بیژن اشتری


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Bloglar


نویسنده و مترجم
instagram.com/bijan_ashtari
این کانال غیررسمی تنها پست‌های اینستاگرام جناب اشتری را در تلگرام منتشر می‌کند.
پیام به ادمین (فقط موارد ضروری): jalilon@proton.me

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
Bloglar
Statistika
Postlar filtri


سی و دومین سالگرد فروپاشی شوروی خجسته باد

سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد.ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.نظام‌های سیاسی به شیوه‌های گوناگون فرو می‌پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.دلایل فروپاشی را می‌توانم فهرست‌وار برایتان ذکر کنم:
یک)سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا ، مسکن و غیره.
دو)صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه‌های نظامی در کشورهای اقماری و کمک‌های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه)سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری‌شان به چیز دیگری فکر نمی‌کردند
چهار)فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی ‌اثر شدن ماشین پروپاگاندا.
پنج)نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش‌های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش)شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری‌که نه حاکمان می‌توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم می‌خواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت)بی‌اثر شدن ماشین سرکوب به‌نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.

من نمی‌توانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بین‌الملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم.هر چه می‌گذرد مطمئن‌تر می‌شوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیست‌ها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.خطر کمونیسم البته همچنان باقی‌ست.امروزه کمونیست‌ها خود را سوسیالیست یا ترقی‌خواه یا پراگرسیو یا‌ حتی لیبرال می‌نامند بس که واژه کمونیست منفور شده .این نئوکمونیست‌ها چه بسا جنایت‌های استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریب‌شان را خورد.امروزه کمونیست ها در صحنه های نبرد تازه‌ای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیت‌های جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شده‌اند.پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.ما ایرانی‌ها یک‌بار گول کمونیست‌های وطنی را خورده‌ایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


کارمندان سربازان گمنام براندازی؟

یکی دو ماه پیش برای کاری به یک اداره دولتی (بیمه) مراجعه کردم. هشت و نیم صبح بود و کارمندان مشغول خوردن صبحانه بودند.یکی نان و انگور و چای می‌خورد و آن دیگری نان و کره و مربا.دفعه بعد ساعت یازده مراجعه کردم .همه سرهای کارمندان توی گوشی‌هایشان بود و مشغول انجام کارهای شخصی بودند.دفعه بعد ساعت دوازده مراجعه کردم .کارمندی که پرونده من زیر دستش بود با جوانکی مشغول گفتگو درباره این موضوع بود که دلار بخرد سود بیشتری می‌برد یا طلا‌.پنج شش نفر ارباب رجوع مثل من جلو میزش صف کشیده بودند تا نوبتشان شود.طاقتم طاق شد نشستم روی زمین.ظاهرا نوعی حرکت اعتراضی تلقی شد.کارمندی آمد گفت مشکلتان چیست.گفتم می‌خوام رییس اداره رو ببینم.گفت بفرمایید شما را راهنمایی کنم به اتاقشون.رضایت دادم پاشم و دنبالش برم. وارد اتاق رییس شدم.گفت مشکل شما چیست.گفتم« سامانه اینترنتی درست کردید که کار مردم بدون مراجعه حضوری انجام شود.من به هزار بدبختی مدارک درخواستی شما را بارگذاری کردم اما هیچ نتیجه‌ای نگرفتم.تلفن های اداره شما اصلا جواب نمی‌ده و مجبورم مدام مراجعه کنم به اداره شما که در اینجا هم هیچ کارمندی پاسخگو نیست.باز صد رحمت به زمان شاه که حداکثر به ارباب رجوع می‌گفتند امروز برو فردا بیا، حالا شده امروز برو یک ماه دیگه بیا.» آقای رییس یک کمی تحت تاثیر قرار گرفت و گفت:«اسمتون رو بگید تا پیگیری کنم»گفتم اسمم بیژن اشتری. با تعجب گفت«ااااا همون بیژن اشتری که کانال و پیج دارید و مطالب انتقادی می‌نویسید؟»گفتم «بله همون بیژن اشتری.» آقای رئیس با عجله بلند شد و در اتاق را بست و با اشتیاق خاصی به من گفت:«من فالوور شما هستم و نمی‌دونید چقدر مطالب شما رو دوست دارم.» و بعد وارد بحث‌های سیاسی همدلانه با یکدیگر شدیم و سرانجام با سه سوت دستور داد کار من راه بیفتد.از در اداره که خارج شدم سرم سوت می‌کشید.به خودم گفتم این پزشکیان رو باش که با این بوروکراسی ضد انقلابی و ضد حکومتی می‌خواد مشکلات مملکت را حل بکنه.حالا صبحانه خوردن کارمندان و پیچوندن ارباب رجوع توسط اون‌ها معنای تازه‌ای برام پیدا کرده بود.به خودم گفتم ناراضی‌تر از کارمند توی این مملکت پیدا نمیشه.میلیون‌ها کارمند با حقوق‌های اندک‌ در ادارات دولتی تجمع کرده‌اند و خیلی بی‌سر و صدا مشغول ناراضی کردن هموطنانشون از حکومت هستند.هموطنانی که البته هزار دلیل دیگر برای نارضایتی دارند.خلاصه به این نتیجه رسیدم که این کارمندان عزیز،به راستی سربازان گمنام براندازی‌اند و به شیوه زیرپوستی خودشان مشغول مبارزه با رژیم هستند.
بازم حرف داشتم اینستا نذاشت.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


نقاط ضعف نظام‌های استبدادی سالخورده و رو به زوال


یکی از مهم‌ترین ضعف‌های یک نظام‌ مستبد سالخورده این است که حقوق بگیران و منابع انسانی که برای انجام وظایف جاری خودش اختصاص داده کارآیی مناسبی برای انجام وظایف تازه ندارند و به سختی از پس چنین وظایفی برمی‌آیند.مرئوسین و حقوق بگیران نظام معمولا از ترس ناخشنود کردن مقامات مافوق گزارش‌های کامل و موثقی درباره حوزه تحت نظر خود ارایه نمی‌کنند و این در حالیست که حاکمان برای ادامه حکومت خود نیاز مبرمی به اطلاعات موثق و کامل دارند.اکثریت حقوق بگیران جزو اقشار ناراضی جامعه هستند و دستورات مافوق را یا انجام نمی‌دهند یا به شکل تحریف شده‌ای انجام می‌دهند.عملا رابطه میان بدنه بوروکراسی و راس بوروکراسی قطع است. در نظام استبدادی سالخورده تصمیمات وزیران در همان اتاق تصمیم‌گیری‌شان باقی می‌ماند و خاک می‌خورد و ایضا دایره نفوذ سخنرانی‌های حاکمان حداکثر به همان سالن سخنرانی‌‌هایشان محدود می‌ماند زیرا ایدئولوژی‌پردازی هایشان که رکن رکین هر نظام استبدادی است به مرور زمان رنگ باخته و حالا دیگر قدرت تأثیرگذاری سابق خود را از دست داده است.بوروکراسی وقتی سر ناسازگاری با حاکمان را بردارد روزگار را بر آنها تیره و تباه خواهد کرد.تصمیم‌گیری‌های اساسی در یک نظام مستبد توسط افراد معدودی انجام می‌شود که زمام قدرت را در دست دارند‌ و اگر بوروکراسی سر ناسازگاری بردارد،با توجه به قدرت عظیمی که در دست دارد به راحتی می‌تواند حاکمان را به سمت محاسبات و تصمیم‌گیری‌های نادرست و فاجعه‌بار برای نظام سوق دهد.اگر نظام به این فراست بیفتد که از این خطرات حذر کند و سیاست تمرکززدایی در پیش بگیرد ،به ناگزیر تسلط خود را بر لایه های مرکزی قدرت از دست خواهد داد و ناخواسته روند فروپاشی خود را تسریع خواهد کرد.این بوروکراسی عظیم ناراضی پاشنه آشیل هر نظام مستبد سالخورده ای است.
دیدم آقای پزشکیان گفته« حتی اگر یک سوم ادارات دولتی را هم تعطیل کنیم هیچ خللی در اداره مملکت رخ نمی‌دهد.» به نظرم ایشان فقط نوک کوه یخ را دیده است و تازه دارد دوزاری اش میفتد که با چه هیولایی روبروست.


بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


شب دیکتاتورها هر چقدر طولانی باشد عاقبت به پایان خواهد رسید.پیشاپیش یلدای ایرانی شما خجسته باد.


Instagram
@bijan_ashtari


صدام حسین حاکم عراق فاصله چندانی با حمله نظامی آمریکا (جنگ دوم خلیج فارس) نداشت.جرج بوش پسر،رئیس جمهوری آمریکا، تهدید کرده بود که به زودی به خاک عراق لشکرکشی خواهد کرد.صدام در پی جدی شدن این تهدید ،وزرا و مسئولین بلندپایه رژیمش را به حضور خوانده بود تا در این باره با یکدیگر تبادل نظر کنند.صدام جلسه را با محکوم کردن تهدید آمریکا آغاز کرد و سپس از وزرایش خواست در این باره نظر بدهند.اول از همه،علی حسن المجید وزیر دفاع صحبت کرد.او گفت:"آمریکایی ها آدم های احمق و خودبزرگ بینی هستند.ما نبرد با آمریکا را به داخل خاک آمریکا خواهیم برد".سپس طاها یاسین رمضان ،معاون رئیس جمهور،گفت:"قهرمانان واقعی عراق هزاران جوانی هستند که به خودشان بمب می‌بندند و آمریکا را منفجر خواهند کرد" سپس نوبت به قصی، پسر صدام حسین(که در عکس دیده می شود )رسید.قصی که مدیر تولید سلاح های نامتعارف عراق بود ،خطاب به پدرش گفت:"ما می‌دانیم، و همه برادران حاضر در اینجا می‌دانند ،که ما ،به یاری خداوند،از همه ظرفیت‌ها و توانایی‌های لازم برخورداریم.ما صرفا با یک اشاره ساده از جانب حضرتعالی می‌توانیم خواب را از سر مردم آمریکا بپرانیم و جنگ را به خیابان های آمریکا ببریم....قربان،من فقط از شما می خواهم که یک اشاره کوچک به من بکنید.قسم به سر مبارکتان ،که اگر شب آمریکایی ها را به روز و روزشان را به جهنم تبدیل نکردم ،از شما خواهم خواست که همینجا در حضور برادران حاضر در این اتاق سرم را از بدنم جدا کنید.اگر آن طور که می‌گویند بن لادن توانسته حملات یازده سپتامبر را انجام بدهد پس ، خدا به سر شاهد است ، ما ثابت خواهیم کرد آنچه که در یازده سپتامبر رخ داد در قیاس با بلایی که خشم و غضب صدام حسین بر سر آمریکایی‌ها خواهد آورد چیزی جز یک پیک نیک نبوده است.آمریکایی ها عراق را،رهبر عراق را،بچه های عراق را نشناخته اند"پس از پایان جلسه،صدام پسرش را مسئول دفاع از بغداد کرد و....

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
بعضی‌ها (احتمالا رفقای چپ)چه تصورات بامزه‌ای درباره من دارند.البته خیلی هم تصورات این رفقا غلط نیست.اگر مانع سانسور نبود قطعا در سریع‌ترین زمان ممکن کتابی درباره بشار اسد ترجمه می‌کردم به همین سرعتی که در همین «میم» ملاحظه می‌کنید اما در همه سال‌های گذشته بشار اسد ناموس جمهوری اسلامی بوده تا آنجا که کوچکترین انتقاد، طعنه یا اشاره ای به او در کتاب‌ها با واکنش تند اداره کتاب ارشاد مواجه می‌شده.زندگی سیاسی بشار اسد در ضمن بدجوری گره خورده با چهره‌های برجسته نظامی و غیرنظامی جمهوری اسلامی و بنا بر این فعلا تا اطلاع ثانوی نمی‌توان کتابی درباره زندگی بشار ترجمه کرد مگر اینکه قید چاپ کاغذی آن را بزنید و در فضای مجازی منتشرش کنید.


Instagram
@bijan_ashtari


ایوان کلیما،نویسنده بزرگ چک،یکی از بهترین داستان‌های کوتاهش،زیر عنوان"توطئه کریسمسی"،را با توصیف درخشانی از خیابان‌های شهر محبوبش پراگ ،در زمان سلطه کمونیست‌ها ،آغاز می‌کند:"هوا تاریک ،سرد ، کثیف، و پر از بوی گوگرد است و خشم همه جا را فراگرفته..."

اروپای شرقی کمونیستی یکی از آلوده ترین مناطق جهان بود و رژیم‌های استبدادی این کشورها بزرگترین آلوده کنندگان آب و خاک و هوا بودند.چکسلواکی اوایل دهه هشتاد بنا به آمار خود رژیم چهل و پنج درصد آب‌های روی زمینی و هشتاد درصد آب‌های زیرزمینی‌اش آلوده بودند. یک سوم جنگل‌های چکسلواکی در زمان کمونیست‌ها از بین رفت .مجارستان به دلیل سوخت زغال سنگ با گوگرد بالا آلوده‌ترین هوا را در بین کشورهای اروپایی داشت.آلمان شرقی به دلیل آلودگی هوا بیشترین آمار مبتلایان به سرطان را در قاره اروپا داشت......کلیما به درستی می‌گوید که نظام توتالیتر با نوید بهبودبخشی به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت می‌رسد و با ویران کردن شیوه معقول سازماندهی جامعه قدرتش را از دست می‌دهد و در نتیجه زندگی اکثر مردم را بدتر می‌کند.بحران‌های این نوع رژیم‌ها سریعا از حوزه‌های فکری و اعتقادی به سایر حوزه های زندگی سرایت پیدا می‌کند و انواع بحران‌ها گریبان اقتصاد،روابط انسانی و اخلاقیات را می‌گیرد و نهایتا در موضوعاتی مثل آلودگی آب و هوا انعکاس می‌یابد.رژیم‌های استبدادی چون برآمده از آرای مردم و خرد جمعی نیستند اساسا ناکارآمد و در اداره امور مردم درمانده اند.با این حال،کلیما معتقد است گرچه آلودگی آب و هوا مهم است اما آلودگی های فکری به مراتب خطرناک‌تر است چون جان و روح را مسموم می‌کند و انسان‌هایی با روح و جان مسموم می‌توانند مرتکب بزرگترین جنایت‌ها شوند.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari

14k 3 258 228

دیدم آقای پزشکیان در دانشگاه شریف به مناسبت روز دانشجو به جوانان و دانشجویان توصیه کرده که کتاب «انقلاب‌های هزارونهصدوهشتادونه» را بخوانند .من به عنوان مترجم این کتاب مطمئنم که کسی به این توصیه توجه نخواهد کرد و فروش این کتاب هم متاسفانه به شدت پایین خواهد آمد و مترجم و ناشر ضرر مادی خواهند دید...بله شکاف حکومت-ملت چنان عمیق است که مقامات حکومتی هر چه بگویند مردم خلاف آن را انجام می‌دهند.

من در همه این سال‌ها متهم شدم که سرنوشت جمهوری اسلامی را با سرنوشت شوروی مقایسه می‌کنم بدون اینکه توجه کنم این دو کشور با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارند.حالا جالب است فردی که عنوان «ریاست جمهوری» این کشور را یدک می‌کشد نیز نظری مشابه من دارد و سرنوشت جمهوری اسلامی را با سرنوشت شوروی مقایسه می‌کند.دیدم آقای پزشکیان در مصاحبه‌ای درباره همین کتاب گفته است:«این کتاب تاریخ شکست‌های اتحادیه‌های منطقه‌ای را بررسی کرده.این شکست‌ها عمدتا به خاطر رفتارهای غلط و تمامیت‌خواهانه‌ای بود که احزاب داشتند...در سرنوشت دیکتاتورها ،تمامیت‌خواهان و آدم‌هایی که غیرخودشان هیچ کسی را قبول ندارند و فکر می‌کنند عقل مطلقند و بقیه هیچ،درس‌های بسیاری وجود دارد.»
من جای آقای پزشکیان بودم یک نسخه از کتاب را به آقای خامنه‌ای می‌دادم که مطالعه کند.البته الان یک کمی دیر شده برای کتاب خواندن و درس گرفتن.کتابی که من ترجمه کردم درباره فروپاشی یک امپراتوری بزرگ در اروپای شرقی است و تقریبا عین همین حوادث ،البته در ابعادی بسیار کوچکتر،برای امپراتوری شیعی جمهوری اسلامی در همین چند ماه گذشته رخ داده است.فکر نمی‌کنم دیگر فرصتی برای درس گرفتن باقی مانده باشد.به جناب پزشکیان عرض می‌کنم که آقای خامنه‌ای این مملکت را چنان ریل‌گذاری کرده که هیچ اصلاح یا تغییر مسیری امکان‌پذیر نیست .این قطار تا ایستگاه آخر خواهد رفت و همه ما را هم با خود خواهد برد .و البته من از شما که ظاهراً انسان کتابخوانی هستید متعجبم که با این همه اطلاعات و آگاهی‌های قبلی چطور حاضر شدید خودتان را نامزد ریاست‌جمهوری در چنین نظام رو به زوالی بکنید؟مگر در کتاب «انقلاب‌های...» نخواندید که نظام‌های دیکتاتوری چه آخر و عاقبتی پیدا کردند؟


بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


پستی که بیش از هر پست دیگری در پیجم بازنشر کردم و عاقبت فهمیدم نرود میخ آهنین در سنگ

از عرض اندام در صحنه‌های بین‌المللی دست بردارید به فکر آبادانی کشورتان باشید


سولژنیتسین نویسنده بزرگ روسیه،پنجاه سال پیش خطاب به رهبران جنگ‌افروز و توسعه طلب شوروی توصیه‌ای کرد برای اصلاح عملکرد غلطشان :

آقایان عرض اندام در صحنه جهانی را داوطلبانه رها کنید و به رتق و فتق امور داخلی بپردازید. بیائید کمی از خیال‌پردازی نافرجام در عرصه سیاست خارجی دست بردارید...از این مسابقه چشمگیر،اما بی‌حاصل،در عرصه فضایی و تسلیحاتی دست بردارید.از مسلح کردن خودمان و دیگران دست بردارید و در عوض توجه خود را معطوف سازندگی کشورمان کنید....امروز برای ملت ما آبادانی و توسعه اقتصاد ملی بسیار مهم‌تر از گسترش نفوذ در خارج کشور است.به گواهی تاریخ، کشورهایی که سازنده امپراتوری‌ها بوده‌اند همواره زیان اخلاقی دیده‌اند....رهبران ما حق ندارند که به دنبال اهداف انترناسیونالیستی باشند و سرمایه‌های ملی را صرف آن کنند،در حالی که ملت خودمان اخلاقا رو به تباهی و انحطاط می‌رود.....تکرار می‌کنم نباید بیش از این در پی رویای عظمت طلبانه‌ی فتح جهان باشید.باید برای همیشه از این هدف‌ها چشم بپوشید وگرنه عاقبت روزی همه چیز بر سرمان خراب خواهد شد.قاره‌ها و کشورها سر جای خودشان باقی می‌مانند،شما نمی‌توانید از مسکو برای آنها تعیین تکلیف کنید ...شما باید حل مسائل داخلی را در سرلوحه کارهای خودتان قرار بدهید و به رشد سالم و اخلاقی ملت بیندیشید....به فکر تربیت کودکان و نجات آب و خاک روسیه و سالم سازی محیط زیست باشید نه در بند تسخیر فضا و رسالت‌های من درآوردی جهانی....

و خدا لعنت کند استالین را که به سربازان ما یاد داد جنگیدن در سرزمین های بیگانه عمل نیک و شایسته ای است.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


سقوط اسد و تاثیر آن بر جمهوری اسلامی


حالا که بشار اسد سقوط کرده و این متحد قدیمی جمهوری اسلامی به زباله‌دان تاریخ پرتاب شده، حالا که حزب‌الله و حماس شکست خورده‌اند ،پرسش اصلی این است که تحولات مذکور چه تاثیری بر جمهوری اسلامی خواهد گذاشت؟
به نظرم ابعاد این تاثیر بسیار بزرگ و پردامنه خواهد بود.توجه داشته باشید که نظام جمهوری اسلامی در این سال‌های اخیر چه تبلیغات عظیم و مستمری روی «محور مقاومت» و سیادت خودش در منطقه خاورمیانه کرده بود.نظام که نمی‌توانست روی دستاوردهای داخلی و اقتصادی خودش مانور بدهد(چون دستاوردی نداشت)، در این سال‌ها همه سرمایه تبلیغی خود را صرف بزرگنمایی به اصطلاح دستاوردهای نظامی‌اش در منطقه کرده بود.نظام توانسته بود در ذهن پایوران خود چنین القا کند که «ما قدرتمندترین کشور منطقه هستیم. عراق و سوریه و لبنان و یمن و فلسطین تحت امر و فرمان ماست؛ما تبدیل به یک کنش‌گر بزرگ در عرصه معادلات جهانی شده‌ایم و .....»
اما حالا چنین ادعاهایی دیگر قابل باور نیست و هیچ تبلیغ و پروپاگاندایی نمی‌تواند کارساز واقع شود زیرا واقعیت عیان تر از آن است که بتوان به ضرب تبلیغات تحریفش کرد.موج ناشی از سقوط بشار اسد به زودی به ارکان عالی جمهوری اسلامی هم خواهد رسید و نتایجش هم بر همگان عیان خواهد شد..به نظرم فرماندهان نظامی بیشتر از هر گروهی در معرض این موج قرار خواهند گرفت.اعتماد به نفس این افراد به سرعت زایل خواهد شد ،آن‌ها نسبت به درست بودن سیاست‌های راهبردی و نظامی دچار شک و تردیدهای عمیق خواهند شد و احساس خواهند کرد که درست رهبری و هدایت نشده‌اند و در نتیجه اعتماد خود را به مقامات مافوق از دست خواهند داد ،روحیه شکست بر آن‌ها غالب خواهد شد(که بدترین احساس برای یک نظامی‌ست) و ریزش نیروها و تمرد به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل خواهد شد .
جمهوری اسلامی مثل هر نظام اقتدارگرای دیگری به حمایت و فرمانبری کامل نیروهای نظامی و انتظامی‌اش نیاز دارد و هرگونه خللی در این امر می‌تواند او را در اداره کشور با مشکلات جدی‌ای روبرو کند.
جمهوری اسلامی که در همه این سال‌ها فقط به ضرب و زور پروپاگاندا و قدرت نظامی و انتظامی‌اش بر مردم حکومت کرده بود حالا باید منتظر اختلال‌های جدی در هر دو این ابزارها باشد به ویژه آن که تهدیدات بزرگتر داخلی و خارجی بیشتری در راه است.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


به نوشابه‌های روی میز آقای وزیر خارجه جمهوری اسلامی در این رستوران شهر دمشق توجه کردید؟ «آسترو» به گمانم یک برند ترکی یا اردنی یا عربی باشد.هر برندی باشد ایرانی نیست.با خودم فکر می‌کردم جمهوری اسلامی در این سال‌ها پنجاه میلیارد دلار خرج بشار اسد کرد که در قدرت بماند اما وزارت خارجه اش این‌قدر عرضه نداشت که حداقل بازار نوشابه شهر دمشق را برای صادرات نوشابه سازان ایرانی تضمین کند.تا جایی که می‌دانم جمهوری اسلامی در این سال‌هایی که بر پایتخت سوریه نفوذ داشته نتوانسته پشیزی سود اقتصادی ببرد و عملا هیچ سهمی از اقتصاد سوریه نداشته است.این را هم بگذارید به حساب بی‌لیاقتی وزارت خارجه و نهادهای بالا دستی که به راستی تعطیل و پیاده‌اند.


زوال میدان نتیجه‌اش می‌شود دیپلماسی رستورانی


تا همین دو سه سال پیش «میدان»(عملیات نظامی جمهوری اسلامی در کشورهای اطراف)تعیین کننده دیپلماسی بود.رهبران نظام قاطعانه می‌گفتند که وزارت خارجه صرفا مجری دستورات و سیاست‌هایی‌ست که از سوی نهادهای بالا دستی (شورای امنیت ملی یا در واقع ارکان عالی ارتش و سپاه) اتخاذ شده است.آن زمان جمهوری اسلامی شش لشکر آماده در میدان نبرد با اسرائیل در منطقه داشت و کبکش خروس می‌خواند و در نتیجه اصرار داشت که دیپلماسی باید ابزار میدان باشد.اما حالا که باد میدان خالی شده و گریز از صحنه نبرد در دستور کار نظامیان قرار گرفته، دیگر کسی از الویت میدان بر دیپلماسی سخن نمی‌گوید و دیپلماسی جمهوری اسلامی حقیقتا وضع اسفبار و کمیکی پیدا کرده.وزیر خارجه به ظاهر پرتحرک است و از این پایتخت عربی به آن پایتخت می‌رود اما جز بیان حرف‌های کلی و بیان چند شعار علیه آمریکا و اسرائیل کاری نمی‌تواند پیش ببرد و حداکثر کاری که می‌تواند بکند خوردن غذا در رستوران‌های قاهره و دمشق است.آنچه عراقچی در سفرهای منطقه‌ای اش می‌گوید چیزی جز شلیک با تفنگ خالی نیست .اگر در تهران بماند سنگین‌تر است تا به این سفرهای حقارت آمیز برود.دیپلماسی ایرانی در تاریخ خودش چنین زوال فاحشی را هرگز تجربه نکرده بود.واقعا مایه شرمساری است.حالا تنها چیزی که برایشان باقی مانده تهدیدات اتمی است و گمان می‌کنند که این می‌تواند کارت برنده در مذاکرات با آمریکا و غرب باشد.به زودی این توهم‌شان هم مثل توهم «حکمرانی بر شش کشور عربی» برطرف خواهد شد.

این وضع اسفبار مرا به یاد مقطعی از تاریخ شوروی می‌اندازد.پس از پیروزی انقلاب بولشویکی تروتسکی وزیر امور خارجه شد.اما او به ندرت در محل کارش حضور می‌یافت.ازش پرسیدند دلیل این غیبت‌ها چیست.تروتسکی پاسخ داد:«راستش را بخواهید یک حکومت انقلابی نیاز چندانی به وزارت خارجه ندارد.حداکثر کار ما صدور بیانیه‌های تهدید آمیز علیه کشورهای امپریالیستی است.ما باید کرکره وزارت خارجه را پایین بکشیم و برویم دنبال کارهای انقلابی مهم‌تر در عرصه نبرد»
البته این مربوط به یکی دو سال اول انقلاب بولشویکی است.بعدها کمونیست‌ها یاد گرفتند که از سفارتخانه هایشان در خارج می‌توانند برای انواع عملیات ترور،خرابکاری،جاسوسی و پروپاگاندا استفاده کنند و به این ترتیب دیپلماسی در خدمت «میدان »قرار گرفت و نتیجه نهایی‌اش هم همان شد که دیدیم.متاسفانه هیچ کسی از این تجربه تاریخی درس عبرت نگرفت.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


«دموکراسی» از نگاه احمد شاملو


دیدم برخی از رفقا که از مطلب من درباره روشنفکران دهه پنجاه (زیر عنوان «روشنفکران گمراه») ناراحت شده‌اند،بخشی از سرمقاله شاملو را که در کتاب جمعه تاریخ مرداد پنجاه و هشت چاپ شده و در آن هشدار داده روزهای سیاهی در راه است و فاشیستها در راهند تا دموکراسی‌خواهان را تار و مار کنند و وظیفه روشنفکران متعهد ایستادگی در برابر این یورش است(نقل به مضمون) استوری کرده‌اند.خب حالا ببینید شاملو و دیگر اعضای هیئت رییسه کانون نویسندگان در آبان پنجاه و هشت خطاب به دانشجویان اشغالگر سفارت آمریکا چه نوشته‌اند:

«دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزهٔ بی‌امان با امپریالیسم جهانی، به‌ویژه امپریالیسم آمریکا، یک بار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت. اقدام شما در لحظه‌ای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است نشان داده که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضدامپریالیستی را قهرمانانه به دوش می‌کشد. ما به نمایندگی از جانب کلیهٔ اعضای کانون نویسندگان وظیفهٔ خود می‌دانیم که در این لحظات حساس به روح ضدامپریالیستی شما درود بفرستیم و آرزو کنیم که میهن ما در پرتوی همبستگی و یکپارچگی همهٔ نیروهای مترقی و ضدامپریالیست از سلطهٔ جهانخواران بین‌المللی رهایی یابد و آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت تودهٔ ما که سنگ بنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگ جامعه است در پرتوی رهایی کامل ملت ما از سلطهٔ امپریالیسم خون‌خوار هر چه زودتر در سرزمین ما تحقق یابد. ما از صمیم قلب امیدواریم همچنان که مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچهٔ خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، این بار نیز قاطعیت موضع ضدامپریالیستی شما به یک مبارزهٔ بی‌وقفه و آگاهانه در همهٔ سطوح علیه امپریالیسم بینجامد»

«آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت توده‌ها»از نظر شاملو و همفکرانش دموکراسی خلقی یا شورایی بود ؛ نه دموکراسی از نوع آمریکایی و غربی؛ طالب دموکراسی از نوع شرقی‌اش بود ،چیزی شبیه نظام کوبا یا برخی نظام‌های اروپای شرقی.دغدغه شاملو در آن سال‌ها مبارزه با «سلطه جهانخواران بین المللی» بود و «امپریالیسم خونخوار» آمریکا را دشمن اصلی می‌دانست.متاسفانه زمانه بیمار بود و این طرز فکر هم بین مردم محبوبیت داشت و حتی ذهن روشنفکران ما را هم بیمار کرده بود.
ضمنا جایگاه ادبی شاملو محفوظ است.بسیاری از شعرهایش را دوست دارم و کتاب کوچه‌اش نگین کتابخانه‌ام است.نقد مواضع سیاسی‌اش امر جداگانه‌ای است.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


درباره عقب رانده شدن نیروهای جمهوری اسلامی از منطقه

در این هفته‌ها و ماه‌های گذشته شاهد عقب رانده شدن نیروهای نظامی جمهوری اسلامی از بسیاری از مناطق تحت نفوذش در خاورمیانه بودیم و آخرین نمونه‌اش هم واگذاری بزرگترین شهر سوریه،حلب، به نیروهای تحریر الشام طی یکی دو روز گذشته.
.
آنچه‌ می‌بینیم(یا حداقل من می‌بینم) اجرای سیاست یا تاکتیک «رول بک» علیه جمهوری اسلامی‌ست.«رول بک» در قاموس سیاسی به معنای عقب‌رانی نیروهای نظامی یک حکومت استیلا‌طلب از مناطق تحت نفوذش به درون مرزهای داخلی خودش است.اگر به تاریخ جهان نگاه کنیم هر زمان حکومتی خارج از منطق و عقلانیت راهبردی دست به رفتارهای تهاجمی زده به ناگزیر ائتلاف های نظامی را علیه خودش شکل داده و نهایتا هم مغلوب این ائتلاف‌‌ها شده.نمونه‌هایش هم زیاد است:فرانسه در زمان ناپلئون ، آلمان در زمان امپراتوری، و آلمان در زمان هیتلر.به نظرم جمهوری اسلامی هم موجب شکل‌گیری نوعی ائتلاف نظامی آشکار و پنهان از قدرت‌هایی که منافع خود را در منطقه خاورمیانه در معرض خطر می‌بینند(آمریکا ، اسرائیل،اروپا و غیره ) شده است و از حوادث اخیر پیداست که این قدرت‌ها در این مرحله سیاست «رول بک »را در قبال جمهوری اسلامی در پیش گرفته‌اند.

تاریخ جهان نشان می‌دهد که این سیاست یا تاکتیک برای مهار کشورهای انقلابی توسعه‌طلب عموما موفق بوده است.شاخص‌ترین نمونه‌اش هم فروپاشی امپراتوری متجاوز و توسعه طلب شوروی در آغاز دهه نود.ریگان در آغاز دهه هشتاد که به کاخ سفید آمد، سیاست رول بک را علیه شوروی در دستور کار قرار داد.این سیاست فقط ابعاد نظامی نداشت بلکه توام با تاکتیک‌های نرم از قبیل مذاکره و گفتگو و دیدارهای سران و غیره نیز بود. در واقع یک سیاست ترکیبی سخت‌افزاری و نرم‌افزاری را در قبال شوروی در پیش گرفت.ریگان معتقد بود با عقب راندن تدریجی نیروهای شوروی از اروپای شرقی و نیز افغانستان می‌تواند ضربه حیثیتی بزرگی به شوروی بزند و ابهت پوشالی اش را فرو ریزد و نهایتا نظم درونی شوروی را که از مدت‌ها پیش به دلیل سرکوب‌های داخلی ، فساد ، ناکارآمدی اقتصادی و نارضایتی عمومی به لرزه درآمده بود بر هم زند.که در عمل این سیاست جواب داد.امریکا با کمک مستمر به جنگجویان افغانستانی کاری کرد که شوروی مجبور به خروج نیروهایش از افغانستان شد.امریکا و غرب همچنین توانستند شوروی را وادار به خروج نیروهای نظامی‌اش از کشورهای اقماری اروپای شرقی‌اش کنند.سیاست رول بک ریگان جواب داد و کمی بعد اتحاد شوروی سقوط کرد.ریگان به مشاورانش گفته بود :«حتم بدانید اگر در مرحله اول (رول‌بک) موفق شویم اهداف مرحله دوم( پیروزی) خودبخود حاصل خواهد شد.»

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


نئو-مارکسیست‌ها را بهتر بشناسیم

فاشیسم و کمونیسم که زمانی تصور می‌شد برای همیشه به خاک سپرده شده‌اند حالا به ویژه در مغرب زمین از گور برخاسته و جان تازه‌ای گرفته است.
.مارکسیسم سنتی که زمانی نمود اصلی‌اش را در تحزب و سازمان‌های سیاسی و جنبش‌های کارگری‌ و شورشی‌گری می‌دیدیم حالا جای خود را به مارکسیسم تازه‌ای داده که همه توجه خود را معطوف نقد فرهنگی و اجتماعی کرده تا از این طریق زیر‌ساخت‌های قدرت را متحول کند.
نبرد طبقاتی مارکسیسم سنتی و جبرگرایی اقتصادی‌اش حالا جای خود را به نفوذ در مراکز فرهنگی و آموزشی داده . شست و شوی مغزی مخاطبان در دستور کار است،آن هم با ظاهر علمی و انتقادی و با تئوری‌های دهن پرکنی مثل «نظریه انتقادی»، توام با به‌روز کردن ماهرانه اصول مارکسیستی و آمیختن این اصول با انواع سنت های روشنفکری ،از روان‌درمان‌شناسی تا اگزیستانسیالیسم،از نیچه تا فروید.
نئو- مارکسیست‌ها حتی جنایت‌های استالین و مائو و انواع همگنان آنها را محکوم می‌کنند و این را به حساب تخطی از مارکسیسم می‌گذارند.
نئو- مارکسیست‌ها بر خلاف مارکسیست‌های سنتی که مذهب را افیون توده‌ها می‌دانستند، معتقدند مذهب نه تنها یک نیروی محافظه کار حامی نظم موجود نیست بلکه می‌تواند مشوق تغییر اجتماعی و انقلاب باشد و در اثبات نظرشان جنبش مدنی سیاهان آمریکا به رهبری کشیش مارتین لوترکینگ ،انقلاب اسلامی ایران و الهیات رهایی بخش آمریکای لاتین را مثال می‌زنند.
نئو-مارکسیست‌ها در دو قطبی‌سازی استادند: سفیدها سرکوبگرند رنگین‌پوستان سرکوب‌شده ؛ مردان سرکوبگرند زنان سرکوب‌شده ؛ بزرگسالان سرکوبگرند نوجوانان و کودکان سرکوب‌شده و تا آخر.
آن ها هر چیز اجتماعی را سیاسی می‌کنند، تجزیه و تحلیل‌های به ظاهر علمی از معضلات اجتماعی و فرهنگی می‌کنند اما به بهای عمیق‌تر کردن شکاف‌های اجتماعی و سیاسی ، بدون ارایه راه حل های عملی،بدون مشاهده ظرفیت‌های مسالمت‌آمیز و منطقی جامعه برای تغییرات و بدون مشاهده تنوع فکری و فرهنگی در جامعه .شعار اصلی‌شان برقراری «عدالت اجتماعی » است و از دموکراسی سخن نمی‌گویند و اگر مجبور شوند از دموکراسی بگویند از «دموکراسی رادیکالی» سخن می‌گویند که ورژن به‌روز‌شده‌ای است از «دموکراسی خلقی» کذایی مارکسیست‌های سنتی.حالا تاکید بر هویت طبقاتی مارکسیسم سنتی جای خود را داده به تاکید بر هویت نژادی،هویت قومی، هویت جنسی و غیره.در نتیجه مارکسیست‌های جدید در جذب مخاطب دست فراخ‌تری نسبت به اسلاف خویش دارند و در نتیجه خطرشان بسیار جدی‌تر است.
گفتنی در این باره زیاد است.در آینده به نئو-مارکسیست‌های وطنی هم خواهم پرداخت.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari




اقای فرید قدمی،مترجم چپ‌گرا، از پست اخیر من درباره روشنفکران دهه پنجاه ناراحت شده و در پیج‌شان مطالب سراپا دروغی علیه من نوشته و از جمله مرا متهم به طرفداری و چه بسا مشارکت در قتل‌های زنجیره‌ای پاییز هفتاد و هفت کرده.جهت اطلاع این بزرگوار و فالوورهایشان عرض می‌کنم که من در همان روزهای پاییز هفتاد و هفت در یک فضای رعب و وحشتی که تصورش هم برای امروزی‌ها ناممکن است پای بیانیه‌ای را امضا کردم (اسلاید اول) که این قتل‌ها را محکوم می‌کرد.حداقل پیش وجدانم سربلندم که به موقع به آن ظلم و جنایت وحشیانه واکنش نشان دادم و صدای اعتراض خودم را بلند کردم و از تهدیدات نترسیدم.در آن بیانیه از جمله آمده بود:

در کمتر از یک ماه چند تن از چهره‌های برجسته فرهنگ کشورمان به دست گروهی تروریست به طرزی جنایتکارانه ربوده شده و به قتل رسیده‌اند....و هنوز تهدیدات این گروه ادامه دارد.این قبیل اقدامات که بی شباهت به جنایت‌های باندهای سیاه ترور در دیگر کشورهای در دهه‌های گذشته نیست موجی از ناامنی و اظطراب و تشویش در میان نویسندگان و فرهیختگان کشور برانگیخته است.ما نویسندگان... خواستاریم هر چه سریعتر به این درخواست ما ترتیب اثر داده شود و مسببان و پشتیبانان قتل‌های زنجیره‌ای اخیر معرفی و مجازات شوند و درباره مفقودین و مرگ‌های مشکوک نویسندگان در سالهای اخیر تحقیقات موثری صورت بگیرد و نتایج آن به اطلاع مردم برسد...

آقای قدمی حتما بهتر از من میدانید که « ترور شخصیت» اصلی ترین مهارت اصلی لنین برای بی‌اعتبار کردن مخالفان فکری‌اش بود.رهروان ایرانی لنین هم الحق از این مهارت بهره‌های وافر برده‌اند.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


روشنفکران گمراه

خیلی بی‌مقدمه خدمتتان عرض می‌کنم که بدا به حال آن مملکتی که روشنفکرانش به بیراهه رفته باشند. امروز داشتم کتابخانه‌ام را مرتب می‌کردم و چشمم خورد به کتاب‌هایی که براهنی و ساعدی و شاملو و پرهام و... در دههٔ پنجاه نوشته یا ترجمه کرده بودند.

بی‌اغراق همهٔ کتاب‌ها یک مضمون واحد را دنبال میکرد و آن امپریالیسم‌ستیزی و استعمار ستیزی است.دریغ از یک کتاب تألیفی یا ترجمه‌ای دربارهٔ دموکراسی. این واقعیتی است که در دههٔ پنجاه خورشیدی، مفهوم دموکراسی هیچ نقشی و هیچ جایگاهی در ذهنیت روشنفکران ایرانی نداشت. اصلاً در مواردی دموکراسی یک ارزش منفی شمرده می‌شد و به نظرم یک دلیل عمده‌اش این بود که حامیان نظام شاهنشاهی در جهان عمدتاً کشورهای دموکراتیک غربی بودند و البته دلیل دیگرش هم تأثیرپذیری تقریباً همهٔ روشنفکران ما، و حتی اندیشمندان مذهبی ما، از کمونیسم و مارکسیسم بود.

به هر حال انقلاب اسلامی که رخ داد دقیقاً همان چیزی را به روشنفکران داد که آنها تقریباً یک دهه دربارهٔ ارزشمندی آن نوشته و گفته بودند. نظامی روی کار آمد که امپریالیسم‌ستیز و آمریکاستیز بود. جالب است که در یکی دو سال اول، باز همین روشنفکران همچنان بر باورهای قدیمی خود تأکید می‌کردند و حتی حکومت جمهوری اسلامی را متهم می‌کردند که به اندازهٔ کافی امپریالیسم‌ستیز نیست.

یادمان نرفته که اولین بار یک سازمان چپگرا، که مورد تأیید تقریباً عموم روشنفکران ما بود، سفارت آمریکا را اشغال کرد و یادمان نرفته که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، شاملو و ساعدی و‌ پرهام و دیگر بزرگان الیت روشنفکری کشور نامهٔ تأییدآمیزی بر این حرکت نوشتند و منتشر کردند. یادمان نرفته که چپی‌ها روی دیوارها می‌نوشتند سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید و یا می‌نوشتند همهٔ ساواکی‌ها اعدام باید گردند.

خلاصه می‌خواهم بگویم دیگ تندروی و آمریکاستیزی را همین روشنفکران عزیز هم می‌زدند و جمهوری اسلامی نیز برای اینکه اینها را از حیث شعاری خلع سلاح کند مدام مرتکب اعمال آمریکا ستیزانهٔ افراطی‌تر می‌شد و آنقدر در این کار پیش رفت که روی حضرات روشنفکر کم شد.

خلاصه چپی‌های ما کاری کردند که لیبرال تبدیل به یک فحش ناموسی شد و حرف زدن از مزایای دموکراسی عملی مستوجب شماتت و احیاناً زندان. و نتیجه میگیرم که گناه همه گرفتاری های امروز ما را نباید صرفاً سر «آخوندها» انداخت. گناه روشنفکران دههٔ پنجاهی بیشتر نباشد کمتر نیست.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


تنهایی دیکتاتور


موسولینی وقتی در ایتالیا به قدرت رسید همچون رهبری فرهمند با آغوش باز مردم روبرو شد.در آن سال‌های نخست حکومتش «قهرمان ملی» ایتالیایی ها بود و «بهترین شمشیرزن و سوارکار »ایتالیا و«مردترین مرد» ایتالیا و.همه ایتالیایی ها گوش به فرمان او بودند. اما به تدریج ستاره بخت دیکتاتور غروب کرد و پس از بیست سال حکومت جابرانه عاقبت مجبور به فرار شد.با این حال حتی در آخرین روزهای حکومتش باورش شده بود که مردم ایتالیا یکپارچه پشت سرش هستند.موسولینی در دسامبر هزارونهصدوچهل‌وچهار از پایتخت به شمال ایتالیا فرار کرد.او در صدد این بود به نحوی جان خودش را از دست مردم و نیروهای متفقین نجات دهد.او طی فرار گذارش به شهر شمالی میلان افتاد.مردم شهر که از حضور ناگهانی موسولینی مطلع شده بودند دور ماشینش جمع شدند.شمار جمعیت به ده ها هزار نفر بالغ می‌شد.آنها به هر دلیلی شروع کردند به شعار دادن به نفع موسولینی(رفتار مردم بعضی وقتها غیرقابل پیشبینی و گول‌زننده است).حاکم فراری ایتالیا باورش نمی‌شد که در اوج فرار و سقوط با چنین واکنش پرشوری روبرو شود.او چند ساعت بعد به همسرش گفت:"من بیست سال در این مملکت حکومت کردم اما هرگز چنین استقبال پرشوری را تجربه نکرده بودم.تشویق‌ها به قدری کوبنده بود که دیوارها به لرزه درآمده بود.حس فوق العاده‌ای بود. روی صندلی ماشین ایستاده بودم و به فریادهای اعلام وفاداری آن‌ها گوش می‌دادم...." موسولینی تا چند روز باورش شده بود که مردم ایتالیا یکپارچه حامی خودش و رژیمش هستند.اما همه این‌ها توهم بود.درست است که میلانی‌ها از دیدن رهبر فراری کشورشان ذوق زده شده بودند و فریاد دوچه دوچه سر داده بودند اما دیکتاتور عملا هیچ طرفداری نداشت.دو سه ماه بعد از تظاهرات میلان، موسولینی امیدوار بود که لشکر انبوه پیراهن سیاهانش به کمک او بیایند.او از همه طرفدارانش خواسته بود که به نقطه ای در شمال کشور بیایند تا همراه او با دشمن بجنگند.تعداد پیراهن سیاهان(بسیجی‌های شبه‌مسلح)به بیش از چهار میلیون تن بالغ می‌شد تا آنجا که در هر روستا و ده‌کوره ایتالیا یکی دو پایگاه داشتند.اما این مربوط به دورانی می‌شد که دیکتاتور در قدرت بود .....

موسولینی از دستیارش پاوولینی پرسید:"چند نفر آمده اند؟"
پاوولینی سکوت کرد.
موسولینی:"میگم چند نفر از پیراهن سیاهان آمده اند؟"
پاوولینی :"قربان فقط دوازده نفر"

خلاصه شده از کتاب «موسولینی»، ترجمه بیژن اشتری.

بیژن اشتری
Instagram
@bijan_ashtari


در آستانه فروپاشی


اما عجیب‌ترین تغییر در طرز نگرش مردم شوروی قابل مشاهده بود.شرایط زندگی که در نیمه دهه هشتاد بد بود حالا در ابتدای دهه نود بدتر شده بود.حالا حتی شهروندان معمولی و سربه‌راه همیشگی نیز زبان به انتقاد علنی گشوده بودند و آزادانه افکار خود را درباره زندگی‌هایشان،حکومتشان و آینده‌ای که هیچ چیز خوبی در آن نمی‌دیدند بیان می‌کردند.کلماتی که بیش از همه از زبانشان شنیده می‌شد «رازوال»(فروپاشی) و «گراژدانسکایا ووینا»(جنگ داخلی) بود.همه آن مخالفت‌هایی که قبلاً سرکوب و خاموش شده بود حالا یک دفعه به سطح آمده بود: استقلال‌طلبی جمهوری‌های مرزی و شکایت و اعتراض قاعده هرم سیاسی و اقتصادی کشور علیه قشری که نوک هرم نشسته بود.عموم‌ مردم به اوضاع جاری کشور بی‌اعتماد شده بودند.کمبود مزمن مواد غذایی مشهود بود.کالاهای اساسی کوپنی شده بود و قفسه‌های فروشگاه‌ها خالی..نرخ جرم و جنحه رو به افزایش گذاشته بود.ساختار اقتصادی کشور دچار اختلال شده بود.محیط زیست کشور رو به نابودی بود .در لنینگراد با آن زمستان های بی پایانش نیمی از چراغ‌های خیابان ‌ها خاموش بود و در دیگر شهرها قطعی مستمر آب و برق بیداد می‌کرد.محبوب‌ترین فیلم سینماهای شوروی‌ در آن سال،«ما نمی‌توانیم این‌جوری زندگی کنیم»، مقایسه ای بود بین زندگی نکبتی در شوروی و زندگی آرام و بی دغدغه در غرب.همه به فکر مهاجرت به غرب بودند.هیچ اثری از آن یقین‌ها و ایمان‌های ایدیولوژیک دوران گذشته باقی نمانده بود.همه چیز در شرف تغییر و تحول بود.ابهت و هیمنه حزب کمونیست فروریخته بود.در مهم‌ترین روزنامه‌‌ کشور در کنار مقالات دستوری ستایش انگیز از حزب کمونیست و رهبرش ، عکس‌هایی از اعضای گروه موسیقی راک روسی با موهای بلند به چشم می‌خورد.مردم شروع کرده بودند به خواندن مطالبی درباره تاریخ سیاه کشورشان:جنایت‌های استالین،قتل‌عام خانواده آخرین تزار روسیه ،و کشف داستان واقعی زندگی نوجوان رذلی به نام پاول مارازوف که برای نیم قرن به عنوان یک قهرمان بسیجی کمونیست به آن ها قالب شده بود....

از کتاب «پوتین» ،ترجمه بیژن اشتری.


Instagram
@bijan_ashtari

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.