#پارت913
با تعجب نگاهش کردم و گفتم :
_ چرا مگه چیه از اینجا
و بعد به اطراف اشاره کردم و حرفم و ادامه دادم
_ عجیب تره؟
فرهاد کمی توی جاش نیم خیز شد
و با پوزخندی که همیشگی بود براش،
نگاهم کردو گفت:
_ انقدر که مخت بوم
و با دست کنار سرش شکلکی در اوورد و ادامه داد
_ منفجر بشه
با بهت به رفتارش نگاه کردم
یعنی چی؟
مشکل چیه یعنی چیزی هست که مهیار بهم نگفته؟
و خودم جواب مزخرف خودم و دادم
اره احمق همه چیز و که به تو نمیگه
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
با تعجب نگاهش کردم و گفتم :
_ چرا مگه چیه از اینجا
و بعد به اطراف اشاره کردم و حرفم و ادامه دادم
_ عجیب تره؟
فرهاد کمی توی جاش نیم خیز شد
و با پوزخندی که همیشگی بود براش،
نگاهم کردو گفت:
_ انقدر که مخت بوم
و با دست کنار سرش شکلکی در اوورد و ادامه داد
_ منفجر بشه
با بهت به رفتارش نگاه کردم
یعنی چی؟
مشکل چیه یعنی چیزی هست که مهیار بهم نگفته؟
و خودم جواب مزخرف خودم و دادم
اره احمق همه چیز و که به تو نمیگه
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈