دستور برقراري رابطه عاشقانه آليسيا با الكس است، روبهرو شود. دولين چنان جا میخورد كه بطري شامپايني را كه به درخواست آليسيا براي جشن دونفرهشان خريده، در دفتر پرسكات جا میگذارد؛ يعني عشقي كه قرار بود شكل بگيرد، بايد مثل همان بطري شامپاين به فراموشي سپرده شود، يا فداي وظيفهای شود كه سازمان به عهده او و آليسيا گذاشته. تضاد شخصيتها در اينجا نيز سرنوشتساز است، به اين ترتيب كه آليسياي احساساتي منتظر شنيدن يك نه از طرف دولين است تا مأموريت محوله را نپذيرد، اما دولين با وجود عصبيتي كه از اين مأموريت دارد، قبول يا رد مأموريت را به خود آليسيا وامیگذارد؛ آن هم در جايي كه آليسيا میگويد: «اقلاً چيزي رو كه به اونها نگفتي، به من بگو. كه قبول داري من دختر خوبي هستم، كه عاشق توام و ديگه به گذشته برنميگردم...» و پاسخ دولين چنين است: «تو مسئول خودت هستي.» يا «بستگي به خودت داره.» و آليسيا نااميدانه میگويد: «گور باباي آليسيا هم كرده... بره به جهنم...» آنچه دولين را وا نميدارد تا بهصراحت بگويد قبول نكن، بيشتر از آنكه تعهد سازماني و احساس انجام وظيفه در قبال وطن باشد، ناشي از نياز او به شنيدن كلمه نه از سوي آليسياست، تا از اين طريق به عشق زني اعتماد كند كه تاكنون ماجراهاي عشقي بسياري را از سر گذرانده و برايش رابطه برقرار كردن و رابطه را به هم زدن كاري عادي است، چنانكه آليسيا در حضور دولين در خانهاش از كمودور میپرسد: «دوستم داري؟» و پاسخ میشنود: «تو زن زيبايي هستي...»
نياز دولين به شنيدن كلمه نه از سوي آليسيا در حكم باور عشقي است كه آليسيا به او ابراز میدارد، و نيز ارضاي اين حس مردانه كه او در نظر آليسيا در مرتبهای بهتر و بالاتر از مردان ديگري است كه تاكنون با آنها رابطه داشته است. دولين میخواهد به اين اطمينان از سوي آليسيا برسد كه مرد دلخواهش را يافته و حاضر است براي او تن به هر مضيقهای بدهد، اما از اين سو آليسيا كه واقعاً به چنين احساسي رسيده، به عنوان يك زن منتظر دستور دولين است تا به اين باور برسد كه دولين برخلاف روزهاي پيشين او را عاشقانه پذيرفته، و چون نيازش پاسخ داده نميشود، نااميدانه مأموريت را میپذيرد. بنابراين آنچه از اين تضاد برمیآيد، ناشي از تفاوت عميق دو شخصيت است كه ايجاد بحران میكند. از اينجا به بعد است كه تضاد اين دو به مرحله تقابل میرسد و هر بار كه يكديگر را میبينند، به يكديگر زخم زبان میزنند، مخصوصاً دولين كه هر چند دوست ندارد فكر كند آليسيا زني هرزه است، اما هر بار كه او را میبيند، از لجي كه دارد، همين تصور را ابراز میكند تا آليسيا را شريك رنج خود كند.
اما پيام به عنوان حرف اصلي موضوع. وقتي فكر اصلي عشق است و كشمكش ميان عشق فردي و وظيفه جمعي، پيام يا حرف اصليای كه از اين ميان برمیآيد، چيست؟
✍ #علی_موذنی
🎬 Notorious | 1946
Join 👉 @honar7modiran
نياز دولين به شنيدن كلمه نه از سوي آليسيا در حكم باور عشقي است كه آليسيا به او ابراز میدارد، و نيز ارضاي اين حس مردانه كه او در نظر آليسيا در مرتبهای بهتر و بالاتر از مردان ديگري است كه تاكنون با آنها رابطه داشته است. دولين میخواهد به اين اطمينان از سوي آليسيا برسد كه مرد دلخواهش را يافته و حاضر است براي او تن به هر مضيقهای بدهد، اما از اين سو آليسيا كه واقعاً به چنين احساسي رسيده، به عنوان يك زن منتظر دستور دولين است تا به اين باور برسد كه دولين برخلاف روزهاي پيشين او را عاشقانه پذيرفته، و چون نيازش پاسخ داده نميشود، نااميدانه مأموريت را میپذيرد. بنابراين آنچه از اين تضاد برمیآيد، ناشي از تفاوت عميق دو شخصيت است كه ايجاد بحران میكند. از اينجا به بعد است كه تضاد اين دو به مرحله تقابل میرسد و هر بار كه يكديگر را میبينند، به يكديگر زخم زبان میزنند، مخصوصاً دولين كه هر چند دوست ندارد فكر كند آليسيا زني هرزه است، اما هر بار كه او را میبيند، از لجي كه دارد، همين تصور را ابراز میكند تا آليسيا را شريك رنج خود كند.
اما پيام به عنوان حرف اصلي موضوع. وقتي فكر اصلي عشق است و كشمكش ميان عشق فردي و وظيفه جمعي، پيام يا حرف اصليای كه از اين ميان برمیآيد، چيست؟
✍ #علی_موذنی
🎬 Notorious | 1946
Join 👉 @honar7modiran