حالا دخل این حرفها به «تشیّع امامی» چیست؟
دخلش این است که جان کالوین قضیه را به راحتی مارتین لوتر نمیدید. از دید وی، اینطور نیست که هرکس ایمان دارد رستگار میشود. کالوین به «پیشا تقدیری» یا Pre-determination اعتقاد داشت. از دید او، همه چیز به اراده خداوند صورت میگرفت، من جمله کسب ایمان حقیقی و رستگاری. از دید او، فهرست بسیار محدود از افراد بودند که از روز ازل، رستگاریشان توسط خداوند مقدّر شده و اینان هر کاری هم که بکنند، تقدیر نهایتا ایشان را به سمت ایمان و رستگاری سوق خواهد داد. در مقابل شما هر قدر هم که انسان شریفی باشید، اگر از قبل برای رستگاری مقدّر نشده باشید، نهایتا ساکن جهنم خواهید شد. مشخص است که این آموزه چقدر میتواند مومنین را دچار تشویش و نگرانی کند. اتفاقا، ماکس وبر اثر مشهور خود یعنی «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» را بر اساس همین تشویش عمومی نوشته است.
باری، تشویش کالوینیستی فوق به نوعی شبیه به تشویشِ امامی ای است که به آن اشاره کردم. در نتیجه قابل درک است که در برهه تاریخیای که هنوز مقوله وراثت امامت مطرح بوده، ایمانِ همراه با ترس و لرز شیعیان، چه عرصه پر تنشی را در مذاهب شیعه ایجاد میکرده و در نتیجه، عملا با وفات هر امام، شاهد یک انشقاق مذهبی میبودیم. البته امروز بیشتر این مذاهب و نحلههای شیعی دیگر وجود ندارند.
نکته نهایی اینکه انشقاقهای مذهبی در مسیحیت عمدتا ماهیت دکترینال داشته و دارند. یعنی مسیحیان حول یک باور یا مساله فکری از یکدیگر منشق میشدند. در تشیّع و همینطور تصوّف اما، بیشتر انشقاقها نه حول یک مساله فکری که حول پیروی از یک امام یا قطب و ... تحقق مییافته و مییابد.
دخلش این است که جان کالوین قضیه را به راحتی مارتین لوتر نمیدید. از دید وی، اینطور نیست که هرکس ایمان دارد رستگار میشود. کالوین به «پیشا تقدیری» یا Pre-determination اعتقاد داشت. از دید او، همه چیز به اراده خداوند صورت میگرفت، من جمله کسب ایمان حقیقی و رستگاری. از دید او، فهرست بسیار محدود از افراد بودند که از روز ازل، رستگاریشان توسط خداوند مقدّر شده و اینان هر کاری هم که بکنند، تقدیر نهایتا ایشان را به سمت ایمان و رستگاری سوق خواهد داد. در مقابل شما هر قدر هم که انسان شریفی باشید، اگر از قبل برای رستگاری مقدّر نشده باشید، نهایتا ساکن جهنم خواهید شد. مشخص است که این آموزه چقدر میتواند مومنین را دچار تشویش و نگرانی کند. اتفاقا، ماکس وبر اثر مشهور خود یعنی «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» را بر اساس همین تشویش عمومی نوشته است.
باری، تشویش کالوینیستی فوق به نوعی شبیه به تشویشِ امامی ای است که به آن اشاره کردم. در نتیجه قابل درک است که در برهه تاریخیای که هنوز مقوله وراثت امامت مطرح بوده، ایمانِ همراه با ترس و لرز شیعیان، چه عرصه پر تنشی را در مذاهب شیعه ایجاد میکرده و در نتیجه، عملا با وفات هر امام، شاهد یک انشقاق مذهبی میبودیم. البته امروز بیشتر این مذاهب و نحلههای شیعی دیگر وجود ندارند.
نکته نهایی اینکه انشقاقهای مذهبی در مسیحیت عمدتا ماهیت دکترینال داشته و دارند. یعنی مسیحیان حول یک باور یا مساله فکری از یکدیگر منشق میشدند. در تشیّع و همینطور تصوّف اما، بیشتر انشقاقها نه حول یک مساله فکری که حول پیروی از یک امام یا قطب و ... تحقق مییافته و مییابد.