مثل سربازی که فقط یک خشاب در اسلحهاش دارد و مطمئن هم نیست که بتواند از پسِ همهشان بربیایَد، پشت به سیبزمینیها ایستاده ام و اسلحهام را به سمت مخالف نشانه گرفتهام. به سمت هرکسی که بخواهد سیبزمینیها را گرانتر از این کند. هرچه را گران کردهاید دیگر کافیست. دست از سر سیبزمینیها بردارید و یک قدم به عقب بروید. سیبزمینی را برای ما باقی بگذارید و دور شوید. که اگر جوشید خوشمزه شد، سرخ شد خوشمزه شد، ته دیگ شد خوشمزه شد، و دیگر نمیدانم باید چکار کند تا ازین خوشمزهتر نباشد و دست از سرش بردارید؟ کاش کیسهای بودم که تمام سیبزمینیهای جهان در آن میریخت و دوشی که آنها را روی خود حمل میکرد و از چنگال تورم و گرانی نجاتشان میداد و بعد دهانی میشدم که به آنها میگفت: بروید، بروید و به خوشمزه بودن ادامه بدهید. و ارزان باقی بمانید. در زمانهی هرچیز که خوشمزه بود، گرانتر هم بود، شما ارزان بمانید. ای آخرین سنگر هرکسی که میخواست سرسری یک چیزی بخورد و برود دنبال بدبختیهایش. ای که مرام تو را حتی لوکسترین غذای هستی نداشت. که تو در دسترس همه بودی و باقی نه. ای اولین انتخاب دانشجوهای خوابگاهی. ای رفیق هرآنکس که چیزی برای خوردن نداشت و حوصلهای هم برای چیز دیگری درست کردن. کاش سربازی بودم که اسلحهاش را نشانه رفته بود. سمت هرکسی که بخواهد آخرین دلخوشی کسی را از او بگیرد.
@manonasrin
@manonasrin