"اتاق"
درد مرا هیچکسی نمیفهمد جز
سیگار و هندزفری و کاغذای مچاله که خیسن
صدای مرا هیچکسی نمیشنود جز
گوشای سنگین مادرم و دیوار آجری اتاقم
وجود مرا هیچکسی نمیبیند جز
ساعت روی دیوار و چشمیِ اتاقم
همنشینی با مرا هیچکسی قبول نمیکند جز
پنجرهِ بی پرده و تخت مُسِنِ گوشهِ اتاقم
چند سالی میباشد که توی اتاقم لامپ خاموش و سیگارم روشن هست، افکارم خالی و زیرسیگارم پُر شده و لبم خنده و دلم بغض کرده است.
هر نقطهای از اتاق قتلگاه یک خاطرهای میباشد که هر شب یکی از آنها به خوابم میآیند و وقتای بیداریام را به هم میزنند. کاش دکمهای وجود داشت که با زدنش به گذشته برمیگشتم. اما قسمتی از وجودم به من میگوید که باز هم همان کار ها را تکرار میکنی، باز هم همان دست ها را میگیری، باز هم همان سیگار ها را میکشی و باز هم توی اتاقت زنجیر میشوی. فیلم نامهِ دنیا تغییر نمیکند و تو مثل بازیگری هستی که باید اجرایش بکنی و با هر سازی که میزند برقصی. بعضیها سرنوشت را قبول میکنند ولی بعضیها گوشهِ اتاق را ترجیح میدهند.
درد مرا هیچکسی نمیفهمد جز
سیگار و هندزفری و کاغذای مچاله که خیسن
صدای مرا هیچکسی نمیشنود جز
گوشای سنگین مادرم و دیوار آجری اتاقم
وجود مرا هیچکسی نمیبیند جز
ساعت روی دیوار و چشمیِ اتاقم
همنشینی با مرا هیچکسی قبول نمیکند جز
پنجرهِ بی پرده و تخت مُسِنِ گوشهِ اتاقم
چند سالی میباشد که توی اتاقم لامپ خاموش و سیگارم روشن هست، افکارم خالی و زیرسیگارم پُر شده و لبم خنده و دلم بغض کرده است.
هر نقطهای از اتاق قتلگاه یک خاطرهای میباشد که هر شب یکی از آنها به خوابم میآیند و وقتای بیداریام را به هم میزنند. کاش دکمهای وجود داشت که با زدنش به گذشته برمیگشتم. اما قسمتی از وجودم به من میگوید که باز هم همان کار ها را تکرار میکنی، باز هم همان دست ها را میگیری، باز هم همان سیگار ها را میکشی و باز هم توی اتاقت زنجیر میشوی. فیلم نامهِ دنیا تغییر نمیکند و تو مثل بازیگری هستی که باید اجرایش بکنی و با هر سازی که میزند برقصی. بعضیها سرنوشت را قبول میکنند ولی بعضیها گوشهِ اتاق را ترجیح میدهند.