🖌 دعوت به مناظره
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک و مجلسی را شنیدهاید که در چنین گفتگوهایی نقاط اختلاف و اشتراک و دلایل و مستندات هرطرف روشنتر میشود و شنوندگان بر اساس آن به درک بهتری از ایدههای مورد جدال میرسند و بهتر میتوانند تصمیم بگیرند که حامی کدام تفکر باشند؛ باری، ابداً چنین نیست.
مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است؛ و علاقهٔ مردم به چنین برنامههایی هم شاید دور از علایق تماشاگران استادیوم «کولوسئوم» نباشد. آنچه در اینطور مراسم مقابل هم قرار میگیرد، فقط دو تفکر و استدلالهای هر یک نیست؛ شاید بیش از این، قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضرجوابی و مچگیری، بلکه حاشا کردن و دروغ گفتن و دست انداختن است. تازه، این محدود است به یک یا دو طرف مناظره؛ حال آنکه بعضی از اینها دنبالههای بلندی در بیرون دارند که هنگامهٔ اردوکشی، بسا کار را به اظهار خشم و بدگویی میکشند. اینکه گفتم، تا حدود زیادی راجع به هر مناظرهای راست است؛ اما بپردازیم به مناظره با کمونیستها.
من واقعاً از فهم این عاجزم که جدل با چنین موجوداتی چه فایدهای برای چه کسی میتواند داشته باشد. آخر کسانی که «استالین» و «پلپُت» و «کرهٔ شمالی» و «کوبا» نتوانسته شرمسارشان کند و وادار به توبه و اعتراف به خیت و کنف شدن، چه چیز دیگری ممکن است به چنین کاری توانا شود؟ حالا شما بگو قدرت «استدلال ارسطو» را داشته باشد و نیروی «خطابهٔ سیسرون» را.
فکر میکنم حتی بچههای دبستانی و پیرمردهای بیسواد هم این را میفهمند که مثلاً چین تا بیست-سی سال پیش که یک اقتصاد کمونیستی داشت، جزو همین ردهٔ بیست تا سیامین اقتصاد دنیا هم بود؛ و بعد که چیزی نزدیک به یک اقتصاد بازار را پذیرفت، رسید به دومین جایگاه در جهان. این یعنی مقابل کلمهٔ «کمونیسم» و «اقتصاد اشتراکی» در لغتنامه باید نوشت «شکست» یا حتی «افتضاح». در این صورت اگر کسانی هنوز از این ایده، یا مشابهٔ آن، دست برنمیدارند من نمیدانم با آنها چه باید کرد، ولی میدانم که گفتوشنود نباید کرد.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک و مجلسی را شنیدهاید که در چنین گفتگوهایی نقاط اختلاف و اشتراک و دلایل و مستندات هرطرف روشنتر میشود و شنوندگان بر اساس آن به درک بهتری از ایدههای مورد جدال میرسند و بهتر میتوانند تصمیم بگیرند که حامی کدام تفکر باشند؛ باری، ابداً چنین نیست.
مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است؛ و علاقهٔ مردم به چنین برنامههایی هم شاید دور از علایق تماشاگران استادیوم «کولوسئوم» نباشد. آنچه در اینطور مراسم مقابل هم قرار میگیرد، فقط دو تفکر و استدلالهای هر یک نیست؛ شاید بیش از این، قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضرجوابی و مچگیری، بلکه حاشا کردن و دروغ گفتن و دست انداختن است. تازه، این محدود است به یک یا دو طرف مناظره؛ حال آنکه بعضی از اینها دنبالههای بلندی در بیرون دارند که هنگامهٔ اردوکشی، بسا کار را به اظهار خشم و بدگویی میکشند. اینکه گفتم، تا حدود زیادی راجع به هر مناظرهای راست است؛ اما بپردازیم به مناظره با کمونیستها.
من واقعاً از فهم این عاجزم که جدل با چنین موجوداتی چه فایدهای برای چه کسی میتواند داشته باشد. آخر کسانی که «استالین» و «پلپُت» و «کرهٔ شمالی» و «کوبا» نتوانسته شرمسارشان کند و وادار به توبه و اعتراف به خیت و کنف شدن، چه چیز دیگری ممکن است به چنین کاری توانا شود؟ حالا شما بگو قدرت «استدلال ارسطو» را داشته باشد و نیروی «خطابهٔ سیسرون» را.
فکر میکنم حتی بچههای دبستانی و پیرمردهای بیسواد هم این را میفهمند که مثلاً چین تا بیست-سی سال پیش که یک اقتصاد کمونیستی داشت، جزو همین ردهٔ بیست تا سیامین اقتصاد دنیا هم بود؛ و بعد که چیزی نزدیک به یک اقتصاد بازار را پذیرفت، رسید به دومین جایگاه در جهان. این یعنی مقابل کلمهٔ «کمونیسم» و «اقتصاد اشتراکی» در لغتنامه باید نوشت «شکست» یا حتی «افتضاح». در این صورت اگر کسانی هنوز از این ایده، یا مشابهٔ آن، دست برنمیدارند من نمیدانم با آنها چه باید کرد، ولی میدانم که گفتوشنود نباید کرد.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)