@dark_s


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


Helo everyone stay out of my channel

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


▪️دلنوشت▪️ dan repost
قسمت دوم


▪️دلنوشت▪️ dan repost
امروز متفاوت بود انگار با تمام روز هايش فرق داشت بعد از اين كه وارد خانه شد به سرعت
به اتاق رفت او شروع به گريه كرد
خواستم برم و بقلش كنم و همراهش گريه كنم
اما وقتى در اتاق را باز كردم ديدم كه گيتارش را بقل كرده او گريه ميكند برايم باور نكردنى بود
يك ساعت گذشت او با لبخند به پيش ما امد
نميخواست كه متوجه دردش شويم
سلام كرد و باز به اتاقش رفت و شروع به زدن گيتارش كرد هر بار كه گيتار ميزد همه ساكت ميشدند. او گوش ميدادند
هيچ شبى نبود هيچ كسى نبود هيچ پنجره اى
نبود كه بدون صداى گيتار او به خواب برود
گيتار شكسته
#كيان_اسماعيلى


▪️دلنوشت▪️ dan repost
دست هايش بوى سيم هاى گيتارش را ميداد
هر شب يك نت تازه از درد هايش را مينواخت
سيگارش را روشن ميكرد و به فكر فرو ميرفت
هر شب از ديروز بدتر ميشد
هيچ حرفى نميگفت و فقط گيتارش را در اغوش ميگرفت شايد هم گوش هاى من كر بود كه صداى درد ه غم گيتارش را نميشنيدم
هميشه خنده اى روى لب داشت كه حتى كوچكترين كودك هم متوجه دروغى بودن ان ميشد
گيتار شكسته
#كيان_اسماعيلى


▪️دلنوشت▪️ dan repost
شاهزاده اى بسيار ثروت مند به سمت ميخانه اى رفت با لباس معمولى و شروع به خوردن مشروب كرد.
پيك ميخورد و سلامتى ميرفت
سربازيى كه انجا بود او را شناخت
پيك را بالا برد او گفت
شاهزاده گدايان با عدل بى قلب حيوان انسان
همه او همه صفت كسى است كه در تختش با حورى هايش جشن ميگيرد او شب در كنار ما پيك ميرود. ليوان ها به صدا در امد
همه فرياد ها به اسمان رفت
شاهزاده جوان پيك را بالا برد او گفت
ان شاهزاده اى كه ميگويد منم كه هر شب به اين جا مياييم و بجاى فكر و تصميم گيرى همراه شما پيك ميروم درست است من شاهزاده گدايانم. كه هر شبم را با خنده همراه شما صبح ميكنم با عدل بى قلبم كه تختم را ول كرده او با شما خنده و گريه ميكنم
حيوان انسان ام كه صدها بار به اينجا امدم وهر شب يك حرف در كاخ شنيدم
راست ميگويى من پادشاه گدايان آم
#كيان_اسماعيلى


New revolution dan repost
کنار پنجره میروم
سیگاری روشن میکنم
و به شهر نگاه میکنم
به مردمی که خنده های مصنوعی خود را همه جا با خود میبرند
به پسران باکره ای که به دنبال فاحشه میگردند
و مردان فاحشه ای که به دنبال باکره میگردند
سیگارم را خاموش میکنم
و به فکر فرو میروم
و این آغاز دیوانگی است #كيان_اسماعيلى


▪️دلنوشت▪️ dan repost
گاز را باز کرد سیگارش را ارام بر روی لب گذاشت
روشن کرد و ارام شروع به کشیدن کرد
به فکر فرو رفت
در این فکر که ایا بد مرگ هم اینقدر تنها خواهد بود یا نه
انقدر مشغول شده بود
که خاکستر سیگارش روی صورتش ریخت
با خود کمی فکر کرد برای نتیجه گیری اخر
لیخند به صورت او برگشت
انگار با سایه ها ارتباط بر قرار کرده بود
سیگارش را خاموش کرد ارام چشمانش را بست
اما لبخندش روی صورتش بود.
درست است این زیبا ترین خودکشی دنیاست
بزرگ نویس کوچک
#كيان_اسماعيلى


@dar2delbot dan repost
سلام, Rezaw هستم
با در2دل می تونی برای من بدون نام و نشون پیام بفرستی. اگر حرفی، نقدی، در۲دلی داری که نمی تونی مستقیم بهم بگی الان وقت گفتنشه.
روی لینک زیر کلیک کن و هرچی دوست داری برام بنویس، پیغامت بدون نام بدست من می رسه.


#دلنوشته:)


افكار تهي در مغزم ريسه ميرفتند من هم مانند مرده اي فقط نظاره گر... هيچ كاري از دستم بر نمي آمد زندگي اي كه طعم مرگ ميداد و مرگي كه برايم از زندگي شيرين تر ؛ساعت ٤:٣٠ صبح بود و سو سوي نور خورشيد داشت پوست دستم را ميسوزاند پوست دستم .... دقيقا همانجايي كه او لمس كرده بود و با ناخن هاي سياه و بلندش خراشي بر جاي گذاشته بود دردي بسيار زجر آور . دستم را گرفتم و به مكاني رفتم.مكاني خالي از انسان ،تاريك و پر از سايه .دستم دردش كم شده بود نگاهي انداختم ببينم وضعش چطور است .ناگه .!منظره اي ديدم كه باورش برايم سخت بود آن نقطه از دستم پوستش كامل از بين رفته بود و تبديل به منطقه اي سياه شده و در درونش آتش را ميديدم اتشي در اعماق دستم ولي نه سوزشي بود نه درگرمايي گويي من هم از جنس آنم ....
#ر_ش
#٢٨/٣/٩٦


"اتاق"

درد مرا هیچکسی نمی‌فهمد جز
سیگار و هندزفری و کاغذای مچاله که خیسن
صدای مرا هیچکسی نمی‌شنود جز
گوشای سنگین مادرم و دیوار آجری اتاقم
وجود مرا هیچکسی نمی‌بیند جز
ساعت روی دیوار و چشمیِ اتاقم
همنشینی با مرا هیچکسی قبول نمی‌کند جز
پنجرهِ بی پرده و تخت مُسِنِ گوشهِ اتاقم
چند سالی می‌باشد که توی اتاقم لامپ خاموش و سیگارم روشن هست، افکارم خالی و زیرسیگارم پُر شده و لبم خنده و دلم بغض کرده است.
هر نقطه‌ای از اتاق قتلگاه یک خاطره‌ای می‌باشد که هر شب یکی از آن‌ها به خوابم می‌آیند و وقتای بیداری‌ام را به هم می‌زنند. کاش دکمه‌ای وجود داشت که با زدنش به گذشته برمی‌گشتم. اما قسمتی از وجودم به من می‌گوید که باز هم همان کار ها را تکرار می‌کنی، باز هم همان دست ها را می‌گیری، باز هم همان سیگار ها را می‌کشی و باز هم توی اتاقت زنجیر می‌شوی. فیلم نامهِ دنیا تغییر نمی‌کند و تو مثل بازیگری هستی که باید اجرایش بکنی و با هر سازی که می‌زند برقصی. بعضی‌ها سرنوشت را قبول میکنند ولی بعضی‌ها گوشه‌ِ اتاق را ترجیح می‌دهند.


عشق الهي ترين حس كه از يك شيطان نشأت ميگيره
#ر_ش


كاملا خسته فكرم درگير بود همش صداي جيغ وسط اهنگ lamentos تو گوشم بود بعدشم كه ناله هاش انگار منم داشتم گريه ميكردم ولي از اشك خبري نبود كاملا فشار رو روي قفسه سينم حس ميكردم عين اين ادمايي كه بختك ميگيرتشون ،من دقيقا همون حسو داشتم ولي تو بيداري مطلق همون درد همون حد عجز انقدر عاجز بودم كه حتي نفس هم نميتونستم بكشم كاملا حالم داشت رو به مرگ ميرفت فقط تنها چيزي كه يادمه هوا اونشب باد شديد ميزد و من ساعت و نگاه كردم ساعت ٣:٤٢ بود تو همون لحظه ناله هاي تو گوشم ساكت شد و تبديل به يه صداي ترسناك شد كه ميگفت
"و اكنون تمام اين شياطين با تو خواهند مرد " همين لحظه تمام توجه مغزم فقط به روبروم بود حس ميكردم ضربان قلبم به شدت داره كم ميشه در همون تاريكي شيطاني با زوزه اي ترسناك ظاهر شد و من از شدت ترس پريدم بلند شدم فهميدم همه ي اينها خواب بوده ولي احساس كردم خودم رو تكون نميتونم بدم ولي سرم ...؛نه سرم تكون ميخورد رو ساعت زوم كردم باورم نميشد ساعت ٣:٤٠ بودهوام داشت تازه طوفاني ميشد....
#ر_ش
#٢٥/٣/٩٦




She sold her soul befor death


عشق همیشه باعث ناراحتی آدما میشه
چون عشق از جنس منه
از جنس آتش
عشق یه حس شیطانیه
×حرف های یک شیطان×






ساکن بهشتم و
زاده جهنم...


در دنیا تک و تنها سرگشته بودم تا که او را شناختم
فرشته ای بود
فرشته ای با بالهای شیطان
فرشته ى تاریکی
فرشته ای که من را به من نشان داد.


با خودش در فكر چگونه اغاز شدن عشقش نسبت به او بود ؛عشقي بي كران كه ادمي خاكي ازش گرفته بود، او كه زماني سوگلي اش بود سوگلي اي اتشين براي فردي از جنس نور ....:)
#ر_ش

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

76

obunachilar
Kanal statistikasi