شعر و غزل چامه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


اشعار اختصاصی از مجموعه ادبی چامه
شعر و غزل
@chaame تلفیق تک بیت و تصویر
@chaameadmin تماس با ما

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


به جان جمله مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم

به جان جمله جانبازان که جانم
به جان رستگارانش که رستم

عطاردوار دفترباره بودم
زبردست ادیبان می‌نشستم

چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و قلم‌ها را شکستم

جمال یار شد قبله نمازم
ز اشک رشک او شد آبدستم

ز حسن یوسفی سرمست بودم
که حسنش هر دمی گوید الستم

در آن مستی ترنجی می بریدم
ترنج اینک درست و دست خستم

مبادم سر اگر جز تو سرم هست
بسوزا هستیم گر بی‌تو هستم

توی معبود در کعبه و کنشتم
توی مقصود از بالا و پستم

شکار من بود ماهی و یونس
چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم

چو دیدم خوان تو بس چشم سیرم
چو خوردم ز آب تو زین جوی جستم

برای طبع لنگان لنگ رفتم
ز بیم چشم بد سر نیز بستم

همان ارزد کسی کش می پرستد
زهی من که مر او را می پرستم

ببرد از کسی کآخر ببرد
به سوی عدل بگریزید ز استم

چو ری با سین و تی و میم پیوست
بدین پیوند رو بنمود رستم

یقین شد که جماعت رحمت آمد
جماعت را به جان من چاکرستم

خمش کردم شکار شیر باشم
که تا گوید شکار مفترستم
 
#مولوی
@chaameghazal ⛵️






نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه
می‌پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه

دل به جز خواستهٔ دوست چه می‌خواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟

خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ
فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟

می‌توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی
باز اگر باز رسیدیم به یکدیگر چه؟

گفتم ای دوست مرا بی‌خبر از خود مگذار
گفت و بد گفت که از بی‌خبری خوش‌تر چه

#فاضل_نظری
@chaameghazal 🌙


از آن‌سوی فلق آمد زنِ ستاره‌به‌دست
کنارِ من ــ منِ تاریکِ بی‌ستاره ــ نشست

چه‌گونه شاکرِ آن چشمِ مهربان باشم
اگر نباشم از این پس همه ستاره‌پرست؟

چه جای غبن که هر سنگی از تو شد خورشید
وگر به سنگِ تو پیشانیِ ستاره شکست

گشاده باد هماره دری که پیش از تو
گشود هر سحر آن را و هر غروبش بست

ز آسمان و زمینم امید و بیمی نیست
که با تو گم شده اندیشه‌‌ی بلندم و پست

نگاه کن که شوم فصل‌فصلِ وصلِ تو را
از آن دو حبه‌ی انگورِ رنگ‌رنگِ تو مست

جهان دوپاره شد، از نیک و بد به شاخصِ تو
وگر خلاصه کنم جز تو هرچه هست بد است

#حسین_منزوی
@chaameghazal ⛵️


روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است
که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام

همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام

چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام

زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام

دست موتم نکند میخ سراپرده عمر
گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام

تو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام

سعدی از پرده عشاق چه خوش می‌گوید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام

#سعدی
@chaameghazal 🌙


برای چیست که از رفتن تو دل‌نگرانم؟
مگر چقدر قرار است بی‌تو زنده بمانم

شکایتی اگر از عشق دارم، از سر خامی‌ست
به‌لطف خویش خطای مرا ببخش، جوانم

خزانِ سوخته‌ام پرشد از شکوهِ شکوفه
هزارشکر که پای تو باز شد به جهانم

به‌قول اهل سخن شاعری زبانزدم اما
همیشه پیش تو لکنت گرفته‌است زبانم

اگرچه پیش تو ماندن تمام حاجت من بود
ولی اراده کنی، بسته می‌شود چمدانم

#حسین_دهلوی
@chaameghazal ⛵️


خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد

من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد

روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد

هُمای گو مَفِکَن سایهٔ شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد

بیانِ شوق چه حاجت؟ که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

هوایِ کویِ تو از سر نمی‌رود آری
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

به سانِ سوسن اگر دَه‌زبان شود حافظ
چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد

#حافظ
@chaameghazal ⛱️


هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم تو راهبرم بودی

باهرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی

هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی

در صبحدم عشرت، هم‌دوش تو می‌رفتم
در شامگه غربت، بالین سرم بودی

در خندۀ من چون ناز، در کنج لبم خفتی
در گریۀ من چون اشک،در چشم ترم بودی

چون طرح غزل کردم، بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم، زیب هنرم بودی

آواز چو می‌خواندم، سوز تو به سازم بود
پرواز چو می‌کردم، تو بال و پرم بودی

هرگز دل من جز تو، یار دگری نگزید
ور خواست که بگزیند، یار دگرم بودی

«سرمد» به دیار خود، از ره نرسیده گفت:
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی

#صادق_سرمد
@chaameghazal 🌱


سرانجام بشر را، این زمان،
اندیشناکم، سخت
بیش از پیش.
که می‌لرزم به خود
از وحشتِ این یاد.
نه می‌بیند،
نه می‌خواند،
نه می‌اندیشد،
این ناسازگار، ای داد!

نه آگاهش توانی کرد، با زاری
نه بیدارش توانی کرد، با فریاد!

نمی‌داند،
بر این جمعیتِ انبوه و این پیکار روز افزون
که ره گم می‌کند در خون،
ازین پس، ماتمِ نان می‌کند بیداد!

نمی‌داند،
زمینی را که با خون آبیاری می‌کند،
گندم نخواهد داد!

#فریدون_مشیری
@chaameghazal ⛵️


آنی که بی تو من همه جا بی ‌سخن نی‌ام
هر جا منم تویی‌، تویی آنجاکه من نی‌ام

غیر از عدم پیام عدم کس نگفته است
در عالمی که دم زده‌ام زان دهن نی‌ام

عجزم چو آب و آتش یاقوت روشن است
یعنی‌که باعث تری و سوختن نی‌ام

حاشا که بشکنم مژه در دیدهٔ ‌کسی
گر مو شوم که بیش ز موی بدن نی‌ام

ننموده‌ام درشتی طاقت به هیچکس
عرض رگ‌گلم رگ نشتر شکن نی‌ام

نیرنگ حیرتی نتوان یافت بیش ازین
پیچیده‌ام به پای خود اما رسن نی‌ام

عنقا به هر طرف نگری بال می‌زند
رنگم بهار دارد و من در چمن نی‌ام

بیچاره‌ای تظلم غفلت‌ کجا برد
افتاده‌ام به غربت و دور از وطن نی‌ام

عریانی از مزاج جنونم نمی‌رود
هر چند زیر خاک روم درکفن نی‌ام

رنگم نهفته نیست که بویش کند کسی
کنعانی نقاب درم پیرهن نی‌ام

بی‌فقر دعوی من و ما گم نمی‌شود
نی شد ز بوربا شدن آگه‌ که من نی‌ام

یاران ترحمی که درین عبرت انجمن
من رفتنم چو پرتو و شمع آمدن نی‌ام

بیدل تجددی‌ست لباس خیال من
گر صد هزار سال برآیدکهن نی‌ام

#بیدل_دهلوی
@chaameghazal 🌙


ای دوست به هر منزل، همخانه تو را یابم
در کشور جان و دل، جانانه تو را یابم

در دیدهٔ بیداران، در جلوه تو را بینم
در حلقه هشیاران، مستانه تو را یابم

خود باده و خود جامی، خود رند می آشامی
میخانه تو را دانم، پیمانه تو را یابم

چندان که زنم غوطه چون موج به هر دریا
در سینه هر قطره دردانه تو را یابم

در دیر و حرم جز تو دیّار نمی‌باشد
در کعبه تو را بینم، در خانه تو را یابم

در چشم حزین دایم، بی پرده تو پیدایی
ای چشم و چراغ دل پروانه تو را یابم

#حزین_لاهیجی
@chaameghazal ⛵️


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

#حافظ
@chaameghazal 🌱


آمدی، گل‌ها به شوق و شور بیرون آمدند
دختران از تنگنای گور بیرون آمدند

ماه در دست، آسمانی‌ها به راهت دف زدند
بادها با نغمه‌ی تنبور بیرون آمدند

دست دنیا را گرفتی، مردمان رنجکش-
عاقبت از زیر بار زور بیرون آمدند

چشمِ بیداران به خورشید تو روشن تا که شد
از شب بی‌روزنِ بی‌نور بیرون آمدند

واژه‌های شور‌ و شیرین با کرامات لبت
چون عسل از کندوی زنبور بیرون آمدند

کاش بودی تا ببینی حال دنیا خوب نیست
کاسبان سلطه با ساطور بیرون آمدند

#سیده_تکتم_حسینی
@chaameghazal ⛱️


هرگه که شبی خود را در میکده اندازیم
صد فتنه برانگیزیم صد کیسه بپردازیم

آن سر که بود در می وان راز که گوید نی
ما مونس آن سِرّیم ما محرم آن رازیم

هر نغمه که پیش آرند ما با همه در شوریم
هر ساز که بنوازند ما با همه در سازیم

زین پیش کسی بودیم و امروز در این کشور
ما جمری بغدادیم ما بکروی شیرازیم

گر حکم کند سلطان کین باده براندازند
او باده براندازد ما بنک براندازیم

آن روز که در محشر مردم همه گرد آیند
ما با تو در آن غوغا دزدیده نظر بازیم

بر یاد تو هر ساعت مانند عبید اکنون
بزمی دگر افروزیم عیشی دگر آغازیم

#عبید_زاکانی
@chaameghazal ⛵️


چون مرغ نیم بسمل چندانکه می‌تپیدم
تسلیم تا نگشتم آسودگی ندیدم

خاک سیه کشیدم در دیده بیجمالش
پیرانه سر چو طفلان خوش سرمه یی کشیدم

آخر به سنگ جورم بشکست شیشه دل
دردا که در پی دل بیهوده میدویدم

خواهم بخاک بردن چون لاله داغ حسرت
کز گلشن وصالش هرگز گلی نچیدم

اهلی اگرچه گشتم دیوانه لیک شادم
کز قید خودپسندی وحشی صفت رمیدم

#اهلی_شیرازی
@chaameghazal 🌙


خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد

این طرفه که او من شد و من او و ز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد

هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟

بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره بجز نیش ندارد

#عراقی
@chaameghazal 🌱


داشت در یک عصر پاییزی زمان می‌ایستاد
داشت باران در مسیر ناودان می‌ایستاد

با لبی که کاربرد اصلی‌اش بوسیدن است
چای می‌نوشید و قلب استکان می‌ایستاد

در وفاداری اگر با خلق می‌سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می‌ایستاد

یک شقایق بود بین خارها و سبزه‌ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می‌ایستاد

در حیاط خانه گل‌ها محو عطرش می‌شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می‌ایستاد

موقع رفتن که می‌شد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می‌بردم بر آن، می‌ایستاد

موقع رفتن که می‌شد طاقت دوری نبود
جسممان می‌رفت اما روحمان می‌ایستاد

از حساب عمر کم کردیم خود را، بعد ما
ساعت آن کافه یک شب در میان می‌ایستاد

قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال می‌گفتم بمان، می‌ایستاد

ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
نه چرا آهسته، باید ساربان می‌ایستاد

باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان می‌ایستاد

#کاظم_بهمنی
@chaameghazal 🌙




چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟

به نامه‌ای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بی‌خبرت را ز خود خبر نرساندی؟

دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟

مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی

کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی

بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی

#حسین_منزوی
@chaameghazal ⛵️

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.