مجمع پریشانی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


دربارهٔ زبان و ادبیات فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران
ارتباط با مدیر:
@soheilyari67

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


نظرتان دربارهٔ این دیدگاه چیست؟
So‘rovnoma
  •   می‌پسندم
  •   نمی‌پسندم
16 ta ovoz


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
دیدگاهی دربارهٔ بایستگی/نابایستگی حضور در کلاس‌های دانشگاه
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


چرا اوّل بهمن روز بزرگداشت خاقانی شده است؟
(دکتر محمّدرضا ترکی)


اوّل بهمن دقیقاً روز درگذشت خاقانی است و به این اعتبار این روز به‌عنوان روز بزرگداشت خاقانی پیشنهاد و پذیرفته شده است.

محمّدرضا ترکی، پژوهشگر و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت‌وگو با ایسنا دربارۀ روز بزرگداشت خاقانی شروانی که از سال جاری وارد تقویم رسمی کشورمان شده است، اظهار کرد: خاقانی یکی از بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی است و می‌توان گفت او در رأس قصیده‌پردازان زبان فارسی قرار دارد. خاقانی مورد توجّه بسیاری از شاعران بوده است؛ از جمله نظامی، مولوی، حافظ و خیلی‌های دیگر. در واقع هیچ شاعر بزرگی معاصر یا پس از او نداریم که به‌نحوی از خاقانی در شگردهای شاعری، مضامین و ترکیب‌سازی‌های او پیروی نکرده باشد. 

همان‌طور که برای دیگر بزرگان این عرصه چون نظامی و سعدی و حافظ و...، اهمّیّت قائل هستیم، طبعاً برای خاقانی هم باید اهمّیّتی درخور قائل باشیم. این توجّه اگر تا الان نبوده، کوتاهی کرده‌ایم. فرهنگستان هم نظر به همین ضرورت، پیشنهاد روز بزرگداشت خاقانی شروانی را داد. خوشبختانه در شورای فرهنگ عمومی با این پیشنهاد موافقت شد و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی آن را تصویب کرد. این مناسبت فرهنگی از امسال وارد تقویم سالانه و رسمی کشور شده است. ان‌شاءالله بناست از امسال، اول بهمن‌ماه هر سال به عنوان «روز بزرگداشت خاقانی» مورد توجّه قرار بگیرد. طبعاً باید رسانه‌ها، صاحب‌نظران، دانشگاه‌ها و محیط‌های علمی به این مسئله توجه کنند و و رویکرد مناسبی در جهت معرّفی این شاعر به مردم، شناساندن اندیشه‌ها و افکار و سبک سخن خاقانی و خدماتی که به زبان ملی ما کرده است، اتّخاذ کنند.
این امر از کارهای بسیار لازم است که باید سال‌ها پیش اتّفاق می‌افتاد امّا امسال اوّلین سالی است که این بزرگداشت برگزار می‌شود.

براساس تحقیقات گسترده‌ای که انجام دادیم، سال درگذشت خاقانی سال ۵۸۱ هجری قمری است. براساس این تحقیقات و اسناد تازه‌به‌دست آمده، این شاعر دقیقاً در روز بیست‌ویکم شوّال سال ۵۸۱ قمری، در ۶۱ سالگی در شهر تبریز از دنیا رفته و در مقبرة‌الشّعرای معروف این شهر به خاک رفته است. براساس محاسبات تقویمی، بیست‌ویکم شوّال سال ۵۸۱ قمری مصادف بوده است با بیست‌ویکم اسفندماه سال ۵۵۴ یزدگردی که تقویم کهن پیش از اسلام در ایران بوده است. همچنین این تاریخ مصادف بوده با هفتم بهمن‌ماه سال ۱۰۷ ملکشاهی یا جلالی، و همچنین مطابق بوده با بیست‌ویکم ژانویۀ سال ۱۱۸۶ میلادی که مطابق است با اوّل بهمن‌ماه در تقویم هجری شمسی فعلی که در ایران مرسوم است. بنابراین اوّل بهمن دقیقاً روز درگذشت خاقانی است و به این اعتبار این روز به‌عنوان روز بزرگداشت خاقانی پیشنهاد و پذیرفته شده است.

شاعران، به‌ویژه در گذشته، بزرگترین خدمتگزاران زبان بوده‌اند. زبان مادری خاقانی، مانند بسیاری از شاعران فارسی‌گو، فارسی دری نبوده است. زبان مادری او فارسی ارّانی، از زبان‌های کهن ایرانی، بوده است، امّا مثل دیگر شاعران آثار ارجمند خود را به فارسی دری آفریده است. فارسی دری همواره در تاریخ، چه در ناحیۀ شروان و چه در آذربایجان، زبان علمی و فرهنگی و ادبی و زبان میانجی در میان مردم ایران بوده است. خاقانی به‌عنوان یکی از قلّه‌های زبان فارسی، تأثیر زیادی بر شکوه و عظمت هنری این زبان و بر شاعران بعد از خود داشته است.
isna.ir/xdSGzq
https://rubika.ir/faslefaaseleh

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


چون کافرِ بی‌مایه و چون قحبهٔ زشت
نه دین و نه دنیا و نه امّید بهشت
¹!

تحفه، (در اخلاق و سیاست، متنی از سدهٔ هشتم)، تصحیح محمّدتقی دانش‌پژوه، ص ۲۲

۱- «...خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرةَ...» (سورهٔ حَجّ، آیهٔ ۱۱): نه دنیا دارند و نه آخرت!

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


مردگان: خفتگانی بر بستر خاک
(نکته‌ای تطبیقی دربارهٔ واژهٔ «گور/گورستان/مُرده» در فارسی، عربی و انگلیسی)
(سهیل یاری)

تأمّل در ریشه‌شناسی لغات هر زبان ما را به نتایج و نکات جالب و تأمل‌برانگیزی دربارۀ اندیشه‌های تکلّم‌کنندگان به آن زبان‌ها می‌رساند و رهنمون‌کنندهٔ ما برای شناخت نگاه آنان در موضوعی خاص می‌شود.
در این یادداشت کوتاه به نکاتی دربارهٔ ریشه‌شناسی لغت «گور/گورستان» و لغاتی که برای آن در فارسی، عربی و انگلیسی برگزیده‌اند، پرداخته می‌شود:
در سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی بعضی واژه‌هایی که برای واژه «قبر/قبرستان» برگزیده‌اند، در اصل به معنی «خواب»، «خفتن» و «خوابگاه» است:
در زبان فارسی دیری است که برای مردن، مرده، گورستان، «خفتن»، «خفته» و «خواب‌گاه» به کار برده‌اند:
- زیر خاک اندرونْت باید خُفت
گرچه اکنونْت خواب بر دیباست (دیوان رودکی، چاپ امامی، ص ۲۰)
- هر که را خواب‌گه آخِر مشتی خاک است
گو: چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را (دیوان حافظ، تصحیح قزوینی-غنی، ص ۱۰۱).
- بسا شاه که شکم خاک را خوابگاه ساخته‌اند... . (سِمط العُلیٰ، ص ۵۵).
- ... امر کرد زمین را کاویدند، حضرت را خفته و زخم‌رسیده یافتند. (نُزهة‌القلوب مستوفی، ص ۳۲).

- در زبان عربی نیز از جمله لغاتی که به معنی مزار و قبرستان است، دو واژه «مَرقَد» و «مَضجَع» است. «مرقد» و «مضجع» از فعل «رقد» و «ضجع» به معنای «خفتن» مشتق شده‌ است. (مقدّمة الأدب زمخشری، ص ۱۲۵، ۱۸۰)

- در زبان انگلیسی هم یکی از لغاتی که معنای گورستان می‌دهد، cemetery است. این واژه در اصل به معنای «خوابیدن» و «خوابگاه» است: «این لغت از طریق cemeterium لاتینی متأخر از کلمه kiocterion یونانی به دست آمده که در اصل dormitory (خوابگاه) معنی داشت و مشتق بود از koiman به معنی خواباندن». (فرهنگ ریشه‌شناسی انگلیسی، جان آیتو، ص ۲۲۷)

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


چند غلط اِعرابی و شکلی در نقل حدیث نبوی

حدیث مذکور در کتاب سبک‌شناسی شعر استاد سیروس شمیسا (انتشارات میترا، ۱۳۸۸) غلط چاپ شده‌‌است. صورت درست آن این‌گونه است:
يَنزِلُ رَبُّنا -تَبارَكَ و تَعالیٰ- كُلَّ لَيلةٍ إِلَى السَّماءِ الدُّنيا حينَ يَبقیٰ ثُلُثُ اللَّيلِ الآخِرُ، ثُمَّ يَقولُ: «مَن يَدعوني فَأَستَجيبَ لَهُ؟ مَن سَأََلَني فَأُعطِيَهُ؟ مَن يَستَغفِرُني فَأَغفِرَ لَهُ حَتّیٰ یَنفَجِرَ الفَجرُ.
(برخی واژه‌ها هم حرکت‌گذاری نشده که بهتر آن است حرکت‌گذاری شود.)
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


پیشینهٔ یک مثل فارسی در ادب عربی
(سهیل یاری)

- درختى‏ كه‏ تلخش بوَد گوهرا
اگر چرب و شيرين دهى مر ورا
همان ميوۀ تلخ آرَد پديد
از او چرب و شيرين نخواهى مَزيد
[ابوشَكور بلخى]. (امثال و حكم دهخدا، ج‏۱/ ۱۴۶. مَزیدن: چشیدن).
مضمون ابیات فوق بارها در ادبیات فارسی به کار رفته است. به بیان چند نمونه بسنده می‌شود:
- درختِ تلخ هم تلخ آورَد بر
اگرچه ما دهيمش آب شكّر
[اسعد گرگانی].

- درختى كه تلخ است وی را سرشت‏
گرش بر نشانى به باغ بهشت‏
ور از جوى خُلدش به هنگام آب‏
به بيخ انگبين ريزى و شهد ناب‏
سرانجام گوهر به كار آورَد
همان ميوۀ تلخ بار آورَد
¹. (همان)

- اگر درخت تلخ را هزار بار به انگبین و روغن بیندایی، جز تلخی نیفزاید و ننماید. (فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، ج۱/ ۳۶۸).

ابن عبد ربّه (م ۳۲۸) در چند موضع از العقد الفرید به سخنی هم‌مضمون مثل فارسی اشاره کرده‌است:
الشَّجَرةُ المُرّةُ لَو طَلَيتَها بِالعَسَلِ لَم تُثمِر إلّا مُرّاً: اگر درخت تلخ را عسل‌اندود هم کنی، میوۀ آن تلخ خواهد بود. (العقد الفرید، ج۱/ ۱۸۱، ج۲/ ۱۹۲، ۳۲۱)
همچنین این سخن در برخی کشورهای عربی، مثلی رایج است:
زَرَعت حَنظل بأرض عَنبر، سَقیته سکّر و اتعبت عَلیه، وقت قَطفه رجع لأصله (الأمثال الشّعبیة الشّامیة/۱۳۷) / زَرَعِت حَنظَل فی أرض عَنبَر، تعِبتِ جُهدی و السقیتُه سُکَّر، حین فَصلُه رِجِع لأصلُه (موسوعة الأمثال الشّعبیة الفلسطینیة/۲۱۸): اگر حنظل را در عنبرزار بکاری و با شکّر آن را آب دهی و رنج بَری، هنگام چیدن، همچنان حنظل خواهد بود.


۱- این ابیات هرچند در امثال و حکم دهخدا به نام فردوسی آمده است، ولی بنا بر نظر محقق گران‌مایه، دکتر سجاد آیدنلو، «مسلّماً از متن شاهنامه نیست و دربارۀ تعلّق آن‌ها به هجونامۀ منسوب به فردوسی نیز تردید وجود دارد». (رک: «درختی که تلخ آمد او را سرشت... (دربارۀ سه بیتِ مشهورِ منسوب به فردوسی و سابقه و سیرِ تقلید از آن‌ها در شعر فارسی)»/۱۱۲).


منابع
- الأمثال الشّعبیة الشّامیة. نزار الأسود، الطَّبعة الثّانیة، مکتبة التُّراث الشَّعبي، دمشق، ۲۰۰۷.
- امثال و حِكَم. علی‌اكبر دهخدا، چاپ دوازدهم، امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۳.
- «درختی که تلخ آمد او را سرشت... (دربارۀ سه بیت مشهورِ منسوب به فردوسی و سابقه و سیرِ تقلید از آن‌ها در شعر فارسی)». سجاد آیدنلو، مجلۀ جُستارهای ادبی، سال چهل و نهم، شمارۀ دوم، ص ۱۰۷-۱۲۹، تابستان ۱۳۹۵.
- فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی. حسن ذوالفقاری، ۲ج، چاپ دوم، معین، تهران، ۱۳۸۹.
- موسوعة الأمثال الشّعبیة الفلسطینیة. محمد توفیق السّهلي، دار الأقصیٰ لِلدِّراسات و التّرجمة و النّشر، ۲۰۰۲.

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


PDF_07Jan25_0758_splitted.pdf
1.3Mb
یادداشتی از بنده با عنوان «مآخذ و ریشه‌های کهن یک تمثیل (پشه و خرمابن/فیل)»
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw
https://t.me/faslnameyeqalam


از «مقدمه» تا «چاپ» و از چاپ تا «تصحیح» تذکرة‌الأولیاء!!
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


استاد سیروس شمیسا در کتاب کلّیّات سبک‌شناسی، گاهی به «تذکرة الأولیاء، چاپ قزوینی»، ارجاع داده‌اند.
ارجاع مذکور موهِمِ این است که گویی علامه‌قزوینی، تذکرة‌الأولیا را تصحیح کرده‌، درحالی‌که ایشان تنها بر تذکرة‌الأولیا، تصحیح استاد نیکُلسون، مقدمه‌ای نوشته‌اند.
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


کتابستان dan repost
#ضرب‌المثل #عرب #یاری #مهدوی_دامغانی

📗 فرهنگ ضرب‌المثل‌های عربی (گزیدۀ امثال عربی به همراه فهرست الفبایی امثال)؛ سهیل یاری گلدره، با مقدمۀ احمد مهدوی دامغانی، چاپ دوم، ویراست دوم، قم: نشر ادبیات، ۱۳۹۸.

۴۵۲ص، رقعی، شومیز.

۱۷۰ هزار تومان.

سفارش: 
@sketab1399

📚 با کتابستان همراه باشید:
@ketabestan1399


خاک‌پاشی بر چهرۀ ستایندگان


یکی از روایات مشهور منسوب به پیامبر (ص)، حدیثی است که در نکوهش مدّاحان (ستایندگان) نقل شده است: «إذا رَأَيتُمُ المَدّاحينَ، فَاحثوا في وُجوهِهِمُ التُّرابَ»: هرگاه ستایندگان را دیدید، بر چهره‌شان خاک بپاشید. (رک: صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۲۹۷؛ هچنین: سنن تِرمذی، ج ۴، ص ۳۲۶). حدیث مذکور چنین هم نقل شده است: «اُحثوا في وُجوهِ المَدّاحینَ التُّرابَ».
این حدیث را برخی بر ظاهر حمل کرده‌ و گفته‌اند که باید بر چهرۀ مدّاحان خاک پاشید. برای این برداشت، به رفتار برخی صحابه، همچون مِقداد، استشهاد کرده‌‌اند که بر صورت کسی که او را ستود، خاک پاشید و سپس به این حدیث، تمسّک کرد. (همان منابع).

اما شماری از عالِمان، بر آن‌اند که «خاک پاشیدن» کنایه از ناامید گرداندن، و مراد از «مدّاحین»، مداحان دروغ‌گو و چاپلوس است که پیشه‌شان مداحی است و به ممدوحان اوصافی نسبت می‌دهند که در آنان نیست، امّا اگر مداح، صادق باشد و ممدوحی نیکوکار را برای نیکوکاری‌هایش بستاید تا دیگران نیز به انجام چنان کارهایی برانگیخته شوند، مشمول حدیث مذکور نیست. همچنین اشاره کرده‌اند که بارها روبه‌رو پیامبر (ص) را ستودند و ایشان مانع ستایندگان نشدند. (النِّهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ۱، ص ۱۸۴؛ مُروج الذَّهَب، ج ۲، ص ۲۹۳، فتح الباري، ج ۱۰، ص ۴۷۷؛ روضة المتّقين، ج ‏۱۳، ص ۲۸).
استاد سیّدجعفر شهیدی در این باره نوشته‌اند:
«مدح اگر راست و در حدّ متعارف باشد پسنديده است، و اگر به مبالغت و دروغ كشد، گناه است، و روايتى كه در ذمّ مدح است اشارت به اين مدح‏هاست. (شرح مثنوی، ج ۵، ص ۱۸۳).
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


خان جوان‌مرد و جوان عاشق

در کنار دیواری جوانی با گلوی بغض کرده و چشمان خیس از اشک، بر خود می‌پیچید.
خان او را دید. نزدیک جوان رفت.
جوان که زانوی غم به بغل گرفته بود، از جا برخاست. سلام کرد و سر به زیر افکند.
خان پرسید: «مجلس به این خوشی [=مجلس عروسی خان با یکی از دختران روستا به نام چکاوک]. چرا گریه می‌کنی؟»
جوان سکوت کرد.
خان رو به کدخدا پرسید: «میرزا تو بگو. این جوان چه دردی داره؟».
حالت چهرهٔ کدخدا گواهی می‌داد که از راز جوان آگاه است و نمی‌خواهد چیزی بگوید.
خان پرسید: «مدیونی اگه نگی... غم این جوان از چیه؟».
کدخدا گفت: «قربان، شاید در زندگی شکست خورده!».
خان گفت: «جوان!... دل داشته باش و خودت بگو... . من کمکت می‌کنم... . قول می‌دم مشکلت را حل کنم».
جوان همچنان سر به زیر افکنده بود و سخن نمی‌گفت.
لوطی‌حسن گفت: «قربان! گستاخی مرا ببخش... . قرار بود ایشان با چکاوک ازدواج کنه که سرنوشت رقم دیگه‌ای زد».
خان رو به کدخدا گفت: «برو ملّا را بیار تا چکاوک را به عقد این جوان دربیاره... . از این لحظه چکاوک از من حرام و به این جوان حلاله.»
کدخدا که چشمانش از شگفتی گرد شده بود، گفت: «آخه قربان... .».
«آخه نداره کدخدا... . این مجلس شادی هم به افتخار چکاوک و این جوان تا غروب ادامه پیدا می‌کنه... . تمام خرج و مخارج هم به عهدهٔ من... .»
خان می‌خواست حرکت کند که جوان روی پاهایش افتاد و کفش‌هایش را بوسید. خان زیر بغل جوان را گرفت، او را بلند کرد و گفت: «مبارک باشه! خوشبخت باشید... .».
جوان می‌خواست دست‌های خان را ببوسد.
خان دست‌هایش را کنار کشید و آبادی را به سوی دره ترک کرد... .
(مجموعه‌داستان آتش و آواز، منصور یاقوتی. نقل از کتاب چراغی بر فراز قلّه‌ها (شناخت‌نامهٔ منصور یاقوتی)، نسیم خلیلی، ص ۱۱ـ۱۲)

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


هیچ صیّادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی
صید نخواهد کرد!

اگر به خانهٔ من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحامِ کوچهٔ خوش‌بخت بنگرم.

صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند.

این جهان پُرِ از صدای حرکتِ پاهای مردمی‌ست
که همچنان که تو را می‌بوسند
در ذهن خود طناب دارِ تو را می‌بافند.

چراغ‌های رابطه تاریکند...
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی‌ست!

می‌توان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمّای شگفتی را!

پیشانی ار ز داغِ گناهی سیه شود
بهتر ز داغِ مُهرِ نماز از سرِ ریا!
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهرِ فریب خَلق بگویی: خدا، خدا!

در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده‌اند...
(فروغ فرخ‌زاد)

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


خُرده‌گیری ز زشتی دگران
آن بوَد خرده‌‌گیری از یزدان


قالَ رَجُلٌ لِسُقراطَ: «ما أقبحَ وَجهَكَ».
قالَ: «ما تَقبيحُ‏ صُورتي إليَّ فَأذُمَّ، و لا تَحسينُ صورتِكَ إلَيكَ فَتُحمَدَ».
قالَ: «قَد عَلِمتُ».
قالَ: «فَإذا عِبتَ الصَّنعةَ مَعَ عِلمِكَ فَقَد عِبتَ الصّانعَ»:
کسی به سقراط گفت: «رخسارت چه زشت است!».
سقراط گفت: «زشتی رخسارم به دست من نیست تا (به علّت آن) نکوهش شوم. زیبایی رخسار تو نیز به دست تو نیست تا (به سبب آن) ستوده شوی».
آن مرد گفت: «می‌دانم».
سقراط گفت: «پس اگر با آگاهی بر کارِ خدا خرده بگیری، خرده بر خدا گرفته‌ای!».
(البَصائر و الذَّخائر، ابوحَیّان توحیدی، ج ۹/ ۹۱)

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


(۱)
خوانش چند غزل عربی سعدی، به همراه نکاتی دربارهٔ برخی ضبط‌ها و اِعراب‌گذاری‌ها
گوینده: سهیل یاری
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


غزلیات عربی سعدی (۱)
براساس کتاب غزل‌های سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی
https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw


تردیدی نیست که قرآنِ کریم مقامِ زن را، نه در قیاسِ محیط جاهلی که در قیاس با همۀ برداشت‌های دنیای کهن، تعالی داده است، ولی بقایای تفکّر جاهلی و شاید هم بقایای فرهنگ‌های کهنه‌ای که جامعۀ اسلامی بر ویرانه‌های آن‌ها شالودۀ خود را استوار کرده، سبب شده است که در محیط اسلامی، زن پایگاه والای خویش را، جز در مواردی استثنایی، نتواند به دست آورد.

هرچه هست این روایات [یعنی روایاتی که در مذمّت زنان است]، بر سرِ زبان‌های مردم بوده و آن‌ها را گفتۀ رسول (ص) تلقّی می‌کرده‌اند و از رهگذر شیوع آن‌ها در محیط اجتماعی ما فرهنگی شکل گرفته است که چهرۀ زن را به گونه‌ای نه چنان که هست و نه چنان که شایستۀ نگاه انسانی است، تصویر کرده است.

ابوهِلال عسکری (وفات پس از ۳۹۵)، ادیب و ناقد بزرگ عرب‌زبان، در در کتاب «دیوان المعانی» که سفینه‌ای است از شاهکارهای نظم و نثر عرب، فصلی پرداخته است با عنوان «مَن أَحَبَّ لِبَناتِهِ المَوتَ» (دربارۀ کسانی که آرزوی مرگ دختر خود را داشته‌اند)... .».
در میان آن همه برخوردهای منفی و شرم‌آور نسبت به زن و دختر، البته کسانی هم بوده‌اند که داشتن دختر را بر پسر ترجیح می‌داده‌اند و رساله‌های مفردی هم با عنوان «فَضلُ البَنات عَلَی البَنین» (برتری دختران بر پسران) تألیف می‌کرده‌اند».

در سراسر تاریخ شعر فارسی و شعر ملل اسلامی شاید حتی یک بیت نتوان یافت که مخاطبِ تربیتی آن دختران یا زنان باشند... و اگر قدری انصاف به کار بریم می‌توانیم بگوییم مخاطبِ آن انسان است به طور کُلّ.


با چراغ و آینه، استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، ص ۸۱، ۸۳، ۸۵، ۱۰۱

https://t.me/joinchat/AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.