یه خاطره امروز یادم افتاد که خنده دار نیست اماخواستم تعریف کنم براتون
۶سال پیش خواهر ۱۸ سالم که یک سال از من کوچیکتر بود و همسرش در اثر گاز گرفتگی جونشون رو از دست دادن.
چند وقت بعد اون جریان یکی از اشناهامون تعریف میکرد که خونشون دو طبقه بوده و بچه ها طبقه بالا و خودش و همسرش طبقه پایین بودن وشب خوابیده بودن، که خواب میبینه خواهرم بهش میگه فاطمه خانم بیدار شو بچه هات.
از خواب بیدار میشه اما اهمیت نمیده و باز میخوابه و سه مرتبه خواب خواهرم رو با همون یک جمله میبینه وبعد سه بار میگه نکنه چیزی شده..
میره طبقه بالا و متوجه میشه شمع سماورشون خاموش شده و گاز تو خونه جمع شده..
میگفت اگر یکم دیرتر میرفتم بچه هام خفه شده بودن تو خواب.
خدا خواهرمو وسیله کرد تا اونا رو از مرگ حتمی نجات بده..
@khateirat