آرام dan repost
پسره دختره رو گروگان گرفته الان کسی نمی خواد پسش بگیره😳😳😁
تازه پسره دختری رو که گروگان گرفته وادار می کنه براش فسنجون بپزه😂😂😂
- گروگانم گرفتی طبق آییننامهی حقوق بشر وظیفهته خورد و خوراک منو تأمین کنی.
چشمانش پر خنده شد.
- یعنی این شورای حقوق بشر گروگانگیری رو آزاد کرده که براش آییننامه داده؟
دستی در هوا تکان داد و سمت وسایل روی میز برگشت.
- حالا هر چی!
و سرش را بلند کرد.
- ببینم این فسنجونی که میگی چطور میپزن؟
با نگاه به روجا سری تکان داد.
- انداختنت بهم به خدا! یعنی اینقدر ذوقزده شدن که نیستی باز هزار تا بلا سرشون بیاری، فکر کنم کلا هم از پس گرفتنت پشیمون شدن.
چشم تنگ کرد.
- چطور؟
نفسی کشید. نگرانی از لحنش مشخص بود.
- عطا چند روزیه نه جوابم رو میده و نه کلا در دسترسه.
دست روجا روی قلبش نشست.
- جدی که نمیگی؟
موبایل را در دستش فشرد و با گرفتن شمارهی عطا کنار گوشش نگه داشت. با شنیدن پیام تکراری در دسترس نمیباشد. آن را به بلندگو زد و سمت روجا گرفت.
- بفرما. احتمالا امروز فردا ازم شماره حساب بخوان تا برای نگه داشتنت بهم رشوه بدن!!
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk
رمانی شاد و عاشقانه با کلی هیجان و جذابیت. قول می دم در حین خودندنش لبخند از رو لبتون کنار نره...
اگه رمانی می خواید بخونید که در عین جریانات شیرین و جدی، هر لحظه لذت ببرین رمان....
عــــــــروس بلـــــــــــــــــگراد
توصیه من به شما
رمانی پر فراز و نشیب و پرهیجان از اکرم حسین زاده
#نویسندهچاپی
#رایگان
#بیسانسور
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk
تازه پسره دختری رو که گروگان گرفته وادار می کنه براش فسنجون بپزه😂😂😂
- گروگانم گرفتی طبق آییننامهی حقوق بشر وظیفهته خورد و خوراک منو تأمین کنی.
چشمانش پر خنده شد.
- یعنی این شورای حقوق بشر گروگانگیری رو آزاد کرده که براش آییننامه داده؟
دستی در هوا تکان داد و سمت وسایل روی میز برگشت.
- حالا هر چی!
و سرش را بلند کرد.
- ببینم این فسنجونی که میگی چطور میپزن؟
با نگاه به روجا سری تکان داد.
- انداختنت بهم به خدا! یعنی اینقدر ذوقزده شدن که نیستی باز هزار تا بلا سرشون بیاری، فکر کنم کلا هم از پس گرفتنت پشیمون شدن.
چشم تنگ کرد.
- چطور؟
نفسی کشید. نگرانی از لحنش مشخص بود.
- عطا چند روزیه نه جوابم رو میده و نه کلا در دسترسه.
دست روجا روی قلبش نشست.
- جدی که نمیگی؟
موبایل را در دستش فشرد و با گرفتن شمارهی عطا کنار گوشش نگه داشت. با شنیدن پیام تکراری در دسترس نمیباشد. آن را به بلندگو زد و سمت روجا گرفت.
- بفرما. احتمالا امروز فردا ازم شماره حساب بخوان تا برای نگه داشتنت بهم رشوه بدن!!
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk
رمانی شاد و عاشقانه با کلی هیجان و جذابیت. قول می دم در حین خودندنش لبخند از رو لبتون کنار نره...
اگه رمانی می خواید بخونید که در عین جریانات شیرین و جدی، هر لحظه لذت ببرین رمان....
عــــــــروس بلـــــــــــــــــگراد
توصیه من به شما
رمانی پر فراز و نشیب و پرهیجان از اکرم حسین زاده
#نویسندهچاپی
#رایگان
#بیسانسور
https://t.me/+DUPQH2gXAMYzMDNk