در سقوط جایگاه ایران در تحوّلات تاریخی قفقاز، یک پای ماجرا همواره روسیه بوده است. پس از واپسین اقدامات ضروری امّا مقطعی در تثبیت جایگاه ایران در قفقاز در دوران آقامحمدخان، با دو وهن بزرگ در جنگ با روسیه پای ما برای همیشه از قفقاز بریده شد. یک سده بعد در ۱۹۱۸، با نامگذاری بخشی از سرزمینهای سابق با عنوان جعلی آذربایجان، سپس با بهرسمیت شناختن همان عنوان جعلی بهعنوان یک کشور در دوران رفسنجانی، با دست خودمان، در زهدان خود سهرابی پروراندیم که بعدا مجبور باشیم برای حفظ ایران او را بکشیم!
چندی پیش با عدم حمایت از ارمنستان و از دست رفتن سیطرهی این کشور بر آرتساخ (قرهباغ) و حالا با پذیرفتن دالان تورانی زنگزور، ارتباط ما با بخشی از قلمرو تاریخیمان که طیّ هزارهها برقرار بوده بهکل قطع میشود.
فیشته در تٲمّلات خود دربارهٔ ماکیاولی در سال ۱۸۰۷ مینویسد:
«همسایگان شما تنها در صورتی که متّحد طبیعی او هستید ملاحظهٔ شما را به جا میآورند، جز این همواره مترصّد وارد آوردن آسیبی روزافزون به شمایند.» از این گذشته «دفاع از مرزهای واقعیتان کافی نیست، لازم است اطمینان حاصل کنید نفوذتان رو به کاستی نگذاشته باشد».
امّا ایدئولوژی امّتگرای جا در التقاطی با کمونیسم روسی، توجّه هیئت حاکمهی ایران را از نفوذ موثّر در قفقاز چنان غافل کرده، که جنگ خسروپرویز را در دژ دربند قفقاز با اَطراک، امروز مجبوریم در داخل خاک ایران پذیرا باشیم. این، ثمرهی نیم قرن تضعیف ایران در وضعیّت جنگی است که جمهوری کمونیست/قومگرا/روشنفکر/اسلامی بر ایران تحمیل کرده است.
فیالحال در همان وضعیّتی هستیم که فروغی در حاشیهٔ کنفرانس ورسای در سال ۱۹۱۷ از آن مینالید :
«چه فایده! یک دست بیصداست، ملّت ایران باید صدا داشته باشد، ایران باید ملّت داشته باشد!»
چندی پیش با عدم حمایت از ارمنستان و از دست رفتن سیطرهی این کشور بر آرتساخ (قرهباغ) و حالا با پذیرفتن دالان تورانی زنگزور، ارتباط ما با بخشی از قلمرو تاریخیمان که طیّ هزارهها برقرار بوده بهکل قطع میشود.
فیشته در تٲمّلات خود دربارهٔ ماکیاولی در سال ۱۸۰۷ مینویسد:
«همسایگان شما تنها در صورتی که متّحد طبیعی او هستید ملاحظهٔ شما را به جا میآورند، جز این همواره مترصّد وارد آوردن آسیبی روزافزون به شمایند.» از این گذشته «دفاع از مرزهای واقعیتان کافی نیست، لازم است اطمینان حاصل کنید نفوذتان رو به کاستی نگذاشته باشد».
امّا ایدئولوژی امّتگرای جا در التقاطی با کمونیسم روسی، توجّه هیئت حاکمهی ایران را از نفوذ موثّر در قفقاز چنان غافل کرده، که جنگ خسروپرویز را در دژ دربند قفقاز با اَطراک، امروز مجبوریم در داخل خاک ایران پذیرا باشیم. این، ثمرهی نیم قرن تضعیف ایران در وضعیّت جنگی است که جمهوری کمونیست/قومگرا/روشنفکر/اسلامی بر ایران تحمیل کرده است.
فیالحال در همان وضعیّتی هستیم که فروغی در حاشیهٔ کنفرانس ورسای در سال ۱۹۱۷ از آن مینالید :
«چه فایده! یک دست بیصداست، ملّت ایران باید صدا داشته باشد، ایران باید ملّت داشته باشد!»