسبتِ چندان آشکاری با صلاحیت یا شایستگی افراد ندارد. (مثل ثروتمند بودن)
فرض کنید کسی شکسپیر است اما هرگز نمیتواند جذبِ دربارِ ملکه الیزابت بشود. نتیجه؟! هرگز کسی نمایشنامهنویسی به نام شکسپیر را به یاد نمیداشت. اتصال به دربارها و نهادهای حکومتی از قدیمالایام تنها راه ماندگاری و شهرت بسیاری از افراد بوده است. شاعران برای ممدوحان شعر میگفتند تا علاوه بر صله گرفتن، آثارشان به واسطهی دستگاه فرهنگی حکومت حفظ شود.
از قرن هجدهم شرایط کمی رو به بهبودی رفت و نهادهای مستقل از حاکمیتی شکل گرفتند که قدرتی فرهنگی در اختیار داشتند مثل بسیاری از مجلات و روزنامهها که میتوانستند یکشبه نویسنده یا نقاشی گمنام را به فردی مشهور تبدیل کنند. توجه داشته باشیم که در قرن نوزدهم و هجدهم همچنان رسیدن به شهرت بدونِ نهادها و افراد صاحبنفوذ بهسختی ممکن بود. بعدها در جهان معاصر این نقش به شبکات رادیو و تلویزیون تعلق گرفت. اما بزرگترین تحولی که در پانزده سالِ اخیر از جهت دستیابی به شهرت رخ داد، مشهور شدنِ بیواسطه و مستقیمِ افراد از طریقِ رسانههای مجازی بدون نظارت و کنترل خاصی بود.
امروزه دختری ۱۹ ساله با رقصیدن جلوی دوریین ممکن است به مخاطبانی بیش از ۵۰۰ هزار نفر دست پیدا کند. همانطور که متخصص حرفهای نرمافزاری هم میتواند به واسطهی آموزش نرمافزار یا رمزارز به مخاطبان بسیار بالایی دست پیدا کند. در فضای رسانهای آزاد دیگر نیازی به نهادی قدرتمند، منتقد یا کاوشگرِ استعداد یا حتی متخصص یک فن یا تخصص نیست که کسی را به شهرت برساند.
افرادی که استعداد خود را بیواسطه و مستقیم در معرض تماشا میگذارند اگر مورد استقبال انسانها قرار بگیرند به شهرتی نسبی دست پیدا میکنند.
در این میان، چپها و معنویتگراها همین عدم نظارت و آزاد بودن فضای آنرا بهانهای برای حمله به آن قرار میدهند. (که خود بحث دیگریست) به هر حال شهرتی که امروزه بسیار سهلالوصولتر از قبل شده روزگاری آرزوی بسیاری از جمله مهندسِ داستانِ کوتاهِ "مسافر واگن درجه یک" از چخوف است.
.
اندر بابِ "شهرت"
چخوف داستانی دارد بهنام "مسافر واگن درجه یک" در این داستان، مسافری مسن و متشخص با مردی همکلام میشود. او از این مینالد که او با این که مهندسی درجهیک است و چندین پل و بنا ساخته و استاد دانشگاه است هیچکس او را نمیشناسد، اما رقاصهها و هنرپیشهها و بسیاری از افراد که از او بسیار کمتر تلاش کردهاند، به واسطهی روزنامهها به شهرت میرسند. او میگوید:
"وقتی جوانتر از حالا بودم با تمام وجودم مشتاق آن بودم که به شهرت برسم.. بهخاطر شهرت بود که تحصیل کردم، کار کردم، بیخوابیها کشیدم، کمخوریها کردم و سلامتم را از دست دادم. و به نظر خودم -البته تا آنجایی که بتوانیم از روی بیغرضی داوری کنیمـ همهی خصوصیات و مشخصات لازم را برای کسب شهرت داشتم.
اولاً بنده مهندس هستم تا امروز که در حضورتان نشستهام متجاوز از بیست تا پل باشکوه در روسیه ساختهام، لولهکشی آب سه تا شهر را انجام دادهام. بهجز روسیه در بلژیک و انگلستان هم کار کردهام..
ثانیاً در زمینهی تخصص خودم مقالات علمی زیادی نوشتهام.. بیشتر از هر آدم مشهوری کار کردهام و آخرش چه؟ همانطوری که ملاحظه میفرمایید پیر شدهام، خودم را دارم برای سَقط شدن آماده میکنم و همانقدر شهرت دارم که آن سگ سیاهی که دارد در طول خاکریز میدود.."
▫️مجموعه آثار چخوف - جلد دوم ص ۵۰۲ (ترجمهی استپانیان)
و سپس از دختری کمسن یاد میکند که به واسطهی صدای خوب و خوانندگیاش بهسرعت مشهور شده است. در واقع حق با این آقای مهندس است. شهرت نسبتِ چندان آشکاری با صلاحیت یا شایستگی افراد ندارد. (مثل ثروتمند بودن)
فرض کنید کسی شکسپیر است اما هرگز نمیتواند جذبِ دربارِ ملکه الیزابت بشود. نتیجه؟! هرگز کسی نمایشنامهنویسی به نام شکسپیر را به یاد نمیداشت. اتصال به دربارها و نهادهای حکومتی از قدیمالایام تنها راه ماندگاری و شهرت بسیاری از افراد بوده است. شاعران برای ممدوحان شعر میگفتند تا علاوه بر صله گرفتن، آثارشان به واسطهی دستگاه فرهنگی حکومت حفظ شود.
از قرن هجدهم شرایط کمی رو به بهبودی رفت و نهادهای مستقل از حاکمیتی شکل گرفتند که قدرتی فرهنگی در اختیار داشتند مثل بسیاری از مجلات و روزنامهها که میتوانستند یکشبه نویسنده یا نقاشی گمنام را به فردی مشهور تبدیل کنند. توجه داشته باشیم که در قرن نوزدهم و هجدهم همچنان رسیدن به شهرت بدونِ نهادها و افراد صاحبنفوذ بهسختی ممکن بود. بعدها در جهان معاصر این نقش به شبکات رادیو و تلویزیون تعلق گرفت. اما بزرگترین تحولی که در پانزده سالِ اخیر از جهت دستیابی به شهرت رخ داد، مشهور شدنِ بیواسطه و مستقیمِ افراد از طریقِ رسانههای مجازی بدون نظارت و کنترل خاصی بود.
امروزه دختری ۱۹ ساله با رقصیدن جلوی دوریین ممکن است به مخاطبانی بیش از ۵۰۰ هزار نفر دست پیدا کند. همانطور که متخصص حرفهای نرمافزاری هم میتواند به واسطهی آموزش نرمافزار یا رمزارز به مخاطبان بسیار بالایی دست پیدا کند. در فضای رسانهای آزاد دیگر نیازی به نهادی قدرتمند، منتقد یا کاوشگرِ استعداد یا حتی متخصص یک فن یا تخصص نیست که کسی را به شهرت برساند.
افرادی که استعداد خود را بیواسطه و مستقیم در معرض تماشا میگذارند اگر مورد استقبال انسانها قرار بگیرند به شهرتی نسبی دست پیدا میکنند.
در این میان، چپها و معنویتگراها همین عدم نظارت و آزاد بودن فضای آنرا بهانهای برای حمله به آن قرار میدهند. (که خود بحث دیگریست) به هر حال شهرتی که امروزه بسیار سهلالوصولتر از قبل شده روزگاری آرزوی بسیاری از جمله مهندسِ داستانِ کوتاهِ "مسافر واگن درجه یک" از چخوف است.
جستهگریخته
.