🖇بیارزش بودن کتابهای کریم مجتهدی
📋پیشتر، من در مقالهای در نقد افکار هگل کریم مجتهدی توضیح داده بودم که کتاب انباشته از اشتباهات اساسی و بدفهمیهای بسیار است و جای شگفتی است که نهادی مانند پژوهشگاه که مبالغ گزافی از بودجۀ کشور را میبلعد دو ویراستار کاردان ندارد که دستکم اشتباههای املایی نویسنده را تصحیح کنند. وانگهی، اگر فرهنگستان علوم دو نفر اهل فلسفه، سیاست، حقوق و ... ندارد که به عنوان مثال نظری به آن کتاب بیندازند و به مسئول پژوهشگاه تذکری بدهند که دستکم در فکر آبروی خود باشد، پس، این فرهنگستان به چه دردی میخورد؟ همان پژوهشگاه گویا گروه فلسفه و ادبیاتی هم دارد؛ آیا آنان به همکار شاغل در همان نهاد نمیتوانند بگویند که این تُرّهات چیست که به نام بزرگترین نهاد پژوهشی علوم انسانی کشور ــ و شاید خاور میانه و حومه ــ تحویل مردم دادهای؟ من پیشتر این تذکر را داده و نظر نویسندۀ افکار هگل و مسئول پژوهشگاه را به بیارزش بودن اثر جلب کرده بودم. البته، این تنها اثری از همان نویسنده نیست که ارزشی ندارد، بلکه ارزش علمی افکار کانت او بیش از کتاب نخست نیست و اگر هیچ یک از آنها نوشته و منتشر نمیشد هیچ خللی در بنیان فرهنگی کشور ایجاد نمیشد. پاسخی که من به این نوشته دریافت کردم با این عبارت آغاز میشد : «شخصاً با اغراض پنهانی و سوءِ نیّت آشکار منتقد مورد نظر کاری ندارم و ترجیح میدهم در قبال بازتابهای شرطی که بر ایشان عارض شده و آنها را تأمل و تفکر پنداشتهاند، سکوت اختیار کنم، البته بدون اینکه این سکوت را علامت رضا بدانم.» بدیهی است هر بازتاب شرطی که عارض من شده باشد، مانع از درست بودن انتقادهای من نیست. دلیل این هم همان نامۀ نویسنده است که در آن به هیچ یک از ایرادهای من پاسخی نداده است. با کمال تأسف، این «سکوت علامتِ رضاست»، حتیٰ اگر صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داریم و سکوت خودمان را علامت رضا ندانیم. به دنبال این توضیح مبتنی بر روانشناسی منتقد به عنوان علّتِ معلول هگلـ وـ کانتندانی نویسنده یک عبارت اخلاقی نیز آمده که آخرین مَفَرِّ همۀ بسازـ وـ بفروشهای فرهنگی است : «از طرف دیگر عمیقاً میتوان ایمان داشت که اثری با صداقت و پشتکار تهیه شده، به مانند بذر کوچکی است که امکان حیات را در بطن خود میپروراند و البته در شرایط نامساعد از بین میرود و مضمحل میشود، ولی اگر به سبب حُسنِ اتفاق با شرایط مساعدی روبرو شود، رشد و نمو میکند و به شکوفایی میرسد، یعنی به زحمت فضلفروشان مغرضی که جز ظنّت بیمارگونه و کینهجویی، هنر دیگری ندارند، نیازمند نیست.» البته، من توصیۀ روانشناسانۀ آن استاد دانشگاه مادر را جدّی گرفتم و در نخستین فرصتی که دست داد به روانشناسی مراجعه و وجوهی از «ظنّت بیمارگونه و کینهجویی» خود معالجه کردم ــ برابر نظر همان روانشناس ــ اما بار دیگر نوشتههایی از نوع افکار هگل و افکار کانت استاد را از نظر گذراندم. آنچه اینک میتوانم گفت این است که «فضلفروشیِ» کسی که چیزی برای فروش دارد، بسی بهتر از یاوههای کمفروشانی است که، به هر مناسبتی، با کوفتن بر طبلِ میانتهی اخلاق جیب مردم را خالی میکنند. این چه اخلاقی است که به بزرگترین نهاد علوم انسانی کشور و به «چهرۀ ماندگار» آن اجازه میدهد که، با مرخص کردن وجدان حرفهای خود، یاوههایی را در چاپهای متعدد تحویل مردم دهند؟ 🖊
🔸 یک کلمه. فصلنامه سیاستنامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 5
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai
📋پیشتر، من در مقالهای در نقد افکار هگل کریم مجتهدی توضیح داده بودم که کتاب انباشته از اشتباهات اساسی و بدفهمیهای بسیار است و جای شگفتی است که نهادی مانند پژوهشگاه که مبالغ گزافی از بودجۀ کشور را میبلعد دو ویراستار کاردان ندارد که دستکم اشتباههای املایی نویسنده را تصحیح کنند. وانگهی، اگر فرهنگستان علوم دو نفر اهل فلسفه، سیاست، حقوق و ... ندارد که به عنوان مثال نظری به آن کتاب بیندازند و به مسئول پژوهشگاه تذکری بدهند که دستکم در فکر آبروی خود باشد، پس، این فرهنگستان به چه دردی میخورد؟ همان پژوهشگاه گویا گروه فلسفه و ادبیاتی هم دارد؛ آیا آنان به همکار شاغل در همان نهاد نمیتوانند بگویند که این تُرّهات چیست که به نام بزرگترین نهاد پژوهشی علوم انسانی کشور ــ و شاید خاور میانه و حومه ــ تحویل مردم دادهای؟ من پیشتر این تذکر را داده و نظر نویسندۀ افکار هگل و مسئول پژوهشگاه را به بیارزش بودن اثر جلب کرده بودم. البته، این تنها اثری از همان نویسنده نیست که ارزشی ندارد، بلکه ارزش علمی افکار کانت او بیش از کتاب نخست نیست و اگر هیچ یک از آنها نوشته و منتشر نمیشد هیچ خللی در بنیان فرهنگی کشور ایجاد نمیشد. پاسخی که من به این نوشته دریافت کردم با این عبارت آغاز میشد : «شخصاً با اغراض پنهانی و سوءِ نیّت آشکار منتقد مورد نظر کاری ندارم و ترجیح میدهم در قبال بازتابهای شرطی که بر ایشان عارض شده و آنها را تأمل و تفکر پنداشتهاند، سکوت اختیار کنم، البته بدون اینکه این سکوت را علامت رضا بدانم.» بدیهی است هر بازتاب شرطی که عارض من شده باشد، مانع از درست بودن انتقادهای من نیست. دلیل این هم همان نامۀ نویسنده است که در آن به هیچ یک از ایرادهای من پاسخی نداده است. با کمال تأسف، این «سکوت علامتِ رضاست»، حتیٰ اگر صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داریم و سکوت خودمان را علامت رضا ندانیم. به دنبال این توضیح مبتنی بر روانشناسی منتقد به عنوان علّتِ معلول هگلـ وـ کانتندانی نویسنده یک عبارت اخلاقی نیز آمده که آخرین مَفَرِّ همۀ بسازـ وـ بفروشهای فرهنگی است : «از طرف دیگر عمیقاً میتوان ایمان داشت که اثری با صداقت و پشتکار تهیه شده، به مانند بذر کوچکی است که امکان حیات را در بطن خود میپروراند و البته در شرایط نامساعد از بین میرود و مضمحل میشود، ولی اگر به سبب حُسنِ اتفاق با شرایط مساعدی روبرو شود، رشد و نمو میکند و به شکوفایی میرسد، یعنی به زحمت فضلفروشان مغرضی که جز ظنّت بیمارگونه و کینهجویی، هنر دیگری ندارند، نیازمند نیست.» البته، من توصیۀ روانشناسانۀ آن استاد دانشگاه مادر را جدّی گرفتم و در نخستین فرصتی که دست داد به روانشناسی مراجعه و وجوهی از «ظنّت بیمارگونه و کینهجویی» خود معالجه کردم ــ برابر نظر همان روانشناس ــ اما بار دیگر نوشتههایی از نوع افکار هگل و افکار کانت استاد را از نظر گذراندم. آنچه اینک میتوانم گفت این است که «فضلفروشیِ» کسی که چیزی برای فروش دارد، بسی بهتر از یاوههای کمفروشانی است که، به هر مناسبتی، با کوفتن بر طبلِ میانتهی اخلاق جیب مردم را خالی میکنند. این چه اخلاقی است که به بزرگترین نهاد علوم انسانی کشور و به «چهرۀ ماندگار» آن اجازه میدهد که، با مرخص کردن وجدان حرفهای خود، یاوههایی را در چاپهای متعدد تحویل مردم دهند؟ 🖊
🔸 یک کلمه. فصلنامه سیاستنامه. شماره یازدهم. زمستان 1397. صفحه 5
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai