ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک
این دل تنگ من و این دود عود
در شبستان زخمه های چنگ و رود
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
عشق دیگر نیست این، این خیرگی است
چلچراغی در سکوت و تیرگی است
این دل تنگ من و این دود عود
در شبستان زخمه های چنگ و رود
این فضای خالی و این پروازها
این شب خالی و این آوازها
ای مرا با شور شعر امیخته
این همه اتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به اتش سوختی
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
فروغ فرخزاد