بعد از مدتها عاشقی کردن و پنهونی غذا بردن یواشکی هدیه و گل آوردن و نزدیک خونه صندلی عقب نشستن خلاصه داره قشنگتر هم میشه.الان تو خونه ازش میپرسن، اسمش رو میارن.
بابا احوالش رو میپرسه، مامان میگه ناهار چی دوست داره براش بپزم؟ و من ساعتها میتونم از چیزهایی که دوست داره براشون حرف بزنم.:)
بابا احوالش رو میپرسه، مامان میگه ناهار چی دوست داره براش بپزم؟ و من ساعتها میتونم از چیزهایی که دوست داره براشون حرف بزنم.:)