#part182
د.ا.ن دنی
+سارا عو یادت میاد ؟
_دوستت ؟
+اره
میخواد خودکشی کنه
الان تو همین ساختمونه که ادرسشو بهم فرستاده
میخواد منو ببینه
خواهش میکنم زود تر
_باشه ولی چرا میخواد خودکشی کنه ؟
چی شده مگه ؟
+بی خبرم
اینو که گفتم لیام دیگه ادامه ندادو منم چیزی نگفتم
تقریبا بعد ده مین لیام جلو یه ساختمون تو یه خیابون خیلی پرت نگه داشت
خیلی خلوت بود ...
+این جاس ؟
_اره
ادرس همینه
اینو که گفت سریع از ماشین پیاده شدمو به ساختمان نگاه کردم ...
خیلی بلند بود
این جور که معلوم بود هیچ کس اون جا نبود ...
درش باز بود ...
سریع رفتم سمتشو وارد ساختمان شدم
صدای لیام میومد که میگفت تنهایی نرو
اما اهمیت ندادمو با سرعت بیشتر رفتم سمت پله هاعو ازشون رفتم بالا ...
دو طبقه رو سریع رفتم بالا ولی دیگه نفس نفس میزدم
نمیتونستم ادامه بدم ...
دستمو گرفتم به نرده عو اون یکی دستمو گذاشتم رو قفسه سینم...
قلبم خیلی تند تند میزد ...
بعد دو سه مین دوباره ادامه دادمو
از پله ها رفتم بالا
طبقه پنجم ...
بالاپشتبوم اونجا بود ...
فکر کنم همون جاییه که سارا رفته ...
بعد دوسه مین مکث وارد اونجا شدمو به اطرافم نگاه کردم ...
+خوش اومدی
به سمت صدا برگشتمو
به سارا نگاه کردم ...
به نرده ها تکیه کرده داده بودو به من نگاه میکرد ...
+اونجا خطر ناکه
ممکنه نرده ها ...
داشتم ادامه میدادم
که حرفمو قطع کردو ادامه داد
_نگران من نباش
مهم نیست
فقط اومدی که باهات خدافظی کنم
نه هیچ چیز دیگه
تو نمیتونی نظر منو عوض کنی
+باشه
هر چی تو بخوای
فقط بزار حرف بزنیم
برای اخرین بار ...
اینو که گفتم سرشو به نشانه تائید تکون داد
_میشنوم ؟
+من واقعا نمیدونم چرا میخوای این کارو بکنی
فقط میخوام بدونی
سخت ترین روزای زندگیو دیدم
روزایی که هیچ چیز نداشتم
بد بخت تر از همیشع بودم هیچ امیدی برای ادامه نداشتم ...
ولی امروز از اون روزا خجالت میکشم
روزایی که وقتی حالم بد بود به زندگی باختمو خودکشی کردم ...
خجالت میکشم از لک رو دستم ...
خجالت میکشم ...
کاری نکن که این اتفاق برای تو هم بیفته
_ دیگه قرار نیست
روزایی بیاد که خجالت بکشم
امروز اخرین روزه
و من از هیچ چیز خجالت نمیکشم
اینو که گفت اروم قدم برداشتمو بهش نزدیک شدم
_به من نزدیک نشو
+بعد این همه مدت حق دارم که بغلت کنم
_نه نداری
یه قدم بیای جلو تر خودمو پرت کردم پایین
اینو که گفت سر جام میخکوب شدمو بهش نگاه کردم
+باشه سارا
هر چی تو بخوای
_چرا اینجوری رفتار میکنی ؟
قبل اینکه بخوام چیزی بگم خودش ادامه داد
_چرا فکر میکنی من دیوونم ؟
من فقط خستم
من فقط اسیب دیدم
من دیوونه نیستم
من بچه نیستم
اینو خیلی بلند گفتو جیغ کشید
_من درکت میکنم
تمام حسی که الان داریو درک میکنم
منم ی روز مثل تو بودم
فقط اینو میدونم که الان تو حسیو داری ک
اگه یکی بهت بگه دوست داره و بهت ثابت کنه
دیگه اینکارو نمیکنی
+نه دنی دیگه هیچ چیز اثری نداره
اینو با گریه گفتو به پایین نگاه کرد ...
+خواهش میکنم سارا
به حرفام فکر کن ..
هر چیزی که اذیتت میکنه رو بگو
تو خیلی جوونی
نباید الان بمیری
_چرا اون روزایی که حالت بد بود این فکرارو نکردی ؟
میدونی الان کله خر تر از همیشم
با هر حرفی ممکنه منفجر شمو برم اونور
+چرا بهم نمیگی چی شده ؟
باهام حرف بزن
لطفا ...
اینو گفتمو اروم به سمتش قدم برداشتم
یه لبخند عجیبی رو لباش بود که اصلا به اشکی که تو چشماش بود نمیومد ...
فقط چند قدم
باهاش فاصله داشتم که
خودشو به سمت عقب برد ...
+سارا نه
اینو داد زدمو دویدم سمتش اما قبل اینکه برسم ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjIzMDA4OTIx
جواب
@hardpmn
د.ا.ن دنی
+سارا عو یادت میاد ؟
_دوستت ؟
+اره
میخواد خودکشی کنه
الان تو همین ساختمونه که ادرسشو بهم فرستاده
میخواد منو ببینه
خواهش میکنم زود تر
_باشه ولی چرا میخواد خودکشی کنه ؟
چی شده مگه ؟
+بی خبرم
اینو که گفتم لیام دیگه ادامه ندادو منم چیزی نگفتم
تقریبا بعد ده مین لیام جلو یه ساختمون تو یه خیابون خیلی پرت نگه داشت
خیلی خلوت بود ...
+این جاس ؟
_اره
ادرس همینه
اینو که گفت سریع از ماشین پیاده شدمو به ساختمان نگاه کردم ...
خیلی بلند بود
این جور که معلوم بود هیچ کس اون جا نبود ...
درش باز بود ...
سریع رفتم سمتشو وارد ساختمان شدم
صدای لیام میومد که میگفت تنهایی نرو
اما اهمیت ندادمو با سرعت بیشتر رفتم سمت پله هاعو ازشون رفتم بالا ...
دو طبقه رو سریع رفتم بالا ولی دیگه نفس نفس میزدم
نمیتونستم ادامه بدم ...
دستمو گرفتم به نرده عو اون یکی دستمو گذاشتم رو قفسه سینم...
قلبم خیلی تند تند میزد ...
بعد دو سه مین دوباره ادامه دادمو
از پله ها رفتم بالا
طبقه پنجم ...
بالاپشتبوم اونجا بود ...
فکر کنم همون جاییه که سارا رفته ...
بعد دوسه مین مکث وارد اونجا شدمو به اطرافم نگاه کردم ...
+خوش اومدی
به سمت صدا برگشتمو
به سارا نگاه کردم ...
به نرده ها تکیه کرده داده بودو به من نگاه میکرد ...
+اونجا خطر ناکه
ممکنه نرده ها ...
داشتم ادامه میدادم
که حرفمو قطع کردو ادامه داد
_نگران من نباش
مهم نیست
فقط اومدی که باهات خدافظی کنم
نه هیچ چیز دیگه
تو نمیتونی نظر منو عوض کنی
+باشه
هر چی تو بخوای
فقط بزار حرف بزنیم
برای اخرین بار ...
اینو که گفتم سرشو به نشانه تائید تکون داد
_میشنوم ؟
+من واقعا نمیدونم چرا میخوای این کارو بکنی
فقط میخوام بدونی
سخت ترین روزای زندگیو دیدم
روزایی که هیچ چیز نداشتم
بد بخت تر از همیشع بودم هیچ امیدی برای ادامه نداشتم ...
ولی امروز از اون روزا خجالت میکشم
روزایی که وقتی حالم بد بود به زندگی باختمو خودکشی کردم ...
خجالت میکشم از لک رو دستم ...
خجالت میکشم ...
کاری نکن که این اتفاق برای تو هم بیفته
_ دیگه قرار نیست
روزایی بیاد که خجالت بکشم
امروز اخرین روزه
و من از هیچ چیز خجالت نمیکشم
اینو که گفت اروم قدم برداشتمو بهش نزدیک شدم
_به من نزدیک نشو
+بعد این همه مدت حق دارم که بغلت کنم
_نه نداری
یه قدم بیای جلو تر خودمو پرت کردم پایین
اینو که گفت سر جام میخکوب شدمو بهش نگاه کردم
+باشه سارا
هر چی تو بخوای
_چرا اینجوری رفتار میکنی ؟
قبل اینکه بخوام چیزی بگم خودش ادامه داد
_چرا فکر میکنی من دیوونم ؟
من فقط خستم
من فقط اسیب دیدم
من دیوونه نیستم
من بچه نیستم
اینو خیلی بلند گفتو جیغ کشید
_من درکت میکنم
تمام حسی که الان داریو درک میکنم
منم ی روز مثل تو بودم
فقط اینو میدونم که الان تو حسیو داری ک
اگه یکی بهت بگه دوست داره و بهت ثابت کنه
دیگه اینکارو نمیکنی
+نه دنی دیگه هیچ چیز اثری نداره
اینو با گریه گفتو به پایین نگاه کرد ...
+خواهش میکنم سارا
به حرفام فکر کن ..
هر چیزی که اذیتت میکنه رو بگو
تو خیلی جوونی
نباید الان بمیری
_چرا اون روزایی که حالت بد بود این فکرارو نکردی ؟
میدونی الان کله خر تر از همیشم
با هر حرفی ممکنه منفجر شمو برم اونور
+چرا بهم نمیگی چی شده ؟
باهام حرف بزن
لطفا ...
اینو گفتمو اروم به سمتش قدم برداشتم
یه لبخند عجیبی رو لباش بود که اصلا به اشکی که تو چشماش بود نمیومد ...
فقط چند قدم
باهاش فاصله داشتم که
خودشو به سمت عقب برد ...
+سارا نه
اینو داد زدمو دویدم سمتش اما قبل اینکه برسم ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjIzMDA4OTIx
جواب
@hardpmn