Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
.
یک روز فایزه، پایش رو از رو میز برداشت، سوزن و نخشو گذاشت به جاسوزنی و گفت من فعلا نمیتونم بیام دوزلی،چونکه یه کاری دارم،دستم بنده.باید برم.از همه خدافظی کرد رفت.
امروز ، بعد چند ماه اومد، درحالیکه موجودی نرم و کوچوک و خوشخوراک با خودش به ارمغان آورده بود!😌🥲🐣✨
یک روز فایزه، پایش رو از رو میز برداشت، سوزن و نخشو گذاشت به جاسوزنی و گفت من فعلا نمیتونم بیام دوزلی،چونکه یه کاری دارم،دستم بنده.باید برم.از همه خدافظی کرد رفت.
امروز ، بعد چند ماه اومد، درحالیکه موجودی نرم و کوچوک و خوشخوراک با خودش به ارمغان آورده بود!😌🥲🐣✨