آیا ضمن نوشتن به این نکته توجه دارید که احتمالاً در آینده کسان دیگری هم رمانتان را میخوانند؟
سیمنون: فقط میدانم که افراد زیادی هستند که کم و بیش مشکلاتی شبیه مشکلات من دارند گواینکه قوت و ضعف این مشکلات در مورد هر کس فرق میکند و اینها با خواندن رمان من و یافتن پاسخ مشکلاتشان خوشحال خواهند شد. البته اگر برای مشکلاتشان پاسخی بیابند.
آیا حتی وقتی که نویسنده راه حلی برای مشکلات طرح شده در رمانش نمییابد باز هم سودی عاید خواننده خواهد شد؟ چون که به هر حال نویسنده اگرچه کورمال کورمال ولی مصرانه تلاش کرده تا راه حلی برای برخی از مشکلات پیدا کند.
سیمنون: درست است یقیناً همین طور است. یادم نیست که آیا راجع به احساس چندین سالهام قبلاً برایتان صحبت کردم یا نه. در حال حاضر جامعهی غربی دین و ایمان قویای ندارد؛ سلسله مراتب طبقات اجتماعی هم در آن مستحکم نیست. در ضمن مردم نیز از سازمانهای عریض و طويل وحشت دارند چون که احساس میکنند فقط جزء کوچکی از این سازمانها هستند. بنابر این خواندن رمان در نظرشان تقریبا مثل نگاه کردن از سوراخ کلید خانهی همسایه است برای اینکه ببینند همسایهشان چه کار میکند؛ و اینکه آیا همسایهی آنها هم دچار همان عقدههای حقارت و وسوسهها و غرق در همان فسادها و پلیدیهاست. خوانندگان آثار هنری، دنبال این چیزها میگردند و من فکر میکنم که این روزها اکثر مردم مضطرباند. به همین دلیل هم در پی کشف وجود خودشان هستند.
مثلا الان رمانهایی شبیه رمانهای بسیار ملایم لطیف و آرامبخش آناتول فرانس خیلی کم است. بر عکس حالا دیگر مردم طالب آثار بسیار پیچیده هستند. چون که میخواهند سر از تمامی زوایای وجود آدمی در بیاورند. منظورم را که میفهمید؟
بله فکر میکنم منظورتان این است که علت به وجود آمدن این طور داستانها صرفا این نیست که امروزه به زعم ما دانشمان نسبت به روانشناسی زیادتر شده بلکه به این خاطر است که خوانندگان به این گونه از آثار احتیاج بیشتری دارند.
سیمنون: بله پنجاه سال پیش یک آدم عادی - الان مسائل و مشکلات عدیدهای وجود دارد که این آدم قبلاً هیچ اطلاعی از آنها نداشته - برای مشکلات خودش راه حلهایی داشته ولی الان دیگر ندارد.
سیمنون: فقط میدانم که افراد زیادی هستند که کم و بیش مشکلاتی شبیه مشکلات من دارند گواینکه قوت و ضعف این مشکلات در مورد هر کس فرق میکند و اینها با خواندن رمان من و یافتن پاسخ مشکلاتشان خوشحال خواهند شد. البته اگر برای مشکلاتشان پاسخی بیابند.
آیا حتی وقتی که نویسنده راه حلی برای مشکلات طرح شده در رمانش نمییابد باز هم سودی عاید خواننده خواهد شد؟ چون که به هر حال نویسنده اگرچه کورمال کورمال ولی مصرانه تلاش کرده تا راه حلی برای برخی از مشکلات پیدا کند.
سیمنون: درست است یقیناً همین طور است. یادم نیست که آیا راجع به احساس چندین سالهام قبلاً برایتان صحبت کردم یا نه. در حال حاضر جامعهی غربی دین و ایمان قویای ندارد؛ سلسله مراتب طبقات اجتماعی هم در آن مستحکم نیست. در ضمن مردم نیز از سازمانهای عریض و طويل وحشت دارند چون که احساس میکنند فقط جزء کوچکی از این سازمانها هستند. بنابر این خواندن رمان در نظرشان تقریبا مثل نگاه کردن از سوراخ کلید خانهی همسایه است برای اینکه ببینند همسایهشان چه کار میکند؛ و اینکه آیا همسایهی آنها هم دچار همان عقدههای حقارت و وسوسهها و غرق در همان فسادها و پلیدیهاست. خوانندگان آثار هنری، دنبال این چیزها میگردند و من فکر میکنم که این روزها اکثر مردم مضطرباند. به همین دلیل هم در پی کشف وجود خودشان هستند.
مثلا الان رمانهایی شبیه رمانهای بسیار ملایم لطیف و آرامبخش آناتول فرانس خیلی کم است. بر عکس حالا دیگر مردم طالب آثار بسیار پیچیده هستند. چون که میخواهند سر از تمامی زوایای وجود آدمی در بیاورند. منظورم را که میفهمید؟
بله فکر میکنم منظورتان این است که علت به وجود آمدن این طور داستانها صرفا این نیست که امروزه به زعم ما دانشمان نسبت به روانشناسی زیادتر شده بلکه به این خاطر است که خوانندگان به این گونه از آثار احتیاج بیشتری دارند.
سیمنون: بله پنجاه سال پیش یک آدم عادی - الان مسائل و مشکلات عدیدهای وجود دارد که این آدم قبلاً هیچ اطلاعی از آنها نداشته - برای مشکلات خودش راه حلهایی داشته ولی الان دیگر ندارد.