⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️ dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با دیدن #عفریته که با پلک های بسته کنارش #خوابیده بود و بدنشو بین بازوهاش #حبس کرده بود چشمهاش تا اخرین حدش گشاد شد.... اخرین چیزی که یادش میومد چهره یونا که روبروش زانو زده بود و دستهای کای که بین #انگشتهاش قفل شده ، بود...
باز دوباره #شیطان توی بدنش جاشو گرفته بود ...باز دوباره موجودی که اینطوری کنارش خوابیده بود #نجاتش داده بود و باز دوباره حتی خودش هم از #آشوبی که به پا کرده بود خبر نداشت و با این وجود هنوز هم اینقدر محکم توی #آغوش گرفته میشد.... دستش رو برای #لمس صورت #کای بلا آورد و اروم گونه عفریته رو نوازش داد...پلک های کای از لمسش اروم باز شد توی چشمهای درشت و اروم دی او خیره شد...
-اوه ...بیدارت کردم...
پسر کوچک تر با صدای گرفته و لبخند کوچکی گفت و خواست دستش رو از روی صورت کای برداره اما با نشستن دست کای روی دستش #منصرف شد...
-#جن ها #نمیخوابن...! ❗️❗️❗️❗️
-پس چرا اینطوری کنارم خوابیدی...؟
کای لبخندی زد و بدن کیونگ و رو بیشتر به خودش فشرد و سرشو به سینه اش چسبوند و بینیش رو روی موهاش گذاشت و بو کشید... 🔥
-همممم...نمیدونم...تو دنیای من یه #جنِ #عاشق اینطوری #دلتنگیشو رفع میکنه...!⚠️❗️💢🤯😱
باز دوباره #شیطان توی بدنش جاشو گرفته بود ...باز دوباره موجودی که اینطوری کنارش خوابیده بود #نجاتش داده بود و باز دوباره حتی خودش هم از #آشوبی که به پا کرده بود خبر نداشت و با این وجود هنوز هم اینقدر محکم توی #آغوش گرفته میشد.... دستش رو برای #لمس صورت #کای بلا آورد و اروم گونه عفریته رو نوازش داد...پلک های کای از لمسش اروم باز شد توی چشمهای درشت و اروم دی او خیره شد...
-اوه ...بیدارت کردم...
پسر کوچک تر با صدای گرفته و لبخند کوچکی گفت و خواست دستش رو از روی صورت کای برداره اما با نشستن دست کای روی دستش #منصرف شد...
-#جن ها #نمیخوابن...! ❗️❗️❗️❗️
-پس چرا اینطوری کنارم خوابیدی...؟
کای لبخندی زد و بدن کیونگ و رو بیشتر به خودش فشرد و سرشو به سینه اش چسبوند و بینیش رو روی موهاش گذاشت و بو کشید... 🔥
-همممم...نمیدونم...تو دنیای من یه #جنِ #عاشق اینطوری #دلتنگیشو رفع میکنه...!⚠️❗️💢🤯😱