🖌 زندگی در دنیای واقعی چه جور چیزی است؟
بگذارید حرف آخرم را اول بزنم و بعد در پی توضیح و تأیید آن برآیم. گمانم این است که زندگی مثل یک فیلم است که باید آن را کارگردانی کنیم. نه یک فیلم مستند؛ نه یک روایت از واقعیت موجود؛ روایتی از واقعیتی که ایجاد میشود. ما قهرمان فیلم زندگی خودمان نیستیم. تماشاگر آن هم نیستیم. سرمایهگذار و تهیهکننده آن هم نیستیم. کارگردان آن هستیم. و مهمترین کار کارگردان کم و زیاد کردن واقعیت است. بگذارید این را طور دیگر بگویم.
ما آن چیزهایی که گفتم نیستیم، هستیم. یعنی هم شخصیت اصلی داستان زندگی خود هستیم و هم تهيهکننده و سرمایهگذار و تماشاگر آن، ولی این چیزی عادی و معمولی است. هرکسی عادتاً همینطور است و این خیلی هم هنری نیست. آنچه مهم است، اینکه بکوشیم زندگی خود را کارگردانی کنیم. این چیزی است که نداریم؛ که کم داریم؛ که بسا اصلاً باور نداریم. آن را زیر نام توهم و خیال و ناواقعیت میکوبیم و فایدهٔ آن را انکار میکنیم. منظورم از کارگردانی کردن زندگی برنامهریزی برای آن نیست. این کار را که کمابیش همه میکنند. منظورم آن چیزی است که اصطلاحاً به آن میزانسن میگویند؛ یعنی طراحی و ترکیب صحنه. چیدن بعضی چیزها که نیست و به خصوص حذف بعضی چیزها که هست.
در فرهنگ و فهم رایج از زندگی تعبیر «واقعیت» و «واقعی» جای زیادی اشغال کرده و تبدیل به یک ارزش شده است. واقعنما یعنی خوب. گفتن ندارد که تا هفتاد-هشتاد درصد زندگی ما از واقعیت و با واقعیت است. وگرنه لازم میآمد مثلاً آنچه را واقعاً خوردنی نیست، خوردنی بینگاریم یا آنکه را واقعاً دشمن است دوست بپنداریم، که البته کاری است که نه شدنی است و نه خوب. بحثم بر سر همان بیست-سی درصد است که برخلاف تصور بسیاری، بسیار مهم و کارساز است.
بگذارید این طور سؤال کنم. ما چرا عینک دودی میزنیم و کرم ضدآفتاب، و چرا چتر برمیداریم؟ اصلاً چرا لباس میپوشیم؟ چرا اصلاح و نظافت میکنیم؟ کولر و بخاری برای چیست؟ مگر نه اینکه اینها و بسیاری کارهای دیگر همه ویرایشِ واقعیت است، چیدمان صحنه است؟ چرا شیشه دوجداره میگذاریم؟ برای این که گرد و خاک و صدای مزاحم را از واقعیت زندگی خود حذف کنیم.
پس اصل مطلب را همه قبول داریم: ما حق داریم، تا جایی که امکانش هست، بعضی چیزهای ناخوشایند را از سن و صحنه زندگی خود حذف کنیم، و برخی چیزهایی را که نیست بچینیم. تا احساس خوشایندی داشته باشیم یا رنج کمتری ببریم. ولی وقتی از واقعیتهای سختافزاری به سوی واقعیتهای نرمافزاری میرویم، در برابر میزانسن مقاومت میکنیم. خیالمان تمامی این نوع واقعیت را توی حلق و چشم خودمان و دیگران چپاندن کاری درست و اخلاقی و با مسئولیت است. نیست.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)
بگذارید حرف آخرم را اول بزنم و بعد در پی توضیح و تأیید آن برآیم. گمانم این است که زندگی مثل یک فیلم است که باید آن را کارگردانی کنیم. نه یک فیلم مستند؛ نه یک روایت از واقعیت موجود؛ روایتی از واقعیتی که ایجاد میشود. ما قهرمان فیلم زندگی خودمان نیستیم. تماشاگر آن هم نیستیم. سرمایهگذار و تهیهکننده آن هم نیستیم. کارگردان آن هستیم. و مهمترین کار کارگردان کم و زیاد کردن واقعیت است. بگذارید این را طور دیگر بگویم.
ما آن چیزهایی که گفتم نیستیم، هستیم. یعنی هم شخصیت اصلی داستان زندگی خود هستیم و هم تهيهکننده و سرمایهگذار و تماشاگر آن، ولی این چیزی عادی و معمولی است. هرکسی عادتاً همینطور است و این خیلی هم هنری نیست. آنچه مهم است، اینکه بکوشیم زندگی خود را کارگردانی کنیم. این چیزی است که نداریم؛ که کم داریم؛ که بسا اصلاً باور نداریم. آن را زیر نام توهم و خیال و ناواقعیت میکوبیم و فایدهٔ آن را انکار میکنیم. منظورم از کارگردانی کردن زندگی برنامهریزی برای آن نیست. این کار را که کمابیش همه میکنند. منظورم آن چیزی است که اصطلاحاً به آن میزانسن میگویند؛ یعنی طراحی و ترکیب صحنه. چیدن بعضی چیزها که نیست و به خصوص حذف بعضی چیزها که هست.
در فرهنگ و فهم رایج از زندگی تعبیر «واقعیت» و «واقعی» جای زیادی اشغال کرده و تبدیل به یک ارزش شده است. واقعنما یعنی خوب. گفتن ندارد که تا هفتاد-هشتاد درصد زندگی ما از واقعیت و با واقعیت است. وگرنه لازم میآمد مثلاً آنچه را واقعاً خوردنی نیست، خوردنی بینگاریم یا آنکه را واقعاً دشمن است دوست بپنداریم، که البته کاری است که نه شدنی است و نه خوب. بحثم بر سر همان بیست-سی درصد است که برخلاف تصور بسیاری، بسیار مهم و کارساز است.
بگذارید این طور سؤال کنم. ما چرا عینک دودی میزنیم و کرم ضدآفتاب، و چرا چتر برمیداریم؟ اصلاً چرا لباس میپوشیم؟ چرا اصلاح و نظافت میکنیم؟ کولر و بخاری برای چیست؟ مگر نه اینکه اینها و بسیاری کارهای دیگر همه ویرایشِ واقعیت است، چیدمان صحنه است؟ چرا شیشه دوجداره میگذاریم؟ برای این که گرد و خاک و صدای مزاحم را از واقعیت زندگی خود حذف کنیم.
پس اصل مطلب را همه قبول داریم: ما حق داریم، تا جایی که امکانش هست، بعضی چیزهای ناخوشایند را از سن و صحنه زندگی خود حذف کنیم، و برخی چیزهایی را که نیست بچینیم. تا احساس خوشایندی داشته باشیم یا رنج کمتری ببریم. ولی وقتی از واقعیتهای سختافزاری به سوی واقعیتهای نرمافزاری میرویم، در برابر میزانسن مقاومت میکنیم. خیالمان تمامی این نوع واقعیت را توی حلق و چشم خودمان و دیگران چپاندن کاری درست و اخلاقی و با مسئولیت است. نیست.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)